روزنامه اشپیگل آلمان یک ماه پیش در یک حرکت رسانه ای مقاله ای را در مورد روابط درونی مجاهدین خلق نوشت که متعاقب آن آتشی را بر خرمن سوخته مریم عضدانلو افروخت که همچنان در حال سوز و گداز است.
این اقدام منجر به واکنش و هذیان گویی هایی از طرف مریم قجر گردید که طبق معمول پر از فریب و غیر مسموع و پر از حاشیه پردازی است. در بخش نخست متنی با عنوان جواب هزار مجاهد خلق به اشپیگل در سایت های پروپاگاندای خود درج کرد که پر از سئوال و حائز توجه و پرسش است.
اولین سئوال این است، مگر در آلبانی فقط هزار مجاهد است پس دوهزار تای بعدی کجا هستند؟؟ حماقت و شعار زدگی هوش از سر مریم قجر پرانده است. آنها عادت به بازی با کلمات دارند. واژه سازی و انتقال مفاهیم گنگ و بی محتوا از مولفه های فرقه است. چون با آن ذهن شنونده را کلیشه بار می آورند تا جائیکه اینبار خود آنها را هم کلیشه ای کرده است، مطلب و واقعیتی که آنها را درگیر لفاظی نموده چیزی جز بحران مشروعیت و انزوا و ریزش نیروها و مسئله دار شدن دوهزار نفر بعدی نیست که فرقه سعی می کند برروی آن پرده بکشد. زیرا آنها حاضر نشده اند امضای خود را پای سفسطه های مریم قجر بگذارند. جفنگیاتی که پر از مارک و اتهام به خبرنگار اشپیگل است. وسوزشی که جدا شدگان بر دودمانشان نشانده اند. لذا از سر استیصال آنها را مزدوران خارج کشوری رژیم دانسته و گفته که چرا خبرنگار حرف آنها را باور کرده است.
اما چرا چنین حقیقت بزرگی انکار می شود؟ چون نمی خواهند بپذیرند این ریزش و عصیان حاصل و عاقبت خیانت و نامروتی هایی است که علیه مردم و عناصر خود روا داشته اند. ترفند دوم مریم استفاده ابزاری از نام شورای باصطلاح مقاومت است که از زبان و دیپلماسی آنها اشپیگل را مخاطب کرده و فاجعه انسانی توصیف شده توسط آنها را توجیه کرده است تا به نوعی خود را از پاسخگویی مبرا و جایگاه مردمی برای سازمان بتراشد.
سازمانی که سرش را تا ته در برف فرو کرده، نمی داند که دیگر شورایی وجود ندارد! جز عده ای مترسک که کاربرد آنها در حد ترساندن پرندگان است و بیشتر اعضای آن همان اعضای اسیر خود فرقه مجاهدین هستند که رجوی آنها را به اسم شورا به افکار عمومی غالب کرده است. نکته دیگری که سئوال ساز است، اینکه اشپیگل درباره روابط حاکم بر مناسبات فرقه نوشته! چرا رجوی با نام شورا جواب می دهد که خود یک معماست. آیا غیر از این است که منافقانه می خواهد پاسخگویی را از طرف سازمان دور کند. و برای خود مشروعیت مردمی بتراشد که بزعم بنده این حکایت از وحشت و ترس مریم قجر نشات میگیرد که جرات نمی کند پاسخگوی حقایق آشکار حاکم بر مناسبات منحط فرقه باشد.
سازمانی که روزگاری مدعی پاسخگویی به تمام تضادها توسط مسعود بود الان نمی تواند به پرسش های ساده یک خبرنگار پاسخگو باشد. مواردی نظیر؛ تفکیک و جداسازی جنسیتی بین زنان و مردان در تمام زمینه ها حتی در پمپ بنزین و پارک خودروها ….
عدم اجازه به اعضاء برای تماس با خانواده را با چه توجیهی می خواهید انکار کنید؟ از عملیات جاری وغسل که اشپیگل از آن بعنوان مغزشویی یاد کرده وآنرا توهین به شعور انسانیت دانسته را چگونه انکار خواهید کرد.
سانسور و منع استفاده از امکانات مخابراتی و گرفتن موبایل ها را چطور؟؟؟
فکر نکردن به زن و زندگی که قابل انکار نیست مگر انقلاب ایدئولوژیک دوره اش سرآمده است؟؟؟!!! و هزاران فکت و دلیل دیگر که از واضحات روشن و بی بدیل و بی دلیل است..
واقعیت اینجاست که در فرقه رجوی تنظیم روابط کلاً بر پایه دروغ و شارلاتانیزم استوار است و طفره رفتن از پاسخگویی به سوالات اشپیگل به خاطر ترس از متلاشی شدن تشکیلاتی است که از پایه برفریب و دغل بنیان نهاده شده است و حسن ختامی اگر بر این گفتار بخواهم بیان کنم شعری از صائب تبریزی است که می گوید: خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج!