ساعت ۸ صبح ۱۳خرداد ۶۸ از طریق بلند گوی اطلاعات پایگاه جلال زاده اعلام کردند که کلیه نفرات درسالن غذا خوری که در زیرزمین پایگاه بود حاضرشوند جلال زاده نام دفتر اصلی سازمان بود که در بغداد چهارراه اندلس واقع میشد.همه به هنگام تجمع درسالن باهم پچ پچ میکردیم که چه اتفاقی ممکن است افتاده باشد.لحظاتی بعد رحمان (عباس داوری) که مسئول بخش روابط خارجی بغداد بود درجمع نفرات حاضرشد وگفت همه بخط شوند تا پیام مهم مسعود رجوی را بخوانم تا آن لحظه هنوز هیچ کس مطلع نبود چه اتفاقی افتاده است.عباس داوری پیام را خواند دربخشی از پیام که درحافظه ام مانده رجوی چنین گفته بود. درساعت ۷ صبح امروز ۱۳ خرداد رادیو رژیم خبرفوت آقای خمینی را اعلام کرد از این لحظه با توجه به حساسیت شرایط وفراهم شدن لحظه سرنگونی رژیم همه شما درآماده باش ۱۰۰درصد می باشید منتظرفرامین بعدی که از طریق فرمانده تان بشما ابلاغ میکنم باشید. لحظاتی بعد عباس داوری ادامه داد همانطورکه درتحلیل های گذشته برادر آمده است رژیم روی دو پای جنگ وسرکوب به حیات خود ادامه میدهد بعد از پذیرش آتش بس وجام زهرصلح اکنون با فوت آقای خمینی رژیم بی سر و بی آینده شده وسرنگونی فرارسیده است منتظر عملیات فروغ ۲ باشید.از فردای آن روز کار تغییرسازماندهی ها شروع شد وبخش زیادی از نیروهای ستادها به لشکرها و یگان های رزمی منتقل شدند.آموزش و مانورهای نظامی براه افتاد. من هم به لشکر نسرین(مهوش سپهری)منتقل و بعنوان مسئول مخابرات فرمانده صحنه(نسرین) سازماندهی شدم روز بعد نسرین من را به اتاق کارش صدا زد و گفت کارنظامی به تونیامده برو وسایلت را جمع کن برو بغداد برادر رحمان تماس گرفته که آنها کار دارند باید برگردی و ادامه داد از شوخی من ناراحت نشی درآنجا بیشتر میتوانی تضاد حل کنی. عصر آن روز با لندکروز روابط به اتفاق فتح الله(سلیمان حیدری)برگشتیم درمسیردرمورد احتمال شروع عملیات فروغ دو باهم محفل زدیم هر دو متفق القول بودیم اگرهم عراق اجازه عملیات بدهد که با توجه به شکست عملیات فروغ یک و آتش بس بعید است عملیات بازهم شکست خواهد خورد واین بارکسی زنده برنخواهد گشت.
به دفتراصلی سازمان (جلال زاده) که برگشتیم متوجه تحرکات زیادی شدم تمامی محافظین مسعود رجوی از جمله حسن رحیمی(خسرو)، علیرضاصدر واحد و از مسئولین سیاسی محمد محدثین..محمدعلی توحیدی ومهدی ابریشم چی و تعدادی از فرماندهان نظامی مهدی برایی(احمد واقف)ابراهیم ذاکری(کاک صالح)حسین مهدوی(محمود قائم شهر) آنجا بودند.از بچه های ستاد شنیدم که مسعود رجوی برای ملاقات وکسب مجوز از صدام برای شروع عملیات به اصطلاح فروغ دو دربغداد پایگاه سعادتی است این پایگاه برای ملاقات های رجوی با سران دولت و بخصوص مسئولین امنیتی عراق مورد استفاده قرار میگرفت. چند روز گذشت درحالیکه یگان ها و لشکرهای نظامی بشدت در حال آماده سازی ومانور بودند ولی از ملاقات رجوی با صدام برای توافق برسر شروع تهاجم نظامی به ایران خبری نبود.عباس داوری میگفت ما درحال هماهنگی انجام ملاقات هستیم ولی خبرهای که از سعادتی می رسید حاکی از آن بود که هنوز رجوی موفق به ملاقات نشده وکماکان درپایگاه می باشد. قیافه مهدی ابریشم چی وعباس داوری که مسئولین اصلی هماهنگی ملاقات بودند بد جوری بهم ریخته بود سه روز از اقامت رجوی دربغداد می گذشت ولی هنوز خبری از موافقت صدام برای ملاقات با اونبود صبح روز سوم که طبق روال همیشه برای پیگیری کاری به دفترنقیب حسین(سروان حسین)رفتم اوگفت چه خبر؟ من با شوخی گفتم بزودی مزاحمت را کم میکنیم وبه ایران برمیگردیم…اوگفت مطمئنی؟ گفتم اره رجوی آمده تا آخرین هماهنگی را با سید الرئیس انجام بده…خنده ای کرد وگفت یک چیزی بگم ناراحت نمیشی؟گفتم نه بفرما..گفت سیدالرئیس اجازه ملاقات به مسعود رجوی را نداد واز دست مسئولین مخابرات هم کاری ساخته نیست.
