دیروز در سایت ها خبری بود درباره سه سفید پوست که یک سیاه پوست را تا سرحد مرگ کتک زده، سپس بدن او را به ماشین شان بستند و آنقدر روی زمین کشیدند تا تکه تکه شد. دلیل این کار تنفر این سه سفید پوست از سیاه پوستان بوده است.
این خبر دل هر انسانی را بدرد می آورد و او را از این همه خشونت و بی رحمی بهت زده می کند. اما نکته مهمتری که برای من برجسته شد قسمتی از نامه ای بود که یکی از قاتلین به نام «جان ویلیام کینگ» در زندان برای یکی از همدستانش در این جنایت فرستاد،
این بود که بنابر گزارش رسانه ها در جریان دادگاه «جان ویلیام کینگ»، دادستان ها مدارکی ارایه کردند که حاکی از میزان نفرت او نسبت به سیاهپوستان بود؛ از جمله نامه ای که او به لارنس بروئر، هم دست خود در زندان نوشته بود و در آن از کاری که با هم انجام داده بودند ستایش کرده بود. او در این نامه نوشته بود:”برادر همرزمم، نتیجه هر چه که باشد، ما تاریخ ساز شدیم و باید با افتخار بمیریم و به یادها سپرده شویم… با عشق، با احترام و افتخار”.
این قاتل نه تنها از کرده خود پشیمان نبود بلکه به آن افتخار هم می کرد. نکته ای که برای من برجسته شده این بود که، این همان کاری است که فرقه ها با انسان ها می کنند و بطور مشخص فرقه رجوی با اعضای خود انجام می دهد. در این فرقه آنچنان افراد را مغزشویی می کنند که آنها به قتل و کشتن افتخار می کنند و کشته شدن به این دلیل را افتخار می دانند.
یادم هست سران فرقه رجوی منجمله شخص رجوی و انتر لوسش، مهدی ابریشمچی در نشست های متعدد تلاش می کردند تا اعضای سازمان را نسبت به کسانی که به جمهوری اسلامی اعتقاد دارند کینه ای کنند. آنها می خواستند با این کار کشتن پاسداران و سربازان را برای نفرات خود موجه نمایند.
ایجاد کینه نسبت به جمهوری اسلامی و افراد معتقد به آن یکی از بارزترین ویژگی فرقه رجوی بود.
نکته بعدی درباره خبر مربوط به «جان ویلیام کینگ» که برای من برجسته شد این بود که مدارک دادگاه نشان میدهد که کینگ امیدوار بوده با اجرای فرامین گروه سفیدپوستپرستی که عضو آن بود و اقداماتی چون آدمربایی و قتل سیاهان، به آغاز یک جنگ نژادی کمک خواهد کرد تا”نسل سیاهان را براندازد.” در دیدگاه «جان ویلیام» و افرادی همچون او، این سیاه پوستان هستند که مانع خوشبختی سفیدها می شوند و با انفراض آنها نسل سفید به آسایش خواهد رسید.
در فرقه رجوی هم همینطور بود یعنی کار دیگری که فرقه رجوی برای تبدیل کردن اعضا به افراد تروریست میکرد این بود که اعمال تروریستی را زمینه ساز «رهایی خلق» جلوه می داد. به این ترتیب افرادی که به اقدامات تروریستی مبادرت می کردند تصور می کردند با این کار به این هدف خدمت می کنند و در نتیجه نه تنها هیچ شرم، گناه و قبحی از بابت اعمال خود حس نمی کردند بلکه نسبت به آن افتخار هم می کنند.
در فرقه، رجوی به عنوان مظهر و سمبل هر چیز خوب و پسندیده مطرح می شد و کسانی که با او همراه نبودند دشمنان مردم، آزادی و هر چیز خوب و خیری بودند. بر این اساس بود که در فرقه رجوی اعضا نه تنها نسبت به نیروهای جمهوری اسلامی که دشمن معرفی می شدند می بایست کینه داشتنه باشند بلکه می بایست نسبت به هر کس که از رجوی انتقادی هم مطرح می کرد کینه می داشتند حتی اگر این فرد دوست و یار کنار دستی خودش باشد که سال ها با هم در فرقه بودند. یا کسی باشد که سال ها در شورا عضو بوده و با جمهوری اسلامی هم مخالف است. ملاک خوب و بد بودن این بود که به رجوی وفادار است یا نه.
به این ترتیب بود که در فرقه فرماندهانی که خود مدعی مبارزه با زندان و شکنجه بودند، تبدیل به زندانبان و شکنجه گر می شدند. و مسئولینی که مدعی دفاع از آزادی بودند، مانع از خروج اعضای خواهان جدایی شده و آنها را سرکوب می کردند و با کنترل شدید، مانع هر نوع دسترسی اعضا به وسایل ارتباطی و ارتباط جمعی بودند. در نشست های جمعی اعضای ناراضی یا خواهان جدایی را به بدترین شکل مورد آزار و حتی شکنجه قرار داده و شخصیت آنها را خرد می کردند.
کسانی که مدعی حقوق بشر هستند، به راحتی آب خوردن مانع از ملاقات اعضای فرقه با خانواده های شان می شدند و فرمان سنگ باران و فحاشی علیه خانواده ها را صادر می کردند و اعضای مغزشویی شده نیز مبادرت به این کارها می نمودند.
و البته تمام این اقدامات ضد انسانی در دستگاه رجوی باعث افتخار و سربلندی و نشانه «حل شدگی بیشتر» است. همانند همان قاتلی که به زجرکش کردن یک سیاه پوست افتخار می کرد.
صالحی