داستان غم انگیز سمیه را خیلی ها شنیده اند، مصطفی محمدی سالهاست دخترش سمیه را که گرفتار تشکیلات مخوف رجوی ست فریاد میزند.
مصطفی محمدی که خود و خانواده اش همگی روزگاری تمام آمال و آرزوی خود، اهداف و آرمانشان را در پیوستن به این تشکیلات میدیدند دل به دریا زدند و سوار برکشتی رجوی شدند تا در رویایی شیرین تحقق آرمانشان را بدست بیاورند و تا آنجا با خلوص نیت پیش رفتند که مصطفی پدر خانواده حاضر شد خود را درهنگام دستگیری مریم رجوی توسط پلیس فرانسه، به آتش بکشد. اما دیری نپایید که دریافت این بار برای رهایی از چنگال رجوی درصورت لزوم خود را به آتش بکشد.
به هر حال این مصطفی محمدی بود که هنگامی که چشمش به واقعیات داخل تشکیلات، شعارهای سازمان و ادعاهای سران فرقه رجوی باز شد و عملکرد و رفتار ضد بشری و آزادی کش و جو خفقان داخل تشکیلات را در عمل میدید تصمیم گرفت تا بر علیه تشکیلات و سران فرقه رجوی قیام کند، اما این کار برایش بسیار دشوار بود زیرا فقط نجات خودش مد نظر نبود و میبایست خود و پسرش و دخترش سمیه را نجات بدهد و از آنجا که تحقق این هدف آنهم رهایی هرسه نفر باهم تقریبا امکان پذیر نبود ناگزیر اول خود را نجات داد تا بیرون از تشکیلات دست باز تری برای نجات فرزندانش داشته باشد.
و دقیقا همینطور هم شد. مصطفی محمدی خود را از چنگال فرقه رجوی رها نمود و با عزمی جزم کارزاری علیه تشکیلات فرقه رجوی براه انداخت و فریادش را بگوش جهانیان رساند. مصطفی محمدی اما به مصائب و مشکلات سختی روبرو بود. خانواده اش بصورت پراکنده در جاهای مختلف بودند، پسر و دخترش سمیه در داخل تشکیلات فرقه گرفتار بودند و همسر و دختر دیگرش در کانادا زندگی میکردند.
مصطفی مرزهای پادگان اشرف را در نوردید و هرروز با بلند گویی در دست، گرداگرد اشرف پسر و دخترش سمیه را فریاد میزد.
فریادش آنقدر رسا بود که بگوش جهانیان رسید و سران فرقه رجوی را به واکنش های هیستریک وادار نمود، فشارها آنقدر زیاد بود که موفق به رهایی پسرش شد و اگرچه این تمام اهداف مصطفی نبود اما خود فرازی از موفقیت مصطفی علیه فرقه رجوی بود که میتوان آنرا پیروزی برای مصطفی و شکست برای رجوی محسوب نمود.
این موفقیت مصطفی محمدی و تلاش های خستگی ناپذیر و سراسری وی خشم فرقه رجوی را چنان برانگیخت که از حد تبلیغات و موضعگیری و تهمت و افترا گذشت و کار به خشونت و برخورد فیزیکی و قصد ترور و حذف فیزیکی مصطفی کشید.
حال ببینیم که فرقه رجوی چرا نمیتواند فقط فریاد مصطفی محمدی برای آزادی دخترش را تحمل کند حتی به قیمت اینکه همواره با عنایت به فرهنگ لومپنی همواره وی را مورد فحش و ناسزاهای در خور خودشان قرار دادند.
اولا خانواده مصطفی محمدی مقیم کانادا میباشند و تهمت و برچسب کهنه مزدور و اطلاعاتی هرگز به او نمیچسبد.
دوم اینکه خود مصطفی محمدی از نیروهای بسیار فعال و تشیلاتی فرقه بوده است و در کارزار علیه رجوی امتحان خود را در سرسختی و عزم جزمش پس داده است و رهایی خود و پسرش را در کارنامه اش دارد.
سوم: با توجه به اینکه در اروپا میباشد فریادش را هر روز رساتر به گوش جهانیان میرساند و رجوی را در گوشه رینگ قرار داده است و چنان فشاری به تشکیلات آورده است که سران فرقه رجوی بدون هیچ ملاحظه ای در آخرین اقدامشان به مزدورانش دستور حذف فیزیکی وی را صادر نموده است.
و سمیه همچنان گروگان فرقه میباشد.
در این دوران فرقه رجوی از هیچ دنائتی علیه خانواده محمدی فروگزار ننمود و چندین بار با سوءاستفاده های ضد بشری سمیه را در مقابل پدر و مادرش قرار داد و چنین وانمود میکرد که این خود سمیه است که قصد جدایی ندارد و علیه پدر و مادرش موضعگیری مینماید در حالی که در حال حاضر براساس شواهد و قرائن وبه نقل از جداشدگانی که جدیدا از تشکیلات آلبانی رهاشده اند بسیاری از اعضاء رده بالا و مسئولین تشکیلات نیز هیچ انگیزه ای برای ماندن ندارند تا چه رسد به سمیه که تنها دختر بچه ای بوده و بخاطر پدرش به این تشکیلات پیوسته است و برای رهایی از این فرقه لحظه شماری مینماید و تنها موانع سر راهش آن مصاحبه های اجباریست که سران تشکیلات وی را وادار نموده اند علیه پدر و مادر و خواهرش موضعگیری نماید.
اما سمیه تنها گروگان فرقه رجوی نمیباشد و دور نیست موج جدید پیگیری ها و فعالیت خانواده ها برای رهایی همه گروگانها شروع شود و این بار طومار تشکیلات فرقه رجوی در هم بپیچند.