شاهد ادعای رجوی چه کسی است؟!

چهار خرداد دیگری هم گذشت

با سلام خدمت دوستان و با آرزوی ایامی خوش برای شما عزیزان.
دوستان عزیز همانطور که میدانید چهار خرداد دیگری گذشت و رجوی مثل گذشته به این چهار خرداد هایی که می آید و میرود چنان می پردازد که گویی وی حاکم بلامنازع و جانشین بی همتای بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق بوده است. البته این چیزی است که فقط و فقط خود مسعود رجوی مدعی آن است و کس دیگری چنین ادعایی ندارد. در تمام سالهایی که در مناسبات سازمان مجاهدین خلق بودم یکبار، حتی یکبار، از یکی از اعضای با سابقه سازمان نشنیدم که آنها حرفهای مسعود رجوی درخصوص اینکه محمد حنیف نژاد وی را تائید کرده بگویند، یعنی بیایند و صحه بر این یاوه های رجوی بگذارند که بله ما هم شنیدیم و دیدیم که حنیف نژاد گفت که مسعود تو بعد از من ادامه بده و سازمان را هدایت کن.
تنها کسی که در تمام این سالها مستمر مدعی بوده و گفته که حنیف نژاد او را جانشین قرار داده تا سازمان را هدایت و رهبری نماید فقط و فقط خود مسعود رجوی است و نه کس دیگری. البته بعدها مریم رجوی هم در مقام تملق و چاپلوسی این حرفهای مسعود رجوی را نشخوار میکرد. واضح است که هدف وی چه بوده است. خیلی روشن است. بخاطر اینکه از مقام مادام العمر ریاست جمهوری در دوران انتقال کنار گذاشته نشود.
سوال مقدم این است که این همه تکرار برای چیست؟ دوستان شما می دانید که سالی چند بار این داستان تکرارمی شود (که حنیف نژاد رجوی را جانشین خود کرد). تاجائیکه یادم می آید الان خدمت شما عرض میکنم که چند بار تکرار میشود. یکی در همین چهار خرداد به مناسب اعدام بنیانگذاران سازمان مطرح می شود. یکی در نیمه شهریور بمناسبت سالگرد بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق مطرح میشود. بعد در مجموعه نشستهای ماه رمضان که هر سال برگزار می گردد و دیگری در ایام ماه محرم تکرار می شود. خلاصه در هر مناسبتی و به هر بهانه ای مسعود رجوی می آید و حرفهای تکراری را به خورد اعضا میدهد که آنها باور کنند که حنیف نژاد رجوی را وارث خود کرده بود.
البته بعدا معلوم و مشخص شد و اسناد آن هم بیرون آمد که مسعود رجوی خودش بنیانگذاران و اعضا را لو داد که منجر به ضربه شهریور 50 و اعدام سران سازمان گردید تا خودش جان سالم بدر ببرد.
نگاه کنید که در این موضوع چقدر اهمیت وجود دارد که مسعود رجوی وقت و بی وقت جانشینی خودش را به رخ همه میکشد و مستمر این را گوشزد میکند که کسی اینرا فراموش نکند که من و فقط من هستم که تا دنیا دنیاست رهبر این سازمان مخوف و جنایتکار هستم.
بعد از این همه سال هنوز که هنوز است رجوی ول کن داستان نیست، از سال 1351 که بنیانگذاران سازمان توسط ساواک شاه کشته شدند این داستان بوده و هنوز هم ادامه دارد.
اما رهبری این سازمان که بعد از کشته شدن بنیانگذارانش به بیراهه کشیده شد چیزی را به اثبات نمیرساند به جز اینکه یک موضوع مهمی در میان باشد و آن اینکه که خیلی ها نمیدانند ولی خود شخص رجوی بهتر از همه میداند که زنده ماندن او حاصل خیانت به بنیانگذاران و دوستان خودش بود. وا دادن او در مقابل ساواک شاه حاصلش کشته شدن رقبایش و زنده ماندن رجوی و بقای او و حیات ننگین و ذلت بارش بود.
اینها حقایقی هستند که او تلاش دارد تا روزی که زنده است و نفس میکشد به لاپوشانی آن بپردازد و اجازه برملا شدن این جنایتی که او مرتکب شده است را ندهد، غافل از اینکه وی همچون کبک سرش را زیر برف کرده و فکر میکند که کسی خبر از این حقایق ندارد. زهی خیال باطل.
بخشعلی علیزاده

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا