در قسمت اول، از ویژه گی های فردی این سربازجو و شکنجه گر رجوی گفتیم و به بخشی از اعمال این مزدور سرسپرده پرداختیم، اما واقعیت این است که امثال این افراد که از تمامی ارزشهای انسانی تهی شدند، در بین شکنجه گران رجوی، بسیار است!
سئوال اصلی این است که آیا شقی ترین فرد در دستگاه رجوی که شکنجه گر و حتی قاتل است، تا چه اندازه مقصر است؟ در سیستم فرقه ای، آیا بیشتر تقصیرها به عهده فرد است یا سیستم؟
مسلما سیستم فرقه ای، مسبب اصلی تولید چنین، انسان هائی است که تا سر حد مرگ می توانند همنوع خود را شکنجه کنند!
جایگاهی که امثال این زن در آن جایگاه نشسته، سازنده اش کیست؟ چه کسی است که این چنین افرادی را در چنین جایگاه هایی می نشاند و مجوز کثیف ترین اعمال ضد انسانی را به آنها می دهد؟
سازمان مجاهدین و سران سرکوبگر آن و امثال فروغ سنگدل، و تمامی کادرهای اطلاعاتی وامنیتی رجوی توسط استخبارات و مخابرات کشور عراق و سازمان موساد اسرائیل، آموزش های لازم را دیده اند و خیلی دقیق و روان شناسانه، به شکنجه و آزار مخالفان می پردازند، شکنجه های جسمی و ضرب وشتم یک طرف قضیه است و طرف دیگر شکنجه های سفید و تمیز تر می باشد!
فروغ سنگدل هم، زنی بود که تمامی شیوه های دجالیت رجوی را به خوبی فراگرفته بود و به کار می بست! درزیر به شناخت هرچه بیشتر روش” شکنجه سفید” که توسط مزدوران رجوی، بطور بسیار گسترده در سازمان اجرا می شد، می پردازم:
هدف اصلی اکثر زندان ها و شکنجه ها در سازمان:
در اصل نوعی جایگزینی سیستم فکری جدید در برابر سیستم فکری سابق فرد بازداشت شده است!!!
شکنجه سفید بر چه پایه ای استوارست؟
این نوع شکنجه، سیستم فکری هر انسانی را به هم میریزد!
اصول تئوری و عملی این شکنجه بر اساس دستاوردهای روانشناسان شکل گرفته است. متاسفانه باید گفت که در اینجا علم روانشناسی کمک زیادی به پیشرفت شکنجه سفید کرده است! پس از صدور بیانیه بین المللی حقوق بشر به تاریخ 10 دسامبر 1948 مسلما جوامع دموکراتیک و کلیه امضا کنندگان آن نسبت به رعایت همه بندهای آن بیانیه، از جمله بندی که هرگونه شکنجه را محکوم می کند، متعهد شدند اما واقعیت چیز دیگـری بود نکته مهم این بود که اعترافاتی که ازافراد با اعمال شکنجه گرفته می شد به شیوه ای باشد که به ظاهر، آثــاری از جراحت های ناشی از آن به چشم اقشــار جامعه نخورد تا باور آن اعتــرافات را راحت تر ســازد! شاید به همین دلیل در CIA این شکنجه به شکنجه تمیز هم معروف است. از این روی استفاده از دستاوردهای روزافزون علم روانشناسی در شیوه بازجویی ها برای دستگاه های اطلاعاتی سازمان، از اهمیت ویژه ای برخوردار بود!
شکنجه سفید در زندان های سازمان چگونه عمل میکند؟
انسانها موجوداتی اجتماعی هستند. زمانی که شما تمام روابط عاطفی و اجتماعی را از ایشان بگیرید، ضربه شدیدی می خورند. شکنجه سفید مبتنی بر محرومیت حسی و ایزوله نگهداشتن شخص است. فرد مربوطه اکثر اوقات بطور غیرمنتظره دستگیر شده، چشم بسته از دالان ها یا مسیرهای پیچ در پیچ به یک سلول انفرادی برده میشود، در آنجا روزها دور از هرگونه اطلاعات و تماس با دنیای خارج میماند. وی همچنین اکثرا امکان دسترسی به دوستان در مناسبات، روزنامه و کتاب و هواخوری را ندارد. این همراهست با بازجویی های طولانی با روش سوال های مکرر، تکراری، بحث و جدل، تهدید، تلقین یا مرام آموزی، تشویق، خشونت همراه با کم خوابی های بیش از 14 ساعت. بازداشت شده اغلب جز بازجوی خود فرد دیگری را نمیبیند!
