حمید دهدار حسنی:
در15 شهریور 44 سازمان مجاهدین خلق ایران با یک رهبری سه نفره بنیانگذاری و با اهداف سیاسی و نظامی اعلام موجودیت می کند که بعد از اعدام آنها و دیگر اعضای کادر مرکزی سازمان در سال 54 شخص رجوی که جزء همین کادرمرکزی بوده بنا به دلایلی که بعدا مشخص شد رهبری این سازمان را بدست می گیرد وازآن زمان به بعد وی با فریبکاری سیاست و خط وخطوطی که برپایه مطرح کردن خود وکیش شخصیت خود بود را دراین سازمان دنبال می کند.متاسفانه بعد ازپیروزی انقلاب در22 بهمن سال 57 ازآنجائیکه شور،هیجانات واحساسات انقلابیگری دربین جوانان کشور موج می زد رجوی با سوء استفاده ازاین فاکتور با چاشنی مذهب توانست تعداد قابل توجهی ازهمین جوانان را جذب سازمان نماید. متاسفانه همه آنهائیکه بعد ازانقلاب 22بهمن سال 57 جذب سازمان مجاهدین شدند نه براساس مطالعه وشناخت کافی بلکه بیشتراحساسی وتحت تاثیرفشارهای دروغین بود واقعا همه آنها خام خیالانه فکر می کردند که سعادت و رستگاری مردم و جامعه در گرو پذیرش رهبری رجوی است. من هم جزء یکی ازهمین جوانان ساده اندیش واحساسی بودم که ازسال 58 به بعد هوادارسازمان شدم ونهایتا درخرداد سال 66 به قصد پیوستن به تشکیلات سازمان از ایران خارج و به پاکستان رفتم که مدتی بعد هم به کشور عراق اعزام شدم.این نکته را یادآور میشوم خیلی از هوادران سازمان وقتی رجوی با صدام بیعت وپایگاه خودرا درعراق برپاکرد این عملکرد اورا خیانت دانسته وخط خودرا ازسازمان مجاهدین جدا کردند اما امثال من باز بر اساس همان احساسات اولیه و نه براساس منطق و شعور به عراق رفتیم.متاسفانه همه ما نادانسته در دام خیانت رجوی گرفتارشدیم به مرور زمان برما ثابت شد که راه اشتباهی را درپیش گرفتیم آنهایی که زودتر به این نتیجه رسیدند خط خود را ازفرقه رجوی جدا کردند.موج آگاهی اعضا با به بن بست رسیدن خط و خطوط رجوی و عیان شدن ماهیت خودخواهانه وی بیشتر شد رجوی هم با پیش کشیدن موضوعی انحرافی بنام انقلاب ایدئولوژیک علاوه برکنترل اذهان اعضا در مناسبات شمشیر را از روبست وعلاوه بر برخوردهای تند تشکیلاتی مانع خروج اعضا ازفرقه شد.البته درسال 64 رجوی وقتی با مریم همسر دوست خود ازدواج کرد همان موقع کیش شخصیت وخودخواهی خودش را عیان نمود ولی عامه اعضا هنوز نسبت به این موضوع اشراف نداشتیم.
درواقع اکثریت قریب به اتفاق اعضا نسبت به ماهیت رجوی پی برده بودند اما باز اسیر توهمات خودساخته رجوی بودند چون رجوی بعد ازانقلاب به اصطلاح ایدئولوژیک درونی خوب توانست اذهان اعضا را درکنترل خود بگیرد بطوریکه هیچکس علیرغم نارضایتی قدرت تصمیم گیری وحق انتخاب برای خود نداشت. حرف اززندگی، علائق عاطفی و ارتباط با خانواده که جزء گناهان کبیره و بشدت برخورد می شد.بنابراین تا زمان صدام رجوی با حمایت وی هر ظلم وجنایتی که توانست درمناسبات انجام داد. بعد ازسقوط هم از آنجائیکه رجوی شاخص نان به نرخ روز خوردن و خیانت پیشگی است با آویختن به دامان آمریکا سعی کرد مانع از فروپاشی تشکیلات فرقه اش شود و با حمایت آمریکا توانست جلوی حضور و ملاقات خانواده ها با عزیزان اسیرشان که می توانست بطورکامل ادامه حیات فرقه خائن رجوی مختومه کند چون بعد ازملاقات خانواده ها با عزیزانشان درسال 82 تعداد زیادی از فرقه جدا و یا فرار کردند. واقعا رجوی به هیچ عنوان قصد نداشت ازعراق خارج شود وشعار می داد”حفظ اشرف حفظ شرف”کوه اگر بجنبد اشرف زجا نجنبد” اما ادامه تلاش خانواده های اعضا وافشاگری های مستمر اعضای رهایافته باعث شد تا رجوی ازشعارهای خود دست برداشته وبرای حفظ بقاء تشکیلات منحوسش ازعراق خارج وبه کشور دورافتاده آلبانی برود.بنظرمن پذیرش آلبانی ازسوی رجوی به این منظور بود که می دانست دیگر خانواده ها نمی توانند به راحتی به آن کشور دسترسی داشته باشند ودیگر با خیال راحت می تواند خط وخطوط خائنانه خود را پیش ببرد اما آنچه را که رجوی نمی تواند بپذیرد این است که آلبانی شرایط عراق را ندارد وهم اینکه دیگر دوران او و فرقه اش به پایان رسید و”بقول موسی خیابانی خودشان نیروهای میرا درهرزمانی که باشد محو خواهد شد”.خوشبختانه خانواده های اعضا وهمچنین اعضا نجات یافته ازفرقه دراین مدت تلاش های موثری برای نجات اعضای اسیر داشتند.البته ما شاهد هستیم که این روزها علیرغم تمامی اقدامات سرکوبگرانه واغفال گرایانه سران فرقه رجوی این روزها موج جدایی اعضا ازفرقه روبه افزایش است وانشاء الله چیزی به پایان حیات فرقه ونجات، رهایی و بازگشت به زندگی انسانهایی که واقعا بعنوان گروگان وبا قانون برده داری فرقه رجوی زندگی می کردند نمانده است……
ادامه دارد…