تفکر سرنگونی و پیروزی خود وحکومت بر ایران در مغز حقیر مسعود رجوی بطور قانونمند و آنچه که در صحنه عمل به پراتیک کشیده شده به سه دوره و مقطع تقسیم شده است.
1-مرحله ودوره اول از پیروزی انقلاب 57(ضد سلطنتی) تا 30 خرداد 60 از طریق تبلیغات سازمانی وسوار برموج احساسات قومی و ناسیونالیستی درایران و در نهایت فاز نظامی وکشتار در 30 خرداد 60.
2-مرحله دوم از ورود به عراق وضمیمه به ارتش صدام وحزب بعث وسرمایه گذاری صد روی صد برحمایت قاطع وپشتیبانی ارتش ونیروی هوایی صدام تا تهران.
3-مرحله آخر هم انتظار حمله نظامی امریکایی ها وپشتیبانی مالی عربستان واسرائیل والنهایه تقدیم حکومت ازطریق امریکا به وی.
درواقع آنچه که رجوی درزمینه سرنگونی وگرفتن حکومت روی خود ونیروهای خود سرمایه گذاری کرده ومی کند صفر درصد است. این تجربه را در سال های بعد از آتش بس جنگ ایران وعراق وسپس حمله امریکا به عراق وشکست صدام در دور اول سال 1369 در جمع بندی رجوی از شرایط مشخص شد.
درآن سرفصل رجوی نا امید شد وچون برایش مشخص شده بود صدام رفتنی است ودیگرنمی تواند روی سرنگونی ازطریق قدرت نظامی صدام حسابی باز کند اظهار داشت ما باید سرنگونی وپیروزی را در استراتژی دیگری وشیوه جدیدی دنبال کنیم. دقیقأ همان موقع رجوی چرخش به سوی امریکا را استارت زده بود.
رجوی تا آن موقع اختلاف شدیدی با رضا پهلوی (پسر شاه سابق) نداشت. چون ولی نعمت وحامی مشترکی نداشتند. برای یکی صدام بود و برای یکی آمریکا. اما حال که چرخش به سمت امریکا در استراتژی جدید رجوی صورت گرفت مقوله تضاد وتناقض با پهلوی در برابرش قرار گرفت.
سه دهه همکاری رجوی با صدام، حمایت مردمی در ایران را به صفر رساند. او استراتژی سرنگونی وپیروزی را تنها وتنها ازکانال بیگانه وآینده ای وابسته به بیگانه در دستورکار خود قرار داد.
رجوی دنبال سرنگونی وپیروزی درچارچوب فعالیت وتلاش خود نیست. او صرفأ امیدوار به یک حمله واقدام بیگانه است. اگرهم این کار شدنی بود طی 40 سال گذشته باید اتفاقی می افتاد. پس وعده های رجوی آب درهاون کوبیدن است.