ماه شهریور از راه رسید تا خبری دیگر از پایان تابستان باشد در این ماه اتفاقات زیادی در ایران عزیزمان افتاده است.
از شهادت لاجوردی به دست عوامل فرقه تروریستی رجوی تا شهادت رجایی و باهنر و شهادت امام جمعه تبریز شهید آیت الله مدنی و درگذشت آیت الله طالقانی و شهادت تعدادی از هموطنان مان در جریان کشتار 17 شهریور توسط نظامیان شاه در میدان شهدا (ژاله) تهران.
از میان اتفاقات ماه شهریور نیز می توان به تاسیس فرقه تروریستی رجوی در سال 1344 و یا انتخاب مادام العمری مریم قجر به عنوان به اصطلاح رئیس جمهوری و اخراج نیروهای فرقه از اشرف و در نهایت اخراج از عراق و انتقال به کشور آلبانی اشاره نمود که در نهایت پرونده فرقه رجوی در عراق به طور کامل بسته شد.
ما در این مطلب فعلاً قصد نداریم به بررسی همه موارد بالا بپردازیم نکته ای که قصد داریم به تحلیل آن بپردازیم در مورد سالگرد تاسیس فرقه تروریستی رجوی است که اکنون پنجاه و دو سال از آن می گذرد و باید به این سئوال جواب داد که آیا سازمان از ابتدا روی خط مشی آنارشیستی و بر مبنای ترور و خشونت و خیانت بنا نهاده شده بود؟ آیا ایدئولوژی مورد ادعایی رهبران سازمان در نهایت به جایی که اکنون فرقه تروریستی رجوی قرار دارد می رسیده است؟
برای پاسخ دادن به این مسئله باید دید که اکنون وضعیت فرقه تروریستی رجوی چگونه است؟ آیا حرفها و هدفهایی که سران اولیه سازمان به دنبال آن بودند رسیدند؟ آیا آنان در مبارزه با شاه تلاش داشتند در غرب به دنبال سرنگونی نظام شاه باشند؟ کاری که اکنون مریم قجر به دنبال آن می باشد. وقتی همه فاکتها و موارد و عملکرد فرقه تروریستی رجوی را کنار هم می گذاریم در می یابیم که در نهایت این فرقه انتهایش به نقطه ای که اکنون قرار دارد می رسیده است.
رجوی تروریست همیشه در نشست هایش مطرح می کرد که اسلام وی در چپ مارکسیسم قرار دارد و همیشه نعره مبارزه با آمریکا سر می داد ولی دیدیم که اسلام وی نه تنها در چپ مارکسیسم قرار نداشته بلکه اندیشه شان از راست ترین نوع که همان تکفیری ها اکنون در داعش خودش را نشان می دهد راست تر بوده است.
رجوی بعد از همکاری همه جانبه با ساواک در لو دادن سران سازمان و کشته شدن شان خیالش از این بابت راحت شد که دیگر کسی نمی تواند جای وی را در رهبری سازمان بگیرد و به همین خاطر از همان ابتدا تعدادی از افراد وابسته به خودش را دور خود جمع نمود و از آنجائیکه در فریبکاری و حقه بازی که همه این موارد ریشه در دوران کودکی وی داشت توانست همه نفرات مدعی را از دور خارج نموده و خودش که هنوز سن کمی داشت ادعای بزرگی نمود.
ولی این جوانی و خام خیالی وی باعث شد تعداد زیادی را به کشتن داده و در خیانت و آدمکشی مرزی باقی نگذارد.
