فرزندم گفت: روزی خواهم آمد

آقای ولی ا… گل ریزان پدر عباس گل ریزان اسیر در فرقه رجوی یکی از فعالین انجمن نجات استان است. ایشان برای دیدار و تبریک سال نو به دفتر مراجعه کرده و نگرانی خودش را نسبت به وضعیت عباس گل ریزان اسیر در فرقه رجوی ابراز نمودند و در ادامه گفتند: زمانی که عباس کودکی بیش نبود سرپرستی او را بر عهده گرفتم و او را بزر گ کردم که شاید در زمان پیری عصای دستم شود، ببیند فرقه رجوی طی این سالیان چگونه ما را داغدار کرده.

با آقای گل ریزان مطرح کردیم اگر مایل هستید گفتگویی با شما انجام دهیم ایشان استقبال کردند و گفتند شاید عباس حرفهای مرا بخواند و فکری به حال خودش بکند.

آقای گل ریزان با تبریک مجدد سال نو، سوالاتی را از خدمت شما میپرسیم.

– آقای گل ریزان اگر موافق باشید به گذشته برگردیم. عباس چگونه به دام فرقه رجوی افتاد؟ قبلا با فرقه رجوی آشنایی داشت؟

– خیر.. عباس نمی دانست فرقه چیست دوران جنگ به خدمت سربازی رفت. سال 61 در جبهه اسیر عراق شد خبرهایی که بعدها بدستم رسید سال 65 سران فرقه رجوی برای جذب نیرو به اُردوگاه عراق مراجعه می کردند و با فریب اسیران را جذب خودشان می کردند از سال 61 تا 65 نامه از عباس بدستم می رسید از زمانی که عباس جذب فرقه شد نامه ای ازعباس بدستم نرسید از صلیب سرخ مستمر پیگیری می کردم. من و خانواده اش نگران عباس شده بودیم. سال 65 بعد از کلی پیگیری از صلیب سرخ و ارگانهای دولتی به ما اطلاع دادند که فرزند شما به فرقه رجوی رفته. باور کردنش برای ما سخت بود. عباس اسیر عراق بود چگونه جذب فرقه رجوی شده؟! سرتان را درد نیارم، واقعیت داشت عباس جذب فرقه شده بود.

– وقتی مطمئن شدید عباس جذب فرقه شده چکار کردید؟

– هیچ کاری نمی توانستم انجام دهم صلیب هم نمی توانست کاری برای ما انجام دهد. عراق هم نمی توانستم بروم، ایران و عراق درحال جنگ بودند و از طرفی صدام ملعون حاکم عراق بود ایرانی به عراق راه نمی داد.

–  زمانی که عباس جذب فرقه شده بود نامه ای برای شما ارسال نکرد؟

–  خیر…  زمانی که اسیر عراق بود از طریق صلیب سرخ نامه به من می رسید اما زمانی که جذب فرقه شد ارسال نامه از طرف عباس قطع شد.

– این وضعیت تا کی ادامه داشت؟

–  زمانی که با خبر شدیم عباس جذب فرقه شده زندگی ما بهم ریخت. دستم به هیچ کجا بند نبود. نمی دانستم چکار کنم؟ وقتی صدام ملعون سرنگون شد بعد از این همه سال منظورم سال 82 با من تماس گرفتند و گفتند می توانی به عراق سفر کنی و در پادگان اشرف عباس را ملاقات کنی وقتی این خبر را به من دادند بزرگترین جشن من بود.

– به عراق سفر کردید و به پادگان اشرف رفتید؟

– بله.

– موفق شدید عباس را ملاقات کنید؟

–  توضیح خواهم داد.. وقتی به عراق سفر کردم با اتوبوس به پادگان اشرف رفتم. آمریکاییها در پادگان اشرف بودند یکی از سران فرقه رجوی اسامی فرزندان ما را گرفت و گفت فرزندان شما نزد شما می آیند آنها را ملاقات کنید. یکی از آمریکاییها نزد ما آمد به ما گفت شما 2 ساعت وقت دارید که اینجا بمانید من شناختی بر روی فرقه رجوی نداشتم نمی دانستم  چه جونورهایی هستند! طوری وقت را تنظیم کردند که نیم ساعت من با عباس باشم. وقتی عباس را دیدم تغییر کرده بود چهره او شکسته شده بود به او گفتم چه بلایی برسر خودت آوردی معلوم بود که زیر فشار بود. فقط به من گفت نگران نباش یک روزی حتما می آیم. وقت ما تمام شد آمریکاییها ما را سوار اتوبوس کردند و پادگان اشرف را ترک کردیم.

–  از سال 82 تا بحال عباس نامه و یا تماس تلفنی با شما داشته؟

– خیر..

–  چه پیامی برای عباس دارید؟

–  پیامم به عباس این است که؛ برای چی در فرقه رجوی مانده ای؟ چرا برای خودت فکری نمی کنی؟ این همه سال در فرقه ماندن بس نیست؟ خیلی ها در آلبانی از فرقه جدا شدند و الان دارند زندگی خودشان را می کنند من همچنان چشم انتظار تو هستم و آرزو دارم به آغوش گرم خانواده برگردی.

ممنون از شما آقای گل ریزان که وقت خودتان را در اختیار ما گذاشتید.

من هم از شما تشکر می کنم.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا