سایه مسعود رجوی در بلوای”کوی دانشگاه” 18 تیر 1378
درست دو دهه از رهنمودهای تروریستی و خشونت آمیز مسعود رجوی خطاب به معترضین کوی دانشگاه می گذرد…
تابستان داغ عراق سوزاننده تر از همیشه فرا رسیده بود و دوسال از آغاز دور جدید فعالیت های تروریستی رجوی می گذشت. در طی این دوسال، صدها عملیات تروریستی در شهرهای مختلف و همچنین در خطوط مرزی ایران و عراق توسط مسعود و مریم رجوی سازماندهی شده بود تا فضای سیاسی-اجتماعی کشور را به سمت ناامنی و آشوب سوق دهد. عملیات هایی که نهایتاً با احساس خطر صدام حسین محدود شد… در چنین شرایطی، توقیف روزنامه سلام، اعتراضات محدودی را در دانشگاه تهران رقم زد که این رخداد، زمینه را برای موج سواری مسعود رجوی در مقابله با رکود تشکیلاتی فراهم آورد.
در مقاله های پیشین اشاره ای داشتم به پایان سلسله عملیات های شکست خورده”راهگشایی- سحر” و مباحث”آ-77″ و سرگرم شدن مجاهدین با کلاس های آموزشی تکراری که پس از یکسال جز اتلاف وقت هزاران عضو مجاهدین نتیجه ای نداشت و بالاخره رجوی را دست به دامان ترور برخی شخصیت ها که از آنان کینه به دل داشت نمود تا بهتر بتواند جلوی صدام حسین قدرت نمایی کاذب داشته باشد. اما همه اینها نتوانست صدام را برای دادن مجوزی دوباره برای عملیات های تروریستی گسترده مرزی و شهری به مسعود رجوی ترغیب کند و فریب دهد!… هیجانات دانشجویی این فرصت را برای مسعود فراهم کرد تا به جای عملیات، بر موج اعتراض سوار شود و خود را دوباره مطرح نماید.
در طی برگزاری اعتراض گروهی از دانشجویان دانشگاه تهران، مسعود رجوی هرشب پیام جدیدی خطاب به آنان صادر می کرد و خواهان تشدید خشونت و اقدامات مسلحانه می شد. در این میان برخی از نفوذی های مجاهدین در داخل کشور نیز وارد عمل شدند تا با اقدامات تحریک آمیز، دانشجویان را از دانشگاه به خیابان ها هدایت کنند و سیر اعتراضات مسالمت آمیز را به فرجامی پرخشونت و زد و خورد بکشانند. نکته قابل توجه اینکه برخی سازمان دهندگان اولیه اعتراض دانشجویی، از جمله علی افشاری (که در آن زمان مسئول انجمن”تحکیم وحدت” دانشگاه بود و ده سال بعد با گریختن به آمریکا در خدمت سرویس های امنیتی این کشور قرار گرفت) اخیراً اعتراف کرد که دانشجویان فراتر از توان و محدوده خود که حضور در دانشگاه بود عمل کردند و با کشانیدن تظاهرات به خیابان و گسترده کردن شعارها و خواسته های اولیه از یک موضوع نقدآمیز به مبحث براندازی، یک اشتباه جدی را رقم زدند. اعتراف وی تأییدی بر گرفتار شدن دانشجویان در دامی است که مسعود رجوی با کمک عوامل نفوذی خود بر سر راهشان پهن کرد و دانشجویان را به اقدامات خشن هدایت کرد که نهایتاً جز انبوهی خونریزی و به تعطیلی کشانیدن دانشگاه به همراه نداشت.
البته فقط انجمن های دانشجویی اصلاح طلب در این دام نیفتادند، بلکه اشخاصی چون علی مزروعی (دبیر روزنامه سلام) نیز بعدها به دام مجاهدین افتادند. وی سالها بعد که به خارج کشور گریخت توسط یکی از پرستوهای مریم رجوی به تور افتاد و با اینکه فردی مذهبی بود توسط عوامل مجاهدین به”بار” دعوت شد و در آنجا ناخواسته با گرفتن عکس یادگاری داخل مشروب فروشی، گرفتار بازی ای گردید که مدتها گرفتار بود و چون آتو نزد مجاهدین داشت در برابر برخی سیاست های رجوی مهر سکوت برلب زد و حتی در یکی از سایت های وابسته به جنبش سبز که مدیریت آنرا برعهده داشت، تظاهرات های ساختگی مجاهدین در قرارگاه اشرف را تحت عنوان تظاهرات مردم در تهران منتشر می کرد که خیلی زود این حرکت توسط جداشدگان مجاهدین افشا گردید.