حال به حرفهایی که سران گذشته فرقه می زدند توجه کنیم آنان مدعی بودند که مبارزه مسلحانه در نهایت راه به سرنگونی شاه می برد ولی در نهایت دیدیم که این گونه نشد این مسئله می توانست در آینده ای نامعلوم شاید خودش را نشان می داد ولی تا وقتی مردم تحت رهبری امام خمینی قرار نگرفتند خبری از سرنگونی نبود و کلمه اسلامی البته نه از مدل رجوی به مردم ایران انگیزه داد و همین باعث و موتور محرک برای سرنگونی شاه بود. آیا سران فرقه با همان اسلامی که ادعای انقلابی آن را داشتند توانستند حتی به تعداد اندکی از مردم را به خیابانها بکشانند؟ البته که نه چون همین گروه بعد از چند سال توسط نفراتش انشعاب نمود و نشان داد که در نهایت ایدئولوژی که محمد حنیف و دیگران ادعای آنرا داشتند بر روی ایدئولوژی مارکسیسم و نه اسلام انقلابی بنا نهاده شده است و بعد هم در بحث های هویت که رجوی آنرا در فرانسه به راه انداخت نشان داد که از ابتدا اسلام شان نه روی اسلام انقلابی بلکه دقیقاً ریشه های انحراف در آن زیاد وجود دارد و بیشتر روی دیالتیک مارکسیسم سوار شده است.
بعد از سرنگونی شاه و شروع دوباره مبارزه مسلحانه رجوی فکر می کرد با شعارهایی که می دهد به قدرت برسد ولی از آنجایی که وی هیچ وقت با مردم نبوده و از همان ابتدا در خانه های تیمی و زندان بسر برده بود قدرت شناخت از مردم را نداشت و به خوبی مردم نشان دادندکه برای سازمان رجوی در ایران جایی نیست و اگر مردم در صحنه هستند به خاطر رهبر و انقلاب و اسلام شان می باشد.
بعد از فرار رجوی به فرانسه و هم آغوشی با غرب برای اینکه دشمنی خود را با مردم ایران نشان دهد به عراق رفت تا در کنار صدام معدوم عکس یادگاری گرفته و دست به کشتار سربازان ایرانی بزند و شاهد بودیم با تماس گرفتن های مستمر سعی نمودند با پیدا کردن محل اصابت موشک های صدام در دفعات بعد کشته های بیشتری از مردم بی گناه بگیرند این است معنی انقلابی که رجوی از آن دم می زند شعار رجوی این بود که هر چه بیشتر مردم بی گناه حتی اگر کشته شوند زیاد مهم نیست مهم آن است که وی به قدرت برسد.
بعد از سالیان همکاری کردن با نیروهای صدام در عملیات مرصاد رجوی تروریست چنان شکستی را متحمل شد که دیگر نتوانست برای حمله به ایران نقشه بکشد وی چنان در قدرت طلبی خود غرق بود که حاضر نبود شکستش را در عراق قبول نماید تازه این شروع کار بود و کار به جایی رسید که دیگر نمی تواند خودش را نشان دهد. آیا نمی توان گفت سازمانی که از ابتدا با فریبکاری کلمه اسلام را یدک می کشید اکنون به چنان وضعیتی دچار شده که دیگر سردسته جنایت کارش نمی تواند پاسخگوی جنایتش باشد؟ آیا سران اولیه سازمان به دنبال این کار بودند یا اینکه آنان ایدئولوژی را انتخاب نمودندکه در نهایت به این مرحله ختم می شد؟
زمانی که رجوی جنایت کار شعار سلاح و شرف مجاهدی می داد بعد از سرنگونی صدام دیگر این شرف نداشته اش را به باد داد و در اوج وقاحت حاضر به همکاری با غرب شده و افتضاح تسلیم شدن را به نقطه ای رساند که حتی حاضر شد برای مقاومت نکردن و دادن سلاح دامن هم بپوشد همان کاری که لنین در انقلاب شوروی به نفرات مذاکره کننده با آلمان گفته بود آیا این چیزی بود که سران اولیه فرقه به دنبال آن بودند؟ آری. وقتی سازمانی ایدئولوژی خود را روی شیادی و مردم فریبی و حقه بازی و همکاری همه جانبه با دشمن مردم کشورش سوار کند در نهایت به نقطه ای که اکنون فرقه تروریستی رجوی رسیده می رسد.
