گروگانهای آلبانی را آزاد کنید

با آن که در ایران مردم نیل به سوی عقلانیت دارند و نیروهای عقلانی در انتخابات پیش رو دست پیش دارند، در بخشی از اپوزسیون معترض و معاند اما درب بر همان پاشنه قدیمی و احساسی، می چرخد و همچنان مثال روز اول به سمت انتحار البته بدون مردم، پیش می روند. با این وجود و با وجودی که فرقه رجوی سال نوری از مردم فاصله دارد، متاسفانه تعدادی از نیروهایش را به بردگی و گروگان گرفته است.
نیروهای فرقه رجوی از پایین تا بالا در اصل گروگان جهل و تباهی هستند. در این میان اما گروگانهای آلبانی وضعیت شان از همه بدتر است. آنان همچنان از حق انتخاب سیاسی و فردی و حتی دیدار با عزیزان و خانواده محروم هستند. زنان وضعیت بدتر از مردان دارند. زنانی که اکثراٌ و حدوداً ۹۰% شان افراد بی سواد و عادی جامعه بودند. آنان در ابتدا به خاطر همسران و حفظ خانواده شان بود که وارد مناسبات مجاهدین شدند که بعداً در اثر فریب و طمع، فریب قدرت و مناسبات مجاهدین را خورده و باصطلاح به عنوان مبارز و سیاسی و نظامی، رنگ شدند. مریم قجر، یکی از این زنان نگونبخت است که اگر بر فرض محال آزاد شود، از قید و بند جهل آزاد شود، توان و قدرت خریدن یک نان از نانوایی را ندارد، چه رسد به این که به بهانه مبارزه و آزادی، بخواهد اربابان قدرت را تیغ بزند.
 گروگانهای مجاهدی که امروز در آلبانی و در حصار فریب و دجالیت، اسیر هستند، ارزش گروگانهای واقع در عراق و پادگان اشرف را ندارند. آنان در آن روز اگرچه اسیر دست فرقه بودند، برای رهبران فرقه ارزش سیاسی و نظامی بیشتری داشتند، انقیاد و فشار و کنترل بسا آسانتر بود و درآمدهای گروگانگیری نیز بسا زیادتر بود. امروز اما گروگانها ارزش سیاسی و نظامی ندارند، بلکه تنها ارزش انسانی دارند و کنترل و سرکوب آنان آسان نیست و با حرف و وعده های توخالی نیز نمی توان آنان را سر کار گذاشت بلکه حداقل می بایست دلارهای اربابان عرب و آمریکایی را رو کرد. رهبران نیز ناچارند با حداکثر توان درگیر وعده های سرنگونی در راستای حفظ و حراست از نیروها باشند و در این میان قید مبارزه را بزنند و تنها به چند جوک و لطیفه بی مزه، رضایت بدهند و شعر و شعار و توهین و فضاحت را به حساب مبارزه و سرنگونی قریب الوقوع بگذارند.
ریزش اخیر نیروهای موجود در آلبانی و هزینه های دلاری، نشانگر فرق مابین گروگانها در عراق و آلبانی است. در عراق می شد تنها با چند دلار و انواع سرکوب از گروگانها کار کشید و آنان را به دلار تبدیل کرد. در آلبانی اما نه می توان شعارهای آنچنانی جنگی و ایدئولوژیک سر داد و نه می توان از گروگانها کار کشید و آنان را به دلار بدل کرد. بلکه برعکس، باید از کیسه مایه گذاشت و انرژی گذاشت و دلار هزینه کرد تا چند صباحی دیگر مابقی گروگانها که هر روز توان و انگیزه شان کاسته می شود، در اختیار داشت.
از حصر و زندان و بردگی و گروگانگیری که دورانش گذشته و کاربرد سیاسی و قدرت ندارد، بگذریم و به یک راه حل بپردازیم.
آنان که گروگان می گیرند، در اصل خود نیز به گروگان بدل می شوند. این اصل از حیث روانی در مورد گروگانگیران کوچک و هواپیماربایان و غیره، صدق می کند اما در مورد گروگانگیران بزرگ و نیروهای فرقه ای دو چندان صدق می کند. در مورد فرقه رجوی، مشهود است که رهبران شان در اثر گروگانگیری آنچنان خود به گروگان قدرتها بدل شده اند که هیچ راه برگشت و پلی برای بازگشت به میان مردم ندارند و تنها با رسیدن بی چون و چرا و به تمامیت قدرت است که می توانند رد پا و گذشته سراسر مشکوک خود را ظاهراً پاک کنند. بیهوده نبود که رهبری مجاهدین شعار می داد، همه چیز یا هیچ چیز.
آنان در طمع همه چیز، خود را به همه چیز آویزان کردند اما غافل از همه چیز و همه کس، به هیچ چیز رسیدند. چرا، یک دلیل ساده این که از گروگانگیری نیروها به گروگان قدرتها بدل شدند. بی جهت نبود که رهبری مجاهدین تاکید می کرد، من به شغال باج نمی دهم که در اثر باج ندادن به زعم خود به شغال که در اصل همان نیروهای درمانده اش بودند، ناچار شد به همه درندگان و از جمله کفتاران، باج بدهد. چرا، چون که او فقط گرفتن را می فهمید و راز دادن را نمی فهمید و سپس در آستانه همه چیز، به هیچ چیز رسید. نیست و نابود شد. به غیبت صغری و کبری رفت و مرحوم شد. آنچه خود داشت و ندید و نفهمید و قدر نشناخت و ناشکری کرد، از بیگانه تمنای دلار و سلاح و حمایت کرد، غافل از این که بیگانه، بیگانه است و تنها در سر به فکر منافع خود است.
رهبری فرقه، سالها قبل شبی در حین سخنرانی و توجیه جنگ دست پیش گرفته و خطاب به نیروهایش گفت، این شما بودید که از روز نخست با شور و فتور مرا به این راه کشاندید!
اگر این گفته رهبری فرقه در مورد نیروهایش درست باشد، پس چرا در مسیر جنگ نانش را رهبران فرقه خوردند و چوبش را نیروها؟ در ثانی، حال که جنگ تمام شده و همه چیز به بن بست کشیده شد، چه کسی باید راه حل ارائه دهد؟ آیا این نیروها هستند که رهبران شان را گروگان گرفته اند، یا رهبران هستند که پشت نیروهای باقیمانده قایم شده و آنان را به گروگان گرفته اند که در قدم اول و خروج از بن بست، می بایست از آزادی گروگانها آغاز کنند.
اولین قدمی که یک گروگانگیر می تواند بردارد و گروگانها و خود را آزاد کند، طبعاً فرار به جلو و تهدید و وعده و وعیدهای توخالی و انتحار و ارعاب نیست، بلکه عقب نشینی هوشیارانه و مثبت در راستای نیل به آزادی است. آزادی گروگانها و خود گروگانگیر. راز و رمز آزادی در همین است. راز آزادی و گشایش کار گروگانگیر در وهله اول، آزاد کردن گروگانهاست. کسی که این را نفهمد مابقی را نیز نخواهد فهمید.
 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا