من هنوز شنیده ها و خوانده های دوران نوجوانی را بکلی ازیاد نبرده ام.
یادم هست که ازاواسط دهه ی1340 هجری شمسی، مرکز عمده ی آموزش نظامی سازمان مجاهدین خلق، اردوگاه های الفتح بود و رهبر الفتح هم یاسر عرفات!
البته درآن موقع و حتی تا حدود 25 سال پیش، تمامی سازمان های مبارز فلسطینی، ازاتحاد عمل قابل توجهی برخوردار بودند ودرجبهه ای موثر بنام سازمان آزادیبخش فلسطین متشکل شده ودارای شان واعتبار جهانی بودند.
سازمان الفتح به لحاظ اینکه اقشار میانی فلسطینی ها را نمایندگی میکرد، دست اول را دراین جبهه داشت ویاسر عرفات بارزترین رهبر سازمان آزادیبخش فلسطن که شکل جبهه ای داشت، شناخته میشد والبته این بدان معنی نبود افرادی مانن دکتر ژرژ حبش ونایب حواتمه نقش چشمگیری را نداشته باشند.
با خیانت و تسلیم انور سادات درمقابل اسرائیل ودرجریان کنفرانس کمپ دیوید، سازمان آزادیبخش فلسطین یک حامی ولو کم ثبات پشت جبهه ای خود را ازدست داد واین حادثه درکنارپروسه ی آغاز فروپاشی شوروی وقطع تدریجی کمک های بلوک شرق، مرحوم عرفات را به سازشکاری بیشتر و گرایش براست سوق داد و بااین واقعه، ضربات مهلکی برپیکر سازمان آزادیبخش فلسطین وارد شد!
محصول این راست روی ها، پدید آمدن اشخاص نفع طلب واحیانا جاسوسی مانند محمود عباس (ابو مازن) بود که پرونده های فساد مالی او روشن گشت و یاسر عرفات که میتوانست مانعی دربرابر این استحاله باشد، بشکلی درگذشت که حالا خود فلسطینی ها ادعا دارند که ازطریق لباس های سمی شده اش، کشته شده است!
درهر صورت، جنبش حماس بوجود آمد که درابتدا جنبه های مثبت مردمی نشان داد و در جریان یک انتخابات آزاد، قدرت را بدست گرفت ودرکنار سازمان های فلسطینی انقلابی و سرخورده از سازمان فتح، رهبری مبارزات بخش عمده ی مردم فلسطین را بعهده گرفت.
محمود عباس این انتخابات صحیح را به رسمیت نشناخت و نتیجه آن شد که فلسطین تکه پاره شده، دوباره به کرانه ی باختری رود اردن (به سرپرستی محمود عباس) و تحت حمایت غرب، وغزه (تحت سرپرستی حماس ومتحدین اش) تقسیم شد!
غرب ابدا دولت قانونی حماس را برسمیت نشناخت و رهبران حماس هم دربرابر فشارهای منطقه ای، به متحدان اصلی خود مانند سوریه و… پشت کرد ه وبا تحلیل نادرست اوضاع، ابتدا به اخوان المسلمین بقدرت رسیده ی مصر تکیه نمود وسپس ترکیه را بسان قبله ی آمال خود برگزید که نتایج بدی برای مردم فلسطین داشت!
با این وصف، دیدار تبلیغاتی مریم رجوی با محمود عباس، ازقماش دیدارهایی نیست که میتوانست دردهه ی 1340 باشد.
درآن دهه، مردم فلسطین ازلحاظ تحصیلات و وضع معیشتی، مقام اول را در بین اعراب داشتند که حالا این چنین نیست!!
هردوی این جریان عملا موجود (فرقه ی رجوی و الفتح مجمود عباس)، حاصل گرایش براست فزاینده ی رهبران هردو گروه بوده وبنابراین دیداری است بین دووابسته به جناح های ارتجاعی منطقه و امپریالیزم جهانی درحال مغازله ی تمام عیار با صهیونیزم بین المللی!!
بدین ترتیب، این ملاقات بی اهمیت وعربستان فرموده، دهن هیچ نیروی مردمی درهیچ کجای جهان را به آب نخواهد انداخت و باند رجوی با جنجال آفرینی زیاد، بیهوده آب درهاون میکوبد!
همه میدانند که هردو طرف قضیه درصفوف مردم ستمدیده ی فلسطین ومنطقه قرار ندارند و عکس قضیه صادق تراست و دیدارشان تنها این شعر را تداعی میکند که:
کند همجنس با همجنس پرواز!
حمید