بدین ترتیب، حوادث کوی دانشگاه از یک تظاهرات مسالمت آمیز به آشوب هایی خونین منتهی شد که هم وجهه کشور را تخریب کرد و هم مسیر تحولات دمکراتیک را به انحراف برد. بسیاری از ترتیب دهندگان این حوادث یک دهه بعد با مجاهدین خلق در جبهه تحریم کنندگان مردم ایران و حتی در صف براندازان حامی جنگ قرار گرفتند. با اینحال حوادث 18 تیر، برای بسیاری از دانشجویان تجربه نشد و ده سال بعد رخدادهای 88 نیز با نقش آفرینی مسعود رجوی و سرویس های امنیتی دولت های ضدایرانی از جاده درست خارج گردید و آسیب زیادی به امنیت و اعتبار میهن وارد کرد که می توان گفت تا به امروز اثرات آن باقی است، و باز هم بخشی از نیروهای همان جبهه به دام مجاهدین گرفتار شدند و مسیری را پیمودند که مجاهدین خلق در سال 1360 طی کردند.
همانگونه که ابتدا اشاره کردم، مسعود رجوی به مدت یک هفته هرشب برای تظاهرات کنندگان پیام می فرستاد و از آنان می خواست که به آشوب ها شدت دهند و آنرا از درون دانشگاه به خیابان های تهران و سایر شهرها بکشانند و در عین حال با استفاده از بمب و تفنگ به اقدامات تروریستی دست بزنند، اما نتیجه آنگونه که مطلوب رجوی بود به جلو نرفت و بعد از یک سلسله رخدادهای خونین به بن بست رسید و خاموش شد.
مسعود که روی گسترده شدن آشوب ها سرمایه گذاری استراتژیک کرده بود و امید داشت که به تمامی استانها سرایت کند و راهی برای ورود مجاهدین به داخل کشور باز کند، از پایان غم انگیز حوادث بشدت برافروخته شد و در اولین نشست درونی به تمسخر دانشجویان پرداخت و گفت دانشجویان امروز مثل زمان شاه نیستند که عرضه مبارزه داشته باشند، آنها مشتی سوسول هستند که به درد لای دیوار می خورند.
در این نشست، وی به اعضای مجاهدین هم تاخت و ضمن بیان انتقاداتی که در اصل به خودش برمی گشت، گفت اگر 20 تیم مسلح آماده در داخل ایران داشتیم، براحتی می توانستیم مردم را به سمت مبارزه مسلحانه بکشانیم و در هفته چهارم اعتراضات، ارتش آزادیبخش به سمت ایران حرکت می کرد و رژیم را سرنگون می کرد… ضربه بزرگی که رجوی با انهدام قرارگاه حبیب شطی دریافت کرد، رویای حرکت ارتش آزادیبخش به سمت ایران را از یادش برد.
وی که در عرض چند ماه بر شدت فشارهای جسمی و روحی نیروهای خودش برای کار بیشتر افزوده بود، با انهدام مهمترین قرارگاه تاکتیکی اش در جبهه جنوب، نشست های دیگری را کلید زد که”دو دستگاه” نام گرفت و برنامه ای برای رسمی کردن و شکل دادن به سرکوب های جمعی بود.
مسعود در اولین قدم ارتش هفتم خود را به قرارگاه اشرف منتقل نمود تا خیالش از بابت فرار نیروها راحت شود و همزمان سیاج کلیه قرارگاهها را تغییر کاربری! داد و (با اینکه در همه جهان سیم های خاردار را در بیرون مقر نصب می کنند و نگهبانی ها به سمت بیرون مکان های نظامی است تا دشمن نتواند وارد شود) از این زمان، سیم خاردارها را در داخل قرارگاه نصب کرد و کلیه نگهبان ها را موظف نمود که رو به داخل مقرها بنشینند و مراقب باشند کسی فرار نکند. در قرارگاه ها کوچک (از جمله حبیب شطی) نزدیک شدن به 30 متری سیاج و در قرارگاه اشرف نزدیک شدن به 300 متری سیاج ممنوع و نگهبان حق تیر داشت. علاوه برآن در داخل آسایشگاه ها نیز کشیک های شبانه در مدار فرماندهان دسته و یگان وضع نمود که در حین خواب نیز کسی از آسایشگاه بیرون نرود. طبعاً همه این کارها در راستای سرکوب بیشتر افراد و یقین از این واقعیت بود که دیگر دوران طلایی عملیات تروریستی نامحدود به پایان خود رسیده و در داخل ایران نیز مردم خیالی برای همراهی با مجاهدین ندارند، و لذا باید به هرقیمت نیروهای باقیمانده در تشکیلات را حفظ کند تا فروپاشی تشکیلات کلید نخورد.
در مقاله های بعدی، رخدادهای دیگری را دنبال خواهم کرد…
حامد صرافپور