مجاهدین خلق، نهایت فرایند افراطی گری

ارتکاب به خشونت و ترور همان چیزی ست که یک گروه تروریستی را از دیگر گروه های افراطی متمایز  می کند. مجاهدین خلق سال ها، به عنوان استراتژی شان در مبارزه با نظام شاهنشاهی و نظام جمهوری اسلامی ایران، متعهد به مشی مسلحانه بودند. با این وجود، ظاهراً از سال 2002 دیگر عملیات خشونت طلبانه ای انجام نداده اند. هر چند که این گروه هرگز بیانیه ای رسمی برای نفی تروریسم صادر نکرده است ادعا می کند که رسماً خشونت را کنار گذاشته است.

به فرض آن که مجاهدین خلق واقعاً تروریسم را کنار گذاشته باشند، چرا که این همه نگرانی درباره ی انتقال آن ها به اروپا وجود دارد؟ بنا به گزارش های موجود، شمار بسیار اندکی از اعضای اتحادیه اروپا حاضر به پذیرش اعضای مجاهدین خلق در خاک خود شدند و نهایتاً آلبانی در ازای دریافت کمک های مالی از ایالات متحده امریکا پذیرفت که آن ها را به کشورش راه دهد. از آنجایی که شواهد و اسناد عینی مبنی بر ماهیت مخرب و فرقه ای این سازمان در دسترس است، هم اکنون نیز نگرانی های زیادی درباره ی حضور مجاهدین خلق در اروپا وجود دارد. محققان نظریه ها و الگوهای نظری مختلفی ارائه کرده اند که نشان می دهد طی چه فرایندی یک فرد تبدیل به یک افراط گرای خشونت طلب می شود. بیشتر پژوهشگران برای این فرایند رادیکال شدن، از اغاز تا انتها، مراحل مختلفی در نظر می گیرند. بر اساس پژوهش های آن ها همواره عمل خشونت آمیز مرحله ی آخر روند افراطی شدن بوده است.

سوابق مجاهدین خلق نشان می دهد که این سازمان همه ی مراحل این فرایند را تاکنون طی کرده است حتی اگر در حال حاضر در ظاهر متعهد به خشونت نباشد. بنابراین، ظرفیت بالقوه ی این فرقه ی تروریستی همواره شهروندان اروپایی را تهدید می کند، به ویژه مردم آلبانی که اطلاعات بسیار کمی درباره ی ماهیت واقعی مجاهدین خلق دارند.

جامعه شناسان، سازمان های حقوقی و نهادهای اطلاعاتی همه متفق القول هستند که تروریست ها محصول فرایند فعالانه ی رادیکال شدن انسان ها هستند. رادیکال شدن به معنای متعهد شدن فرد به عقایدی – ایدئولوژیک یا رادیکال – و تلاش برای تحمیل این عقاید به دیگر افراد جامعه، می باشد. این دقیقاً همان روندی است که مجاهدین خلق در طول تاریخ پنجاه ساله خود از سر گذرانده اند.

صرف نظر از عقاید و انگیزه های افرادی که تحت سیستم شستشوی مغزی فرقه های مخرب قرار گرفته اند، عناصر مشترکی در تجربیات بیشترآن ها وجود دارد. این نشانه ها تغییرات برجسته ای در سبک زندگی این افراد از جمله در روابط اجتماعی آن ها، ایجاد می کند.یکی از این تغییرات این است که رفتار فرد در مقایسه با یک فرد عادی، به مرور زمان و در روندی تدریجی به سمت رادیکال شدن می رود.

اعضای سازمان مجاهدین خلق، در سیستم بسیار سرکوبگری نگه داشته می شوند که همه ی جنبه های حیات آن ها را کنترل می کند. تجرد در این فرقه اجباری ست. عشق و عاطفه ممنوع است مگر آن که برای رهبران باشد. اعضا در جلسه های مخصوصی مجبور به اعتراف و افشای همه ی افکار روزانه ی خود هستند. محرومیت از خواب کافی، کار اجباری، زندان انفرادی و شکنجه ی روحی و جسمی روش های معمول در فرقه ی رجوی ست. اعضا هیچ تماسی با جهان خارج ندارند و هیچ خبری از جهان خارج بدون گذشتن از فیلتر رهبران دریافت نمی کنند. در حال حاضر که در آلبانی هستند، افراد بدون نظارت مسئولین ارشد شان حق بیرون رفتن از مجتمع آپارتمانی اقامتی خود را ندارند.

تحت این سیستم نظارتی سرسختانه، به احتمال بسیار زیاد بیشتر اعضای گرفتار در مجاهدین خلق، همه یا بخش اعظمی از مسیر افراطی شدن را پیموده اند. به همین دلیل است که وقتی در پی دستگیری مریم رجوی توسط پلیس فرانسه در سال 2003، ده ها تن از اعضا در شهرهای اروپایی خود را به آتش می کشند شگفت زده نمی شویم.

امروز جامعه ی جهانی، به ویژه سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا وظیفه خطیری دارند که روند قربانی شدن اعضای مجاهدین خلق را بشکنند. به علاوه نهادهای بین المللی باید از رسیدن اعضا به مرز تهدید کنندگی و استفاده از خشونت جلوگیری کنند – هرچند که برخی از آن ها تاکنون به این مرز رسیده اند.

دخالت فعالانه خانواده و بستگان و دوستان این افراد، به مدد نهادهای حقوق بشری برای خروج آن ها از روند افراطی گری بسیار مهم است. متأسفانه، در این راه، مدافعانی که از مجاهدین خلق رشوه های کلان گرفته اند، گواه روشنی هستند بر عدم وجود اراده ی قوی در جهت  تأمین امنیت شهروندان اروپایی و رهایی قربانیانی که هنوز در دستان فرقه رجوی گروگان هستند.

مزدا پارسی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا