اخیرا