بازجو در اکثر موارد در مورد بازداشت شده اطلاعات گسترده ای دارد، با این حال تمام سعی خود را میکند تا هـرچه بیشتـر از زبـان خود او در مورد روحیــه و ویـژگـی های شخصیتی اش آگاه تر شود. زیرا هر چقدر شناخت فرد بازجو از بازداشت شده کامل تر باشد او میتواند خیلی مشخص تر روی زندانی کار کند. بازجو به مرور از آن نکته ها استفاده و سعی میکند او را به شیوه های مختلف شدیدا تحقیر و بی اعتماد به گذشته خود سازد. یعنی میتوان گفت که هدف اصلی این نوع بازجویی ها در مرحله اول تسریع شکستن ارزش های زندانی توسط تضعیف اراده وی است!!!
در مقوله روانشناسی کافیست هر انسانی را برای مدت کوتاهی از حواس پنجگانه اش محروم کنند، او تعادل خود را کاملا از دست می دهد و دچار وهم میشود، به علاوه سیستم گوارشی اش مشکل پیدا میکند، قـدرت جهت یابی اش مغشوش و دچار مشکل بیخوابی می شود و کاملا چه از لحاظ فیزیکی، چه از لحاظ روحی سیستم اش به هم میریزد. این هم جزیی از شکنجه سفید در دستگاه رجوی است!
مبنای رفتار بازجوهای سازمان در شکنجه سفید بر پایه برخورد های متضاد با فرد زندانی است. در این روش بازجو در نقش دوست و دشمن ظاهر میشود. با اطلاعات دقیقی که در مراحل قبلی از شخصیت بازداشت شده به دست آورده، بازجو میتواند ساعتها با سوال های تکراری، خسته کننده، در مورد یک موضوع یا نکته خاص، بازداشت شده را تحت فشار قرار دهد!
فشار روحی دیگری که به زندانی وارد میشود توسط اطلاعات غلطی است که بازجو به شخص میدهد. اینکه مثلا از وضعیت جسمی بد خانواده اش میگوید و اینکه افراد نزدیک فامیل مانند پدر یا مادرش یا همسر و فرزندانش بیمار هستند. یا به عنوان گروگان دستگیر شده اند، که قطعا تمام اینها کذب محض است. بازجو از این طریق موفق می شود تا فرد بازداشت شده در آن شرایط را به تدریح آماده پذیرش و جایگزین کردن ارزشهای جدید کند!!!
هدف نهایی شکنجه سفید در سازمان چیست؟
هـدف اصلـی بازجو از شکنجه سفید، تخـریب فـردی شخص زنـدانی و نهایتا همانند سازی اش است. بوسیله شکنجه سفید میتوان اراده فرد را خرد کرد. به عبارت دیگر میتوان گفت که این شستشوی مغزی در اصل نوعی جایگزینی سیستم فکری جدید در برابر سیستم فکری سابق فرد بازداشت شده محسوب می شود!!!
بدین ترتیب می توان هر اعترافی را از فرد بازداشت شده گرفت. او را مقابل دوربین گذاشت و یا دادگاه های نمایشی برپا نمود. البته یک هدف دیگر از اعمال شکنجه سفید برای سیستم های فرقه ای، تاثیر منفی ابراز پشیمانی فرد در مقابل جمع ودوستان سابق و سلب امید به آینده و رهایی از فرقه می باشد!
راستش دیر یا زود هر انسان را میتوان شکست!
میدانم که این حرف تلخ است اما واقعیت دارد. البته هرچقدر راجع به جزییات این شکنجه صحبت شود، باز هم کسی که در جریان شکنجه ها نبوده کمتر این بحث برایش ملموس می باشد…
یکی از مشکلات اساسی زندانی آزاده شده صحنه های دلخراشی است که بصورت Flashback بطور متداوم به سراغ او می آید. از دید علم روانشناسی تجربه ناگوار، بسیار سخت از ذهن پاک می شود شبها کابوس می بینند و در اصل باید برای آنها دوره جدید معالجه گذاشته شود. پس می بینید که حتی زمانی که روان درمانی فرد قربانی تمام شده، با دیدن تصاویر مشابه به آنچه که کشیده است، دوباره دچار بحران روحی می شود. این بسیار دردآور است.
دیدن عکس این زن هم برای نگارنده چنین است ولی شیرینی اش این است که موفق شدم، این چهره را برای دیگران معرفی کنم!
فروغ سنگدل ها! باید بدانند وقتی دامن خود را به ننگ شکنجه آلوده کردند، باید فرجام آن را هم در نظر می گرفتند! دور نیست، اجرای عدالت خداوندی را که درمورد آن ها شاهد خواهیم بود…
در قسمت بعدی به خصوصیات بیشتر این زن از زبان دیگر شکنجه شده ها و سیستم شکنجه گر ساز رجوی ها، بیشتر خواهم پرداخت…
ادامه دارد…
یکی از جداشدگان آذربایجانی از فرقه مخوف رجوی