کانون شورشی یا همان فوکوایسم با تعابیری یکنواخت و دارا بودن ریشه های تاریخی به عنوان یک تئوری جنگی در قرن بیستم به کار گرفته شد که در نهایت با رسوایی و شکست به پایان رسید.
این واژه دلالت بر نوعی استراتژی جنگ چریکی یا کانون شورشی دارد که به وسیله دکتر ارنست چه گورا طرح و توسط”رژی دبره” قانونمند شد و به دلیل ضعف نبود بسیج جدی مردم و نداشتن پایگاه مردمی و اجتماعی با شکست مواجه شد که از لحاظ تاریخی این استراتژی به بن بست رسیده و ناکام، میتوان به کانون های شورشی در کلمبیا به تاریخ 1961، در گواتمالا و اکوادور به تاریخ 1962، در پرو سال 1963 و سال 1967 در بولیوی اشاره کرد که همه آنها با شکست مواجه شدند.
حال سازمان تروریستی فرقه نمای رجوی که در رسانه ها و جوامع بین المللی ژست حقوق بشری و ضد خشونت به خود میگیرد در یک اقدام که بیشتر به اعتراف شبیه می باشد در فضاهای مجازی پیام ایجاد کانون های شورشی در داخل ایران میدهند و با این اقدام خود را کانون و مرکز ایجاد شورش قرار داده.
همانطور که از لحاظ ادبی مشهود است واژه کانون برابر است با مرکز و نقطه ثقل و کلمه شورش مترادف است با عبارت هایی همچون اغتشاش، بلوا و خشونت طلبی که از طرف عده ای خاص انجام میگردد، فرقه رجوی با پیام های تحریک آمیز و تشویق آمیز درراستای اقدام وایجاد کانون شورشی در بین مردم ایران به ماهیت خشونت طلبی و تروریستی خود ناآگاهانه اعتراف کرده. از طرفی سازمان تروریستی فرقه نمای رجوی که رد پای خود را در اغتشاشات دی ماه ایران کتمان می نمود و آنها را واکنش های خودجوش مردم می خواند با این اقدام که پس از دی ماه انجام داده خیلی سریع ماهیت آنارشیسم بودن خود را با چنین پیام هایی افشاء و برملا نمود. حال باید مزدوران رجوی به دنبال بر طرف کردن و خنثی نمودن این تناقض و آبروریزی باشند. نجات یافته ها و جداشدگان از فرقه به رجوی و مزدورانش پیام می دهند که فرقه باید از تاریخ و گذشته ها عبرت بگیرند و این را بدانند هرگز هیچ گروه و سازمانی نمیتواند بدون داشتن پایگاه اجتماعی و بسیج جدی مردمی به فرجام برسد، مخصوصا اگر این سازمان نام رجوی و سابقه ترور مردم عادی و کودکان را هم در کارنامه خود داشته باشد.
بیژن