رسانه های باند رجوی، درنوشته ای با امضای آقای فرزاد اتراک وبا نام " عوض شدن دوران و نوید آزادی " آورده است:
"… تا قبل از 2009 که آمریکائی ها حفاظت اشرف را تحویل مزدوران رژیم در عراق (مالکی و کمیته سرکوب) دادند مادرم بارها به ملاقات من در اشرف آمد یا با او تماس تلفنی داشتم و مانعی برای دیدار نبود. اما به محض اینکه حفاظت به دست مزدوران ولی فقیه در عراق افتاد در یک محاصره تمام عیار حتی اجازه یکی از آن دیدارهای خانوادگی دیگر داده نشد ".
گردانندگان اردوگاه اشرف، در همان سال نخستین، درب اردوگاه را- با مشاهده ی اینکه لاطائلات تبلیغاتی شان اثری برخانواده ها ندارد وبرعکس موجب بیداری احساسات وعواطف زدوده شده ازاسیران خود شده ومسئله ساز میشود- برروی خانواده های مراجعه کننده بستند واین مراجعین را با ساعت ها نگه داشتن در درب کمپ ملعون اشرف، بدون انجام ملاقات با فرزندانشان میگرداند وحتی درموارد زیادی، اوراق هویتی این مراجعین، به آنها مسترد نمیشد تا در راستای تهیه ی مدارک جعلی بنفع باند رجوی بکار گرفته شوند!
البته ازحق نباید گذشت که دراین میان خانواده هایی انگشت شمار که باند رجوی با آنها ارتباط داشت، با هماهنگی های قبلی، اجازه ی ملاقات گرفته و درمحاصره ی خبرچینان وفرماندهان رجوی، با عزیز خود ملاقات نموده و در موارد نادری خبرهایی ازآنها دریافت میشد واگر دست می داد، کمک مالی هم اخذ میشد!
ازهمین لحاظ بود که باند رجوی ضمن مخالفت پایه ای با انجام هرگونه ملاقات، ازانجام ملاقاتی که تک نفره نبوده ودیگران هم حضور داشتند، شدید تراز ملاقات مخفیانه جلوگیری میکرد تا براین خبر جمع کردن ها وکمک مالی ستاندن ها، پرده ای بکشاند!
یک ادعای مسخره:
" وقتی در خروج پراقتدار و سرفرازانه جمعی مجاهدین از عراق که نشان داده شد تعادل موجود آنچنان است که نظام وحشی ولی فقیه آنقدر خفیف و ضعیف است که توان کوچکترین تعرض و وحشی گری هم از آن گرفته شده، دیگر در موقعیتی که محاصره در هم شکسته شده و میدان برای پیشروی های مقاومت انقلابی باز شده است با چنین تشبثات حقیرانه ای چه غلطی خواهد کرد "؟
خروجی پراقتدار با کمک سیاسی آمریکا وپول های عربستان که طی آن عده ی زیادی که حکم جلب ازدادگاه های عراق را داشتند، ازچنگ قانون وخانواده های داغدیده بطور موقت فرار کردند!
اینجا کسی طرفدار اقامت عزیزان فریب خورده ی خود درلیبرتی نبود وتنها رجوی و گوش به فرمان هایش چنین میخواست ومحاصره هم ازطرف او بود که مبادا پای این گروگان ها به خارج از اردوگاه برسد و فرار کنند و دولت عراق هم که دردسر کمی نداشت که مشکل خاص حضور شما درخاک خود را تحمل کند!
به چه علت خروج شماها که خواست خانواده ها بود ودور شدن از مرزهای ایران که توسط کشورهای متخاصم مورد مصرف قرار نگیرید، سبب افتخار وباعث پیشروی باند رجوی میشود؟!
بار دیگر:
"… واقع «بالایی ها دیگر نمیتوانند» و در طرف مقابل اعتراضات اقشار و مردم به جان آمده بصورت روزانه در بستر دادخواهی خون شهیدان گریبانش را گرفته و کاملا آشکار است که «پائینی ها هم دیگر آن را تحمل نمی کنند» آنوقت میبینیم که در چنین شرایط انقلابی مهیا، شأن و ارزش یک سازمان انقلابی منسجم در موضع آلترناتیو شناخته شده بین الملی چقدر ذیقیمت است و ما از چه نعمتی برخوردار هستیم… دوران عوض شده و بزودی مردم و مقاومت ایران شمارا جارو و آزادی و بهروزی و سعادت ملی را به ایران بازخواهند گرداند ".
این اعتراضات مدنی، دراشکال غیر مدنی ترشان در تمامی کشورهای اروپایی ودر شکل وسیع وگسترده اش، همواره جریان داشته وبه یک امر عادی درزندگی مردم تبدیل شده است.
دیگر اینکه درهر شرایطی نمیتوان نظریه های یک انسان زمینی مانند لنین را که شما ازقول او و بعنوان تز انقلاب ذکرکرده اید، مانند آیه های قرآن قبول وذکر کرد!
شما بطور ساده انگارانه ای خواسته اید که بگویید که شرایط عینی انقلاب (بالایی ها نمیتوانند وپایین ها نمیخواهند) آماده است وشرایط ذهنی هم با وجود سازمانی بنام فرقه ی رجوی هم همینطور!
طبق آن نظریه، مردم تحت رهبری یک جریان انقلابی و پیشرو، دست به انقلاب میزنند، حال آنکه سازمان مجاهدین رجوی، یک جریان واپسگرای ضدانقلابی است و آیا نباید نتیجه گرفت که انقلابی درراه نیست؟!
بخصوص که تجارب موجود، نقش این چنینی نیروی پیشرو را – درصورتی که وجود داشته باشد که ندارد- زیر علامت سئوال بزرگی ازاین نظر که اینهمه قدرت متمرکز شده دراین پیشاهنگ، به خودکامگی و فساد منجر میشود واغلب هم این چنین شده، برده است!
مسائل نیروهای مولده و تعارض آن با سیستم هم درهمین نظریه ای که شما بطور ابتر بدان چنگ زده اید، شرحی مبسوط دارد که گمان نمیکنم شما ازآن اطلاعی داشته باشید که اگر می داشتید تحلیل واقع بینانه تری از اوضاع ایران و اوضاع جهانی که در لحظه ی حاضر برعلیه حکومت ایران نیست، داشته وباین روز سیاه نمی افتادید واگر شکستی بود، شکست شرافتمندانه وکم وبیش مقطعی را تجربه می کردید!
شما با اعتقاد به وجود طرز تفکر ماقبل تاریخ درتشکیلات خود، قادر به درک خلاق ازهر نظریه ی درست ونادرست نبوده و مسئله ای بنام پویایی دراذهان شما مرده وبدون داشتن این پویایی، ذهن امثال شما قادر به تجزیه تحلیل مسائل نیست!
توصیه ی برادرانه ام به شما این است که با نفی مناسبات برده داری ازتشکیلات خود، خودتان را به آزادی برسانید وآنگاه بهروزی وسعادت را به مردم ایران ارزانی دارید.
من منتظر این روز هستم و بدی کار این است که می ترسم عمرم کفاف مشاهده ی سعادتی را نخواهد کرد که شما وعده اش را می دهید!
حمید