اعلام «فاز سرنگونی» با «تهاجم سیاسی»!! از سوی مریم رجوی

چند روز پیش در پاریس به صورت تصادفی با یکی از دوستان قدیمی که البته از هواداران قدیمی سازمان هم می باشد برخورد کردم و با اصرار وی برای صرف قهوه به کافه ای رفتیم.

وی در صحبت هایش موضوعاتی ازنشست های جدید مریم قجر را برایم تعریف کرد که واقعا به قول معروف کله ام سوت کشید. مریم خانم قجر بنا به گفتۀ آن دوست قدیمی ام که خودش در آن نشست ها بوده و شنیده، به افراد فرقه گفته است: «ما اکنون وارد فاز سرنگونی شده ایم ولی این بار با تهاجم سیاسی از جمله با به کارگیری کارت حقوق بشر و بسیج دادخواهی در مورد کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ … تهاجمی که منجر به قیام عمومی و سرنگونی رژیم خواهد شد»!!.

دوستم گفت: «تشکیلات سازمان در حال حاضر در شرایط بسیار رقت باری به سر می برد به طوری که بچه هایی که سال ها در سخت ترین شرایط عراق به سر بردند اکنون بایستی پای گفتن خاطرات نفرات شورا باشند که برای پر کردن وقت آن ها به البانی فرستاده می شوند»!!. با تعجب پرسیدم: «خاطرات نفرات شورا» دیگه چیه؟ مگر خاطرات تعریف کردن در تشکیلات از قدیم ممنوع نبود که می گفتند بوی زندگی و زندگی طلبی می آورد؟!. دوستم در پاسخ گفت: منظورشان خاطرات مبارزاتی است. چون برادر مسعود و مسئولین و افراد طی این سی سال همه شان بارها انواع خاطرات زندان و بیرون را برای افراد تعریف کرده اند و دیگر تکراری شده اند لذا می خواهند افراد شورا بروند و از این نوع خاطرات برای افراد در آلبانی تعریف کنند تا افراد روحیه بگیرند»!!!

دوستم با نا امیدی نقل میکرد که خواهر مریم اعلام کرده: «تغییر فاز همیشه در سازمان مجاهدین از قدیم بوده و کسی نگفته که تا آخر باید همیشه فاز نظامی باشد. اکنون همانطور که از اول انقلاب تا سی خرداد شصت فاز سیاسی اعلام شد دوباره اکنون وارد فاز سیاسی شده ایم ولی این بار اساسا با فاز سیاسی اولیه که شعار سرنگونی نداشت فرق دارد. مرحله یا فاز کنونی مرحله یا فاز تهاجم سیاسی نام دارد که هدفش سرنگونی است… ولی این حرف های خواهر مریم خیلی ها را قانع نکرده و تناقضات زیاد و خیلی بیشتر از قبل شده و همه می پرسند پس کو جمع بندی نتایج فاز سی سالۀ نظامی؟ و علت تغییر فاز و مرحله چیست؟ پس چرا این تغییر فاز به بیرون و مردم و ایرانیان رسما از رسانه های سازمان اعلام نمی شود؟».

البته بایستی از خواهر مریم پرسید پس آن «موشک استراتریک» که شوهر گویا مرحومت در سال ۷۲ تحت عنوان «بند ر» (بند ریاست جمهوری و انتصاب مریم به عنوان رئیس جمهور برگزیدۀ مقاومت!) به خارجه پرتاب کرد چی شد؟. مگر شما قرار نبود که موشک باشید و برای همین به فرانسه پرتاب شدید و بعد هم آن مرحوم اعلام کرد که بله خواهر مریم راه ارتش آزادیبخش را باز کرد! ولی بعدا در سال ۷۶ همه نیروها را همراه با «موشک»! به عراق برگرداند که رژیم را سرنگونی کنیم!!. پس از سال ۷۲ تا ۷۶ خواهر مریم موشک! در پاریس مشغول چه کاری بود؟.

حالا خواهر موشک مریم!  بعد از ۲۰ سال نوبت شماست که موشک تهاجم سیاسی هوا کنی؟!

حرف اصلی را بایستی زد و آن این است که فرقۀ رجوی در یک بحران ایدئولوژیک تشکیلاتی و یا بهتر بگویم اساسا در بحران موجودیت و در سرازیری فروپاشی قرار دارد و مریم قجر به هیچ وجه قادر نیست و نخواهد بود که جلوی آنرا بگیرد به یک دلیل ساده و آن اینکه اصولا هیچکس در سازمان او را قبول ندارد و دلیل آنهم برای اعضای قدیمی روشن است.

