چرا روابط بولتون با مجاهدین خلق اهمیت دارد؟

جیسون رضاییان درباره ی اشتیاق پرشور بولتون برای مجاهدین خلق و معنای آن در خط مشی سیاسی امریکا در قبال ایران، می نویسد:
“مجاهدین خلق نوعی گروه حاشیه ای است که پایگاه خود را روبروی خیابان 1600 پنسیلوانیا بنا کرده است و بروشورهایی پر از ادعاهای بی اساس پخش می کند. اینجا امریکاست – ما به دیوانه ها هم اجازه صحبت کردن می دهیم. این حق آن هاست و من هرگز پیشنهادم محروم کردن آن ها از انجام این کار نیست. اما اجازه صحبت کردن به مجاهدین خلق در کاخ سفید، ایده ی وحشتناکی است. اکنون با وجود جان بولتون، آن ها کسی را دارند که این کار را در کاخ سفید برایشان انجام دهد.


اکنون که بولتون در چنین پست با نفوذی در دولت ترامپ منصوب شده است، روابط وی و حمایتش از مجاهدین خلق، امریکا را در معرض خطرات واقعی قرار می دهد. او می تواند از موقعیتش برای انتقال اطلاعات کذب از مجاهدین خلق به رئیس جمهور استفاده کند تا سیاست امریکا در قبال ایران را به نفع آن ها منحرف کند. ممکن است از سمتش برای حمایت آشکار از مجاهدین خلق استفاده کند که در این صورت آنها از تایید واقعی از سوی دولت امریکا برخوردار شده اند. از آن هم بدتر، او می تواند رئیس جمهور را متقاعد کند که این فرقه ی استبدادی تمامیت خواه اپوزیسیون” واقعی” ایران است که این اقدام به طور همزمان هم به مخالفان ایرانی آسیب می زند و هم فرقه ای بی اعتبار و نامتعادل را به عنوان جایگزینی که به جمهوری اسلامی ترجیح می دهد، به امریکا تحمیل می کند.
روابط بولتون با مجاهدین خلق تنها نکته ی منفی در سوابق او نیست. بلکه یکی از چندین پرچم هشدار فجیعی است که باید از آغاز مانع رئیس جمهور می شد که اساساً این سمت را به او پیشنهاد بدهد. اگر هر گروه دیگری چند سال پیش از فهرست گروه های تروریستی خارجی حذف شده بود، هر کسی که در زمانی که این گروه هنوز در فهرست تروریستی بود از آن آشکارا حمایت کرده بود، اکنون برای گرفتن سمت در حکومت امریکا شدیداً مشکل داشت، چه برسد به این که به عنوان یکی از مهم ترین مقامات کاخ سفید، خدمت کند. از آنجایی که مجاهدین خلق ازحکومت ایران متنفراست، احتمالاً بازار گرمی برای آن ها در این دولت یک امتیاز محسوب می شود. این معیاری ست که نشان می دهد چقدر سیاست امریکا در قبال ایران منحرف و مخدوش است که بولتون و دیگرانی چون او به راحتی می توانند بدون آن که تبعید و تنبیه شوند برای چنین گروهی تبلیغات کنند”.
رضاییان دقیقاً به یادمان می آورد که مجاهدین کیستند:
اما رفتارهای گروه دردهه های گذشته است که شهرت آن به عنوان فرقه ای نامتعادل را تایید می کند. برای سال ها، مرکز فرماندهی آن در استان دیاله عراق بود و سه هزار عضو آن عملاً در اسارت در آن جا زندگی می کردند. گروه اندکی که توانستند فرار کنند گفتند که روابطشان با عزیزانشان قطع شده بود، مجبور شده بودند که ازدواج سازمانی کنند، شستشوی مغزی شده، مورد تجاوز جنسی قرار گرفته و شکنجه شدند.
همه ی این ها زیر نظر رهبران گروه، مسعود و مریم رجوی، زن و شوهری که در رأس هرم سازمان قرار دارند، انجام شد. مسعود از زمان حمله ی امریکا در سال 2003 ناپدید شده است وگمان می رود که مرده باشد. مریم اکنون گروه را رهبری می کند و مرتباً با دوستان قدرتمندش از غرب از جمله بولتون در انظارظاهر می شود.
هر سال رژه ی شرم آوری از مقامات امریکایی، افسران بازنشسته وسیاستمداران سابق وجود دارند که مراسم زیارت از پاریس را برای ادای احترام به مریم رجوی به جا می آورند. در طول یک دهه ی گذشته، بولتون فدایی وفادار مجاهدین خلق بوده است و زمانی که تنها یک مقام سابق دولت بوش بود کمتر افرادی اهمیت می دادند که او برای شرکت در مراسم مجاهدین دارد آبروی خود را می برد. اکنون که قرار است او مشاور امنیت ملی شود، قضاوت های هولناک و روابط مبهمش با گروه های ناخوشایند باید به دقت فراوان مورد بررسی قرار بگیرد و ما باید درباره ی هر چه او می گوید و در این سمت انجام می دهد شدیداً حساس و محتاط باشیم.
دنیل لاریسون
امریکن کانسروتیو
ترجمه انجمن نجات

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا