شاید جنگ تحمیلی که توسط صدام یزید براه انداخته شد و بواسطه حمایتهای استکبار جهانی و بسیاری از کشورهای دیگر به مدت هشت سال بطول انجامید، باعث شد تا بسیاری از خانواده ها فرزندان خود را برای پاسداری از کشورشان از دست دادند و علاوه بر آن خسارتهای جبران ناپذیری نیز وارد آورد، سران گروه تروریستی فرقه رجوی که از حامیان اصلی صدام یزید بودند نیز بیکار ننشسته و از بین اسراء جنگی به عضوگیری مشغول شدند که البته اینکار را با ترفندهای مختلفی از جمله وعده آزادی و شغلهای بسیار بلند مرتبه برای آنها و یا خورد و خوراک و حمایت همه جانبه از اسراء در قبال شکنجه های بعثی ها را به آنها پیش بینی میکردند و با این حیله نیز توانستند برخی از آنها را با خود همراه نمایند.
علی اکبر هاشمی نیز یکی از اسرائ جنگ تحمیلی بود که در یکی از حمله های نیروهای صدام یزید به اسارت آنها در امده و از آنجا نیز با ترفندهایی که در بالا عنوان شد به فرقه رجوی پیوسته بود و خانواده وی نیز از سلامتی او خبری نداشتند و با وجود مراجعه های مکرر آنها به ارگانهای مختلف، نتوانسته بودند از زنده و یا مرده بودنش خبری بدست آورند.
امروز قرار بود ذبیح الله به دفتر انجمن نجات بیاید، چرا که طبق اخباری که از برخی افراد جدا شده از فرقه رجوی بدست آورده بودم و نیز عکسی که بنام علی اکبر هاشمی در دستم بود میخواستم برادرش او را شناسایی نماید.
ذبیح الله حوالی ساعت ده ونیم صبح بود که وارد دفتر انجمن نجات شد و بعد از احوالپرسی و خوشامدگویی به او در مورد برادرش سئوال نمودم که او برگه ای از جیبش در آورده و گفت که الان حدودا سی سال میشود که از او خبری نداریم و تنها این برگه مفقودالاثری اوست که دست ما میباشد که وقتی ان را نگاه کردم دیدم که در حوالی مهران مفقودالاثر شده بود.
به ذبیح الله گفتم که اگر بگویم برادرت زنده است و صحیح و سالم چه میگویی که او گفت من حاضرم تمام دنیا را بدهم و فقط خبر سلامتی علی اکبر را بشنوم که من عکس او را به برادرش نشان دادم که ذبیح الله با دیدن عکس چند لحظه کاملا شوکه شده و به آن خیره شده بود و بعد اشکهایش جاری شد و زیر لب زمزمه میکرد و به زبان محلی غلیظ خدا را شکر میکرد که توانسته از برادرش خبر بگیرد.
در ادامه ذبیح الله از وضعیت علی اکبر سئوال نمود که گفتم متاسفانه او چند سالی است که در دام سران فرقه رجوی گرفتار شده و الان نیز در پادگانی بنام لیبرتی که در اختیار سران فرقه رجوی و در عراق میباشد گرفتار شده که ذبیح الله با نفرین به گروه تروریستی سازمان مجاهدین ادامه داد که چرا تاکنون با ما تماس نگرفته که من گفتم سران سازمان مجاهدین خانواده را کانون فساد میدانند و تنها دلیل این گفته آنها نیز جدایی بسیاری از عناصرشان بعد از اطلاع یافتن از وضعیت خانواده هایشان میباشد و بهمین خاطر تمام تلاش خود را بکار میبرند تا با مغزشویهایی که بر روی ذهن برادر شما انجام داده اند، توانسته اند علی اکبر و تمامی زندانیان خود را نسبت به شما و سایر اهل خانواده بدگمان کنند و همین دلیلی برای تماس نگرفتن برادرتان میباشد.
ذبیح الله که به سرکرده سازمان مجاهدین فحش و ناسزا میگفت سرش رابلند نموده و گفت که چگونه میتوانم برای نجات برادرم کاری انجام دهم که به او گفتم در اسفند ماه هم تعدادی از خانواده ها برای دیدار و ملاقات با فرزندانشان راهی عراق شدند که متاسفانه با وجود دخالتهای کمیساریای پناهندگی نیز نتوانستند فرزندانشان را ملاقات نمایند، ولی این خانواده ها خسته نشدند و اعلام نمودند که باز به جلوی درب سازمان مجاهدین مراجعه خواهند نمود که میتوانید شما هم با آنها راهی عراق شوید که وی گفت من هر زمان که برای نجات برادرم از چنگال این جنایتکاران لازم باشد اماده هستم.
متاسفانه خانواده هایی همانند هاشمی که هنوز از آینده فرزندانشان بواسطه ظلم و جور سران فرقه رجوی اطلاعی ندارند زیاد میباشند و این در حالیست که ارگانهای بین المللی نیز از چنین جنایتها و خیانتهای سران فرقه رجوی اطلاع داشته و هیچ اقدام مثبتی در این زمینه انجام نداده اند و تنها خانواده های آنها هستند که پیگیر فرزندانشان در بیابانهای عراق میباشند و تاکنون نیز متاسفانه نتوانسته اند نتیجه ای دریافت نمایند که این کر و کور بودن سازمانهایی مانند کمیساریای پناهندگی و صلیب سرخ و سازمان ملل و ارگانهای بین المللی مرتبط را میرساند.