در نشریه مجاهد سال ۵۹ در معرفی مریم قجر برای کاندیداتوری مجلس و در بیان سابقۀ او آمده است:

«خواهر مجاهد مریم قجر عضدانلو فعالیتهای خود را بعد از دستگیری برادر مجاهدش و با آشنایی با خانواده های مجاهدین آغاز کرد. او دانشجوی رشتۀ متالوژی است و فعالیتهایش را با برگزاری تظاهرات ضد سلطنتی و تماس مستمر با خانواده های مجاهدین ادامه داد»!!…

این تمام سابقه مریم قجر است!… که هر دانشجویی در سراسر جهان آن را دارد!! و مخصوصا هر مادر بزرگی و هرعمه و خاله ای در سراسر ایران آن را در تظاهرات زمان انقلاب داراست!! حالا اگر کسی فکر میکند که این فقط فرمانده فتح اللله (مهدی افتخاری) بود که  بهیج وجه وی را قبول نداشت و حتی حاضر نمی شد با مریم قجر صحبت کند سخت در اشتباه می باشد.

آیا فکر میکنید مهدی ابریشمچی که خودش را همه کاره سازمان می داند مخصوصا حالا که خبری از مرحوم مغفور غایب! نیست و یا بقیه اعضای قدیمی سازمان حاضرند با این ولیۀ فقیه (مؤنث) یعنی همان رهبر عقیدتی با آنهمه سوابق مشعشع!! بیعت کنند!

البته این یک زخم قدیمی در سازمان است که بسیاری از اعضای سازمان بعد از منحل کردن کمیته مرکزی  به شدت با این امر مخالف بودند و معتقد بودند رده دادن به این شکل و یک روزه یک خواهری را بدون صلاحیت از رده عضو به شورای رهبری ترفیع دادن پیامدهای منفی دارد که البته رجوی فقط قدرت  و ولی فقیه مطلق بودن را می خواست.

به گفتۀ آن دوستم یکی از موضوعاتی که خانم مریم قجر این روزها باز هم مطرح و رویش تأکید می کند بند «ف» می باشد و اینکه باید گذشته را فراموش کنید و به آینده و سرنگونی فقط فکر کنید!… که این یعنی هیچ مپرس! و سؤال اینکه پس آن شعر و شعارهای گذشته چه شد؟ ممنوع و موقوف!!.

عجبا! ولی واقعا چرا و چه کسی باید گذشته را فراموش کند؟. آیا جوانان وطن آن روزی را که برای آزادی ایران زمین از همه چیزشان گذشتند و تمامی این سالیان دراز را که شما نامردمان به عنوان «رهبری» به آنها خیانت کردید و آنها را در حقیقت به اسارت و بردگی گرفتید بایستی فراموش کنند؟ یا وطن فروشی تو و شوهر مرحومت را؟!

آیا باید انواع و اقسام بندهای «انقلاب مریم پاک رهایی» را فراموش کنند؟ اگر می بایستی آنها را روزی فراموش کنند پس چرا آن ها را طی این همه سالیان با انواع شکنجۀ جسمی و روحی به آنها حقنه می کردید؟ آیا باید شکنجه و زندانی کردن و کشتن اعضای ناراضی سازمان و یا خودکشی های متعدد زنان و مردان برای خلاصی از شکنجه ها تحت نام «نشستهای انقلاب» را فراموش کنند؟

و یا آنها باید نشست های موسوم به «تنگه و توحید» در قرارگاه اشرف  در سال ۶۷ را فراموش کنند که شوهر گویا مرحومت و خود شما بعد از عملیات ننگین و مفتضحانۀ موسوم به «فروغ جاویدان» برگزار کردید و در آنها شکست فاجعه بار این عملیات را بر گردن ما مجاهدین انداختید که بله پشت تنگه بخاطر زن و زندگی ماندید؟؟!! عجبا!  بیشرمی و وقاحت را بنگر که بعد از ۳۵ سال اکنون خانم مریم قجر یعنی همان موشک استراژیک مرحوم در غیبت! می خواهد که گذشته را فراموش کنیم!

خانم قجر!، شوهر گویا مرحومتان طی تمامی این سالیان همۀ این اراجیف را مرتبا در نشستهای طولانی تکرار و تکرار کرده و این بود سرانجامش و اکنون شما که هر گز جایگاه وی را در قلب مجاهدین نداشته و نخواهید داشت بیشتر از وی نصیبتان نخواهد شد.