شرایط از نظرما برای عملیات فراهم نیست درضمن ما قرارداد آتش بس امضا کردیم ودیگردرحال جنگ با ایران نیستیم. بعد به آهستگی گفت بروید به حال سید الرئیس دعا کنید که اجازه عملیات نداد وگرنه برخلاف عملیات گذشته یکنفر از شما هم زنده برنمیگشت مگراخبار تلویزیون را نگاه نمیکنی ۱۰میلیون آمدند برای تشیع جنازه آقای خمینی اینها با دست خالی هم بیایند سرمرز شما چهار پنج هزار نفر را قورت میدن… یا اسقاط نظام یا بطیخ…کدام سرنگونی کدام کشک…(درگویش محلی مردم عراق برای مورد تمسخر قراردادن کاری از جمله بطیخ استفاده میکنند)مترادف آن درفرهنگ فارسی ما کشک است..خیلی متناقض شده بودم دلم بحال نفراتی که این چند روز درقرارگاه اشرف بدون استراحت وخواب کافی ودراین گرما مشغول آماده سازی تجهیزات نظامی ومانور بودند سوخت شاید هم باید برایشان بقول افسرعراقی خوشحال میشدم که جان سالم بدرخواهند برد…ولی دردرونم از این میسوختم تا کجا بشعور اینها توهین میشه تا کی وکجا باید سرنوشت وزندگی و آیندشان قربانی جاه طلبی وسیاست های دروغ وفریب وی شود..
روز بعد رجوی بعد از چند روز علافی دمش را برکول گرفته و بدون انجام ملاقات با اربابش از بغداد رفت..باز بدرونم مراجعه کردم که انسان چقدرباید بی ارزش وپست شده باشد که اینچنین برای تمایلات قدرت طلبانه هرذلت وخواری را تحمل کند وبه آن تن بدهد.معنای به رسمیت شناختن استقلال سیاسی نظامی وایدئولوژیکی از طرف صدام را هم فهمیدیم..!!!!
چند روز بعد همه اعضا به نشست با رجوی درسالن اجتماعات اشرف فراخوانده شدند رجوی آمد مثل همیشه وقیح وطلبکار وگفت یک هفته پشت اتاق سید الرئیس بست نشستم که مجوز عملیات را بگیرم ولی نشد صاحب خانه هم محضوریت های خاص خودش را دارد آنها دیدگاهشان کلاسیک وتعادل قوایی است مثل ما که حسین گونه و با فدای تمام عیارعمل نمیکنند وادامه داد ولی ما به ازا به ما قول تحویل دادن تانک ونفربر و دوربین های پیشرفته دادند شاید خواست خدا بوده که درفرصتی مناسب تروآماده تر برویم شاید ارتش آزادیبخش صلاحیت آزادی خلق قهرمان دراین سرفصل را نداشته. بعد از سرهم کردن این مزخرفات رفت و ما ماندیم وانبوهی آرزوهای برباد رفته و روح و روانی که یک باردیگر با شیادی هرچه تمام تر توسط رجوی به بازی گرفته شد..
اکنون 28 سال از آن اتفاق میگذرد ولی وقاحت ودروغ وفریب رجوی گویی پایانی ندارد بعد از سرنگونی صدام و خزیدن زیرقبای شیطان بزرگ با سس حرکت موازی وفریب نیروها درتوهم سرنگونی با کمک امپریالیزم سابق وعقب نشینی مفتضحانه بعد از انبوهی قربانی درخاک عراق به آلبانی، گویی سریال نیرنگ وفریب تمامی ندارد باز وعده راه حل درمان درد در ویلپنت با کهکشان بزرگ…
ولی این آخرخط فریب و دجالیت رجوی است خانواده های قهرمان اسیران دربند به همراه اعضایی که توانستند از مناسبات جهنمی رجوی خلاصی یابند درمان را یافته اند راه درمان نه در ویلپنت بلکه درآلبانی و فروپاشی این فرقه ضد انسانی وشیاد است کهکشان آزادی اسیران دربند نزدیک است.
علی اکرامی