سال هفتاد و هفت بود یکروز بعد از شام همه را توی سالن غذا خوری جمع کردند گفتند بیائید محمد رضا چاواری را میخواهیم اخراج کنیم آن سال برادر مجاهد مسعود رجوی در کتاب قانون خط داده بود بریده مزدور خارج برو نداریم باید همه بریده ها را رژیم مال کنیم هر که خواست برود اول جلوی دوربین لباس ارتش آزادیبخش را ازتنش بکنید سند و مدرک بگیرید که توان مبارزه ندارد و بعد هم ایران.(محمد رضا سال ۶۸ از کمپ اسرا به سازمان پیوسته بود)
من محمد رضا را از سال هفتاد میشناختم سال هفتادو چهار میخواست پیش خانواده اش برود بخاطر این چندین ماه ایزوله شده بود در این مدت بدون اینکه حق تماس با دیگران داشته باشد در قسمت کشاورزی مرکز یازده در انتهای خیابان صد بیگاری میداد عصر ها محورما (محور ۲) از مرکز یازده در این مسیر ورزش میکرد مسئولین وقت به همه سپرده بودند که حق سلام و احوال پرسی با محمد رضا را در خیابان صد را نداریم و اگر ببینند برخورد خواهند کرد تا اینکه روزی متوجه شدیم دیگر از محمد رضا خبری نیست زمان گذشت تا اینکه در نشستهای حوض سال هفتادو چهار بعد از شکنجه های هفتادوسه که برادر مسعود میخواست ارتش را منحل و موسسان دوم ارتش آزادیبخش ارتش را مجددا تاسیس کنند باز محمد رضا را در سالن بهارستان در بغداد دیدم تقریبا پایان مجموعه نشستها و متینگهای مسعود رجوی با مرکز یازده بود.
گویا اصغر خیر اندیش پادرمیانی کرده تا محمد رضا را از زندان مجاهدین به مرکز برگردانند و در نشست حوض برادرمحمد رضا با دادن گناهان و دیدن خودش در آینه خواهر مریم دوباره غسل گرفته و تطهیر شد به جمع رزمندگان برگشت آنجا در نشست محمد رضا اعتراف کرد که در بخش اسکان قرارگاه اشرف مدتها تنها در یک اتاق نگهداری میشد و بجز زندانبانها با هیچ کس دیگری تماس نداشت و اگر حوض برادر نبود معلوم نبود از کدام ناکجا آباد سر در میآورد.
زمان گذشت و گذشت تا اینکه سال هفتادو هفت باز محمد رضا در خواست خروج کرد وباز دیوارها وحصار های بلند قرارگاه اشرف با خفقان بیشتر اینبار محمد رضا اسیر خونخواری به اسم زهره قائمی بود همان زنی که دستش در خون محمد علی آبادیان و فرمان بود آنشب بصورت فرمایش محمد رضا را با اسکورت داخل سالن غذا خوری مرکز سی وپنج از قرارگاه پنجم آوردند قبل از آوردن محمد رضا زهره مختصرا خط داد که بچه ها بریده مزدور نداریم ما میخواهیم محمد رضا را اخراج کنیم لباس ارتش را از تنش میکنیم و بعد میفرستیم بره ایران دولت عراق او را با اسرا مبادله خواهد کرد تا محمد رضا داخل آمد معطل نکنید دیگ را هر چه بیشتر داغ کنید. (دیگ یعنی حمله وهجوم با انتقاد وفحش و ناسزا)
لحظه ای بعد محمد رضا با چند فرمانده (اف آ) وارد شد همه بچه یک صدا پا شدند با فحش و ناسزا و تف از محمد رضا استقبال کردند تمامی این صحنه ها فیلم برداری میشد بعد از اینکه تمام غرور محمد رضا در آن جمع له شد زهره لب به سخن گشود که محمد رضا ما تو را اخراج میکنیم تو باید بروی ایران و با اسرا مبادله خواهی شد و سازمان هم برکتش را از تو دریغ نمیکند و سیصدهزارتومان به تو کمک مالی میکند که راحت بروی ایران زندگی کنی زود باش این سند اخراج و کمک مالی را امضا کن بعد از امضای محمد رضا زهره به سرعت محمد رضا را برداشت و برد و باز مدتهای زیادی از محمد رضا خبری نبود تا اینکه مجددا محمد رضا را سال هشتاد دیدم آخر سر محمد رضا بعد از سرنگونی دیکتاتور عراق صدام حسین همراه بیش از هفتصد نفر درخواست خروج از سازمان کرد به زندان تیف رفت و در نهایت از طریق صلیب سرخ به ایران پیش خانواده اش رفت.
بعد از سرنگونی صدام حسین با درخواست خروج بیش از چهارونیم سال در زندان ساخته شده تیف بودم این زندان به تبانی مجاهدین و پنتاگون ساخته شده بود تا مقاومت ما را در بلاتکیفی بشکنند تا مجبور شویم به ایران برویم. متاسفانه بیش از پانصد نفر تاب تحمل زندان تیف را نداشتند و به درخواست خود از طریق صلیب سرخ به ایران رفتند و حدودا صد و نود و هفت نفر تا آخر زندان تیف پایدار ماندیم چند ماهی بود که در سوئیس درخواست پناهندگی داده بودم که در سایت پاسارگاد سیتی و افشاگر مجاهدین در مقاله از کرم اسلامی و سیروس وفا و علی پاک دیدم که آنها نوشته بودند که ما برگ خزان بودیم تحمل مبارزه و شرایط سخت مبارزه را نداشتیم باد آمد و ما را برد راستی چرا فرقه رجوی نیاز دارد نشان دهد که هر که از آنها جدا شده است اخراج شده اند و این اخراج ناشی از ضعف نفرات در مبارزه است.
با این کار پیام بیرونی فرقه رجوی این است که هیچ کمبود و خلل و فرجی در مبارزه ندارند و آنها معصوم هستند در حالیکه همه ما خوب میدانیم دراصل فرقه رجوی مبارزه و مقاومتی را نمایندگی نمیکنند فعالیتهای آنها تنها مزدوری و وطن فروشی است.و خوشا به حال ما که در نهایت با درک این واقعیت از این فرقه تبری جستیم و از آنها جدا شدیم حال بگذار رجوی هر چه میخواهد دروغ بگوید که ما میر باقر و میر باقر ها را اخراج کردیم.
میر باقر صداقی