البته همۀ افراد می دانند که این «گذشته را فراموش کنید» به این معنی است که سؤال نکنید و هدف از آن فرار از پاسخگویی است تا جواب سئوالهای فعلی را هم ندهید: خوب! بفرمایید تکلیف ارتش آزادیبخش چه شد؟ چگونه از آلبانی رژیم را سرنگون خواهیم کرد؟ تا کی در آلبانی خواهیم بود؟

این قسمتی از سئوالاتی است که دوستم می گفت که بچه ها هر روز از مسئولین و مریم قجر میکنند ولی جوابی برای آنها نمی گیرند و اینها همه پیامدهای همان تصمیم غلط استراتژیک می باشد که رجوی در سال ۶۰ گرفت یعنی ورود به «فاز نظامی» و «مبارزۀ مسلحانه» و «جنگ چریک شهری»  و سرانجام «جنگ آزادیبخش نوین»!! که یکی پس از دیگری به شکست انجامید و رجوی هر یک را با وقاحت و رسوایی زیر سبیلی در کرد!! تا اینکه امروز از همۀ آنها به اصطلاح خودش «عبور» کرده و به آن اندازه و مسافت چند هزار کیلومتر که در جغرافیای استراتژی از «جوار خاک میهن» تا «خاک اروپا و ساحل مانش» عقب نشینی کرده در شعارها و خط و استراتژی و فاز و مرحله هم دوباره به «فاز سیاسی» تحت پوش «تهاجم سیاسی» رجعت نموده و اینهمه عقب نشسته است!…

چرا و بر اساس چه تحلیلی وارد فاز نظامی شدیم؟ چرا موقعی که وطنمان زیر موشک های دشمن خارجی قرار داشت اعلام جنگ مسلحانه کردی؟ چرا به عراق رفتی؟ آیا به دشمن ایران اطلاعات دادی یا ندادی؟

جناب مرحوم و خانم قجر مگر در نشست داخلی نگفتید بین سالهای ۶۰ تا ۶۳ بیش از ۱۲ هزار نفر را در شهرهای مختلف و مخصوصا تهران ترور کردیم؟ بفرما نتیجۀ آن ترورها چه شد؟ آیا جز این غلط کردم نامه تحت عنوان «فاز تهاجم سیاسی»؟!!

ای نامرد، تو و بقیه که فرار کرده بودید و در فرانسه مشغول زن گرفتن و زن طلاق دادن بودید و امثال من در زندان بعد از هر ترور شکنجه و تعدادی هم اعدام میشدیم فقط از خون و درد و شکنج ما ارتزاق میکردید.

اگر مجاهد بودی می ماندی و فرار را بر قرار ترجیح نمی دادی. ولی آخر رجوی و عشیره اش ترسوتر از آن بودنند که در میدان جنگ بمانند.

مگر در طی این سالیان تیم های عملیاتی را برای ترور و خمپاره زدن از عراق به ایران اعزام نکردی؟ ولی حالا چه جوابی برای همۀ آن خون های ریخته شده داری؟ البته که خانم بایستی از مجاهدین بخواهد گذشته را فراموش کنند، ولی باید بدانی ما جداشدگان هرگز جنایاتی را که در سایۀ ارباب سابقت صدام حسین در اشرف انجام  دادی فراموش نخواهیم کرد.

خواهران و برادران عزیزم در آلبانی، حرفهای مریم قجر تنها برای مشغول کردن شما و دررفتن از پاسخگویی و مسئولیت در قبال آنهمه خون و درد و شکنج سالیان شما می باشد و  نشستهاییکه در این روزها برایتان گذاشته هم برای چند صباحی بیشتر نگاه داشتن شما در اسارت است وگرنه همانطوریکه خودتان می دانید از عراق و «جوار خاک میهن» و با توپ و تانک و حمایت صدام و مخصوصا بعد از حمله امریکا که قرار بود اگر مورد حمله قرار گرفتیم وارد خاک میهن شویم که نشدیم همه و همه عقب نشینی و پسروی و شکست بدون پاسخگویی است. ببینید رجوی سازمان محمد حنیف را و شما فرزندان ایران زمین را به چه ذلت و خواری کشانده که ایرانی با آنهمه شهرت و عظمت ایران در جهان باید بیاید و به کشور ذره بینی مانند آلبانی پناهنده شود؟! بطوریکه تعجب خود مردم آلبانی را چنانکه در مطبوعات آن کشور نوشته اند برانگیخته است. آنها پرسیده اند: آخر چگونه ایرانی آمده به کشور ما پناهنده شده؟ اگر اینها پناهجو هستند پس چرا اسمشان را مجاهد یعنی جنگجو گذاشته اند؟!! (کامنتهای مردم آلبانی زیر مقالۀ روزنامۀ آلبانیایی «پشکوپااوژه» در تاریخ ۱۵ فوریۀ ۲۰۱۶).

پس دوستان، بیش از این خودتان را بازیچه این نامردمان وطن فروش قرار ندهید، برخیزید و یقۀ مسئول نشست را بگیرید و بگویید ما گذشته را فراموش نمی کنیم پرسش حق هر انسان است و حق ما است که به پرسشهای بحقمان پاسخ بخواهیم.

با آرزوی رهایی همگی از اسارت

نوشتۀ رضا صادقی جبلی از اعضا و مسئولین قدیمی جدا شدۀ سازمان مجاهدین (فرقۀ رجوی)

 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا