نامه خانم مهناز دهدشت نیا به برادرش بیژن اسیر در فرقه رجوی

عزیزترینم بیژن جان سلام. تقویم باز یاداور رفتن توست. سالها میگذرد. بارها برایت نامه نوشته ام و بازهم مینویسم، تا روزیکه صدا و چهره قشنگت را بشنوم و ببینم. میدانم که آرزویم برآورده خواهد شد. من کماکان به این امید دارم زندگی می کنم. بیژنم، عزیز دلم، بهترین سالهای جوانیت به نوعی از دست رفت و غبار سپیدی بر سرت نشست. اما این ها مهم نیست و نخواهد بود. زمان آن فرا رسیده که به زندگی و خانواده ات فکر کنی. بخودت بیا، مهم نیست که چه بود و چه گذشت، تو هم میتوانی مثل خیلی از دوستانت از ان خواب غفلت بیدار شوی و به دنبال زندگی و خانواده ات در دنیای واقعی باشی. تنها امید و ارزوی ما این است که صدای تو را شنیده و تصویر تو را ببینیم. ما با این امید روزگار خود را طی میکنیم.

بیژنم، تک تک خانواده سلام میرسانند ومشتاق شنیدن صدای گرم امید زندگی ام هستند. سلامی خاص به گرمای افتاب خدمت داداش عزیزم دارم. بخصوص از طرف دخترم رامینا و پسرم راوش، که از تو فقط خاطراتی در ذهن دارند.عکسشان را برایت میخواهم بفرستم دنبال راهی هستم که بدستت برسد.امیدوارم که در آینده نزدیک خبر خوبی از تو به ما برسد و چه خبری بهتر از آزادی و بازگشت تو به دنیای آزاد و ارتباط با خانواده ات.
خواهر چشم براهت مهناز

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا