کلا در فرهنگ و ادبیات رجوی دوستان و دشمنان مفهوم خاص خودش را دارد مثال سایر تزهای رجوی این امر هم مستثناء نیست.در کل، دنیای رجوی یعنی هر کس با من است دوست و بقیه دشمن. اینطرف طیف و اونطرف ندارد که این برداشت و نگرش وی در هیچ قاموسی نمی گنجد الا در فرهنگ خود رجوی و افکار مزخرف وی، رجوی می گوید مخالف و منتقد و وسط وجود ندارد. نقد و برسی و انتقاد از عملکرد رجوی وجود ندارد و هرگز کسی نمی تواند پا را فراتر بگذارد فقط کافیست باد یا پر یک موضوعی او را بگیرد آنقدر کم جنبه و بی ظرفیت می باشد که می شود دشمن وی. رجوی فقط تعریف و تمجید را دوست دارد و اگر چاره ای داشته باشد خودش را منتصب با دنیای دیگری می داند. یعنی اینکه ایرادی در کارش نیست و اگر هم باشد اعمال خود را پاسخگو به فرد نمی بیند چون آدمها آنقدر در ذهن او کوچک هستند که اختلاف خودش را تا بی نهایت می داند و این را بارها مریم قجر اعلام نموده است فاصله هر کدام از ما فرسنگ ها با مسعود است.او اگر امروز حرفی را می زند ما سالیان بعد تازه 2درصد آنرا اگر فهم کنیم می داند. پس فرضی که رجوی بخواهد خودش را روزی در معرض انتقاد قرار بدهد بیهوده است.
حال تا دلت بخواهد هر جریانی چه فردی، چه گروهی، چه کشور و دولتی ذره ای با نظام و ملت ایران مخالفت داشته باشد از منظر رجوی دوست و باید تا زانو در برابرش خم شد و حقارت کشید و هر امتیازی داد و به لحاظ شخصیتی کاسه لیسی آنها را نمود.اینان می شوند دوستان او. واقعا این چه کینه ای است، در اینجا فرق ندارد چه مذهبی،چکاره ای فقط بر علیه ملت ایران موضع گیری کن سنگی سمت این ملت بینداز تمام است.رجوی از بس حماقت می کند و در پیله فردی خودش تار طنیده که درک درست هم ندارد.