سلام سلامی با یک دنیا فاصله و دلواپسی و البته تماما عشق و احساس در حسرت دیدار
میدونم فاصله من و تو خیلی زیاد است مسافت را نمی گویم چون میشود با هر سختی آن را پیمود فاصله را می گویم که پرشدنی نیست حتی با اشک های من و یا با خون دل خوردن های تو. گریه امانم نمی دهد وقتی به خاطرات سالیان گذشته که با تو داشتم فکر میکنم. وقتی که بخاطر در امان ماندن از قطرات زلال باران زیر سقف دبستان چشم درانتظارت بودم که با آن موتورت که من آن را اسب سرکش رویاهای کودکانه ام می دانستم می آمدی ومن را به خانه می بردی. وقتی دست های کودکانه ام را برشانه هایت می گذاشتم گویی به یک کوه تکیه داشتم. هیچ غم وغصه ای احساس نمی کردم تا زمانیکه تو را داشتم. تا اینکه فرقه جهنمی رجوی از راه رسید و تو را از من و ما گرفت. آن تاریخ پایان صبح روشنای زندگیم بود. دیگراجازه نداد دست هایم به شانه های مردانه ات برسد. اجازه نداد صدا ودردل های همیشگی ام به گوشت برسد. و طنین صدای گرم و مهربانت را بشنوم و احساس کنم. می گویند دوری بی احساسی می آورد ولی تو هرگز این چنین نبودی. برادرم شک ندارم که همیشه قلبت برای من می تپد. خدا ریشه این فرقه و رجوی را بسوزاند که دوران تاریک جدایی را برای ما رقم زد. چندین بارتصمیم گرفتم که دیگربرایت نامه ننویسم اما احساس وعواطفم نگذاشت چون میدانستم از این کارمن فقط رجوی و فرقه اش سود می برند و تو و ما زیان. چون رجوی ضد احساس وعاطفه است. او طی سالیان با شیوه های کثیف خود تلاش کرده عشق وعواطف خانواده را درشما بکشد وخود بی هویتش را جایگزین سازد. ولی هیهات احساس کردم اگرعواطفم را از تو دریغ کنم درحق تو ظلم کرده ام و به رجوی و فرقه اش خدمت.
نمی دانم به کدامین گناه فرقه با ما چنین کرد؟ دلم برای تمامی مهربانی هایت پر می کشد. بخدا بین ما از روزی که رفتی تا این لحظه دنیایی فاصله است و من طی این سالیان طولانی چشم به تلفن دوختم تا شاید این فاصله را بشکافد. لحظه شماری می کردم به امید روزی که جسم و ذهنت را از قفس فرقه رجوی آزاد کنی. ما وخانواده ات چه گناهی کرده ایم که چشمان اشک بارمان در انتظار تو باشد. می بخشی دلت را بدرد آوردم آخر برای این سالیان چشم انتظاری دلم پر از درد است. امشب آرام تر از شب های گذشته و در اوج خلوت و سکوت شب دستانم را به آسمان بلند می کنم و دعا میکنم هرچه زودتر این قفس اسارت فرقه را بشکنی و خودت را از دست این ظالمان و دشمنان احساس وعاطفه رها کنی.
به امید وقت ودرد دلی دیگر…….خواهرت