این روزها مریم رجوی مثلا شعف و سرور جوانان ایرانی را در بوق و کرنا نموده و به اسیران در بند، وعده هایش را مژده می دهد که از شادی آزادی مسعود رجوی از زندان پهلوی سر از پا نمی شناسند و به میمنت این روز بزرگ اقداماتی در حمایت از مسعود و نفی رژیم جمهوری اسلامی شعار میدهند و بعضا در اثبات آن دست به اقدامات آشوب طلبانه می زنند. اگرچه آرزو بر جوانان عیب نیست ولابد مریم هم خود را در جوانی می بیند که دلش زنده به عشق مسعود ببخشید اشغال پست ریاست جمهوری ایران است و برای وصال به آن به هر دری و آب و آتشی میزند. اگرچه از همه واژه های آزادی طلبانه و حقوق بشر خواهانه استمداد جوید که هدف وسیله را توجیه می کند و از هر ابزاری باید بهره جست تا به هدف نایل آید. حتی وعده های غیر قابل تحقق سی و چند ساله ای که در اقیانوسی مواج از خیال هواداران خویش را غرق نماید تا امکان خروج از آن برایشان ممکن نباشد و اما به کجای شب سیاه عملکرد مسعود باید قبای ژنده ی خویش را صاحب نظران بیاویزند؟!
اگرچه مسعود زندانی رژیم پهلوی در آستانه اعدام بود اما بسیاری از مماشات و عدول مسعود سخن می گویند و از مجازات اعدام تخفیف دریافت نمود. هرچند تلاشهای حقوق بشری کاظم را هم اضافه کنیم این تخفیف به تنهایی به آن ختم نمی شد.
درضعف رهبریش همین بس که سازمان به دلیل ضعف تئوری ایدئولوژیک دچار انشقاق شد و پیکار از درون آن متولد شد.
فعالیت های سازمان محدود و قدرت جذب نیروهای جدید را نداشت.
بسیاری از نیروهای درون سازمان، اعضای مرکزی سازمان، در زندان از سازمان بریدند.
در ارائه یک ایدئولوژی منسجم ناتوان و با التقاط اسلام و تئوری مارکسیسم، مسلکی ساخت که در آن اسلام کلاهی برای آن بیش نبود و تئوری داروین مارکسیسم و بعضا سوسیال دموکراسی را در هم آمیخت و ملغمه ای ساخت تحت عنوان تبیین جهان که منتهای این تبیین به جنگ مسلحانه ختم شد در کشورش که در حال دفاع از خود در مقابل بیگانگان، جوانانش جان به جهان آفرین تسلیم می نمودند.
در جنگ نه کنار هموطنانش که در مقابل و در نبرد با هموطنانش صف آرایی کرد.
در ضعف منطقش همین بس که با منطق گلوله به اثبات ادعایش پناه برد و چه سست مایه و پایه است منطق زور!
در ادعای ضد امپریالیستیش همین بس که با کسانی که روزی دشمن خلقهای جهان بودند اکنون مریم سر یک میز با آنان فالوده می خورد.
در وطن دوستیش فروش اطلاعات به دشمنان وطن بسنده است.
درفقدان وفاداریش به همپیمانان رها کردن ابوالحسن بنی صدر بعد از وعده های خوش کفایت می کند.
در خلاف گفتنش در آزادی خواهی و حقوق بشر برسر میز مذاکره با اسرائیل و شاهزادگان سعودی گویا ترین سند است.
در عدم راستین بودن وعده های دموکراتیکش زندانی و در اسارت بودن اعضایش در قرارگاهها کافی است.
پس به کدامین شاهکار جوانان سر از پا نمی شناسند و غرق سرورند؟!
فاعتبروا یا اولی الابصار