اکنون فرقه تروریستی رجوی مدعی پنجاه و دو سال به اصطلاح پایداری و استقامت و افتخار و وفای به پیمان و مقاومت برای آزادی می شود!!!. شما در کدامیک از حرف های بی مصرف بالا صادق بودید که بتوان شما را باور نمود. اگر بحث پایداری می شود که شما وقتی خانواده اعضای به اشرف وارد شدند و در مقابل قرارگاه برای دیدار مقاومت و پایداری نمودند تمام تشکیلات تان از هم دردیده شد و برای اینکه جلوی ریزش نیرو را بگیرید شبانه راه فرار از اشرف را در پیش گرفتید؟
اگر بحث وفای به پیمان می باشد شما به کدامیک از پیمان های خود استوار بودید که اکنون دم از وفای به پیمان می زنید؟ مگر شعار مبارزه با امپریالسیم شعار اصلی فرقه در اوائل انقلاب اسلامی نبود پس چرا اکنون مریم قجر در کنار جنایت کاران آمریکایی دف و کف می زند و ابراز خوشحالی می کند از اینکه در کنار شان عکس یادگاری گرفته و دل نیروهایتان را به آمریکا خوش می کنید؟ آیا این بود شعار سران اولیه فرقه در زمان تاسیس آن؟
وقتی صحبت از استقامت و افتخار می شود رجوی باید به خودش ببالد که به خوبی چهره بنیان گذاران را رو سفید کرده است اگر همکاری با دشمن مردم ایران یعنی صدام افتخار است و یا به قتل رساندن سربازان ایرانی که برای دفاع از میهن خود به جبهه رفته بودند افتخار است؟ همکاری همه جانبه با صهونیست ها و آمریکایی های جنگ طلب و شیوخ مرتجع عربی و گروه تروریستی داعش برای شما افتخار و مقاومت برای آزادی است باید به سران اولیه فرقه تبریک گفت که رجوی به خوبی شما را روسفید نموده است خیالتان راحت باشد. کسی بعد از شما وجود داشت که ماهیت واقعی سازمان را برای همه روشن نماید و نشان داد که از ابتدا کشته شدن افراد به خاطر انتخاب غلطی بوده که شما به آنان نشان داده و بعد هم رجوی تروریست ادامه دهنده راه آنان بوده است.
در ضمن شعار مقاومت برای آزادی نیز شعار مسخره ای است که طی این سالیان رجوی با حقه بازی و شیادی توانسته تعدادی را گول زده و در عراق به کشتن بدهد اگر بحث فرقه رجوی مقاومت است وی از کدام مقاومت حرف می زند؟ با شناختی که از فرقه داریم هر سر فصلی وی صحنه را ترک کرده و راه فرار در پیش گرفته است در سال 60 وی نیروهای خود را در ایران رها کرده و خودش به فرانسه گریخت و بعد از چند سال از فرانسه به عراق فراری شد و در مواقعی که نیروهای فرقه زیر بمباران آمریکا قرار داشتند وی راه فرار در پیش گرفته و به قول سومین همسرش یعنی مریم قجر برای حفظ جان مسعود وی را به اردن فرستادیم و اکنون بعد از سرنگونی صدام که دیگر نسخه اش پیچیده شده و دیگر جرات نشان خودش را هم ندارد.آیا این بود مقاومتی که برای آزادی دم می زدید؟
در یک کلام می توان فرقه تروریستی رجوی را که پنجاه و دو سال از تاسیس آن می گذرد باید فرقه ای دانست که ایدئولوژی شان روی خیانت و مردم فروشی و کشتار و ترور سوار بوده و همه این سالها جز دروغ و شیادی و وطن فروشی چیز دیگری از این فرقه دیده نشد.
پس در یک کلام می توان به این نتیجه رسید که وقتی فرقه تروریستی رجوی دم از پنجاه و دو سال تاسیس آن می زند فریبی بیش نیست و در کارنامه آن جز عوامفریبی و خیانت و جاسوسی علیه وطن خویش چیز دیگری وجود ندارد پس باید گفت که سازمانی با پنجاه و دو سال خیانت، پنجاه و دو سال وطن فروشی پنجاه و دو سال عدم پاسخگویی رهبران می باشد که اکنون شاهد آن هستیم که در کشور آلبانی مریم قجر برای جلوگیری از ریزش بیشتر نیرو دست به دامن سناتورهای جنگ طلب آمریکایی شده و فکر می کند می تواند با حمایت آن جانیان به قدرت برسد.
هادی شبانی