خیانت و جنایت رجوی درحق ملت ایران واعضای اغفال شده اش گستره و پهنای زیادی دارد که زبان وقلم ازبیان تمام عیارآن قاصر و ناتوان است. دراین میان خانواده های اعضای گرفتاردرفرقه بدنام رجوی خاصه مادران ازقربانیان اصلی خباثت رجویها محسوب می شوند که دراین نوشتار به شرح زندگانی مادرانی پرداخته میشود که دراثر ناجوانمردی وظلم و جور رجویها بی آنکه عزیزان شان را درآغوش بکشند ؛ ناکام و چشم انتظار دارفانی را وداع گفتند و به دیاراعلاء شتافتند و به آرامش رسیدند.
مرحومه مغفوره طیبه حامی 72 ساله – مادرمحمود دهقان از اعضای گرفتار در فرقه بدنام رجوی
محمود دهقان از اسرای اغفال شده وگرفتاردرفرقه بدنام رجوی است که چیزی حدود 30 سال ازدنیای آزاد وخانواده اش بدور و بیخبر است. خدا رحمت کند پدرومادرش که هردودرچشم انتظاری مطلق و رنجدیده ازظلم وجور رجوی بی آنکه به آرزویشان برسند ؛ ناکام دارفانی را وداع گفتند و خاک سرد را درآغوش گرفتند.
پیام تسلیت به خانواده محمود دهقان 24 تیر1388
13پیام تسلیت به خانواده دهقان 2 مهر86
پدرومادربزرگوارمان متعاقب اطلاع ازاسارت فرزندشان درفرقه بدنام رجوی با قبول زحمات زیاد توانسته بودند برای اولین باروآخرین باربرای ساعاتی جگرگوشه شان را البته درهاله ای ازکنترل گماشته های رجوی دراسارتگاه اشرف درسال 1382 ملاقات ودیدارداشته باشند.
مرحومه طیبه حامی دراولین دیدارمان دردفترانجمن نجات گیلان ازسفرخود به عراق ودیداربا فرزندشان گفتند ” سالیان بود که اصلا خبرنداشتم محمود من زنده است یا اینکه درجنگ با صدامیان شهید شده است ولی به هرحال امیدواربودم که روزی درتبادل اسرا برمیگردد. ولی درهمان ایام متاسفانه به ما خبردادند که محمود اغفال شده وبه اسارت رجوی خدانشناس درآمده است. تا قبل ازسقوط صدام 10 سال تمام امیدم به خدا بود واینکه بتوانم فرزندم را درآغوش بفشارم تا اینکه بعد سقوط صدام موقعیتی فراهم شد که بتوانیم به اتفاق شماری دیگرازخانواده های مشابه به عراق واشرف برویم ومن وهمسرم وهمچنین برادروپسرم توانستیم درآن ماجرا بعداز16 سال جگرگوشه ام را درآغوش بگیریم. فرزندم با دیدن من وپدرش وبرادرودایی خود خیلی به وجد آمده بود ومیگفت مگرشما زنده اید!؟ گریه امانم نمیداد دوباره درآغوشش گرفتم وگفتم حال که می بینی که زنده وسرحال درکنارت هستیم. هرچه شنیدی دروغ بود ومیخواستند تورا ازمن بگیرند عزیزدلم. خلاصه درآن دیدارفرزندم به من قول داد که پشت سرمان ازرجوی جداشود وبه نزدم برگردد ”
ازآن تاریخ مادرطیبه حامی چشم انتظارمحمود ماند وبیمارشد ومتاسفانه سکته کرد ودرهمان حال امید داشت که روزی فرزندش برگردد واورا خوشحال کند تااینکه متعاقب تحمل دردی جانکاه به ابدیت پیوست وهمسرگرامی شان حاج محمود دهقان فعالتر از قبل پی رهایی محمود را گرفت که خود نیزچشم انتظاردوسال بعد از رحلت همسر به ایشان پیوست.
ایشان پس از درگذشت همسر برای فرزندشان نوشتند:
با سلام به پسرگلم محمود عزیزم.
اگراحوالی ازپدرت خواسته باشی بد نیستم. چون خودت میدانی که من دراثرسانحه سوخته بودم وحال درست وحسابی ندارم و تا بحال یعنی قبل ازفوت مادرت،اوازمن پذیرائی وکارهای شخصی مرا انجام میداد وحال که مریض شد وفوت کرد من بجزدختری که دررشت زندگی میکند کسی را ندارم ودرمنزل بیشترمواقع تنها هستم وازتوخواهش میکنم تا آنجائیکه درتوان داری خودت را به من برسان که من هم مثل مادرت چشم انتظاری تورا نکشم. چونکه من حال درست و حسابی ندارم. خودت میدانی که من ناراحتی قلبی دارم. ازتوخواهش میکنم که قبل ازفوتم پیش من بیائی که من تمام مسائل را حل میکنم.
یک خواهرتوفریده درشیراززندگی میکند وخواهردیگرتو هایده تهران زندگی میکند واحمد هم تهران است. پس من جزتوکسی را ندارم. ازتوخواهش میکنم که به کمکم بیائی.
محمود جان دل همگی ما برای توتنگ شده است. تا کی می خواهی ما را چشم انتظاربگذاری!
چون ما شنیده ایم که دوستان شما درحال آمدن هستند که توهم سعی کن بیائی.
حال همگی ما خوب است. عروسی علی خواهرزاده ات که نیامدی پس سعی کن عروسی بچه های دیگرفامیلها بیائی. عروسی سعید پسربرادرت احمد نزدیک است. دوست دارم ازنزدیک تورا ببینم ودرآغوش بگیرم وبعد ازدنیا بروم وبه مادرت بگویم که محمود به سرزندگی خود بازگشته است واینطوری اورا خوشحال کنم.
محمود جان دوستت داریم. من تنهای تنها هستم.همه خانواده منتظرتوهستیم:
پدرت حاج قربان دهقان – برادرانت احمد ومحمد وخواهرانت فرحناز- فریده – هایده ودامادها محرم وحسن. علی خواهرزاده ات وهمسرش – سعید برادرزاده ات وهمسرش – آزیتا برادزاده ات وشوهرش و سیامک – آرزو – ساناز – امید – الهه وهلیا کوچولو به تو سلام میرسانند. دل همگی ما برایت تنگ شده است…هرچه زودتربیا.
ازهمکاری شما انجمن نجات نهایت تشکروقدردانی را دارم وخواهش میکنم نامه ام را به دست پسرم برسانید.چون واقعا به پسرم نیا زمندم.
پدرت: حاج قربان دهقان
روحشان شاد
پوراحمد