سالهاست که با غیب شدن آقای مسعود رجوی! مدعیان جانشینی و رهبری وی در هر فرصتی به صحنه آمده و عرض اندام می کنند!
مریم قجر عضدانلو(همسر مسعود رجوی) که به عنوان عروسک جلوی رجوی، رقاصی می کرد و پشتک وارو می زد، به عنوان مدعی اصلی این میدان است!
مهدی ابریشمچی – شریف (مرد نا شریف مجاهدین) که همسرش، مریم را دودستی درسال 1364 درحالیکه دختری به نام اشرف محصول زندگی مشترک شان بود، را تحویل مسعود داد! یکی دیگر از مدعیان رهبری در فرقه رجوی است! مهدی ابریشمچی که کینه ای چندین ساله همسرش و مسعود رجوی به دل دارد، از بعد از غیب شدن مسعود،صحنه را برای به رهبری رسیدن خود و تصاحب مجدد همسر سابق اش فراهم می بیند! او که در میدان قبلی بازنده محسوب می شد، دیگر در این میدان اراده کرده که پیروز میدان باشد!
شقه در راس فرقه و جنگ میان مدعیان رهبری، دیگر به نقطه درگیری و تضاد جدی رسیده است!
در حالی شاهد سگ دعوا در راس فرقه هستیم که در صفوف و لایه های اجرائی نیز جنگ اصلی در مورد هژمونی بین زنان و مردان در جریان است!
در یکی از نوشته ها در مورد این سگ دعواها نوشته بودیم:
“نزاع تشکیلاتی بین مادینه ها و نرینه های رجوی در آلبانی!!! خبری نیست که بشود از کنار آن بی تفاوت رد شد!
خبرها از درون تشکیلات حاکی است در تشکیلاتی که مسعود رجوی مدعی بود، انضباط آهنین در آن برقرار است! زنان و مردان بر سر کرسی و مقام به جان هم افتادند!
فروپاشی هژمونی زنان و به دست گرفتن ارکان قدرت به دست مردان، خبری است که زمانی کسی طرح این موضوع را نداشت! اما اکنون اتفاق افتاده است!
در حقیقت و در عمق، این نزاع شدید تشکیلاتی، نشان می دهد که همه چیز در درون فرقه در حال تلاشی و اضمحلال است!
انقلاب کذائی ایدئولوژیک مریم و مسعود، که به اجبار به همه تحمیل کرده بودند، دیگر اکنون در قلب بورژوازی از جانب انقلاب کرده ها، هدف گرفته شده است!
شنیده ها از درون مناسبات، این واقعیت را مهر می زند که همه مردان و زنان به دنبال زندگی و استخلاص از شر مناسبات تحمیلی و شخص مریم رجوی می باشند!
زن و زندگی! به تضاد روز و مسئله اصلی مردان مبدل گشته است! مطالبات جنسی از جنس زندگی طلبی سربازکرده و تشکیلات را در معرض نابودی قرارداده است!
البته این مسئله از خیلی وقت پیش، یعنی مشخصا از 3 سال قبل، سرباز کرده بود، که هر بار با سرکوب سران پیر و فرتوت فرقه، مواجه شده بود! اما این بار مسئله جدی شده و مردان، یقه زن ها را گرفته و آنها را به زیر کشیدند!
حرف اصلی این است که پس از سی سال خاک خوردن در عراق و اسارت در زنجیرهای فرقه، نتوانستیم کاری بکنیم، لااقل دیگر در آلبانی این آخر عمری کمی هم زندگی کنیم! حرف هم در شکل و محتوا درست است! رهبری هم که وجود ندارد! هم چیز تمام شده است!
البته همه این مخالفت ها با هژمونی زنان و فرماندهی آنان، یک ریشه و یک نخ نبات اصلی دارد و آن اینکه همه با به دست گرفتن قدرت و رهبری توسط مریم رجوی حرف و مشکل دارند!”
بله، واقعیت این است که مریم قجر را کسی بعنوان رهبر قبول ندارد!
دیگر پس از سالیان که همه خط وخطوط رجوی به شکست کامل کشیده شده و افتضاح سیاسی به بار آمده است، خودش هم که گور به گور شده است! هیچ کس نمی خواهد در صفوف فرقه بماند و چون تمامی عمرشان را در فرقه تباه کردند، سرمایه ای برای زندگی آزاد ندارند و اگر هم تا امروز صبر کردند، دنبال سهم خود از سرمایه مالی هنگفت رجوی هستند!
سهم خواهی همه اعضای فرقه و به دنبال آن جدائی و رفتن پی زندگی، مسیری است که در آینده پیش روی سران فرقه است! مسیر سرنگونی مفتضح باندرجوی در دسترس بوده و البته قابل پیش بینی بود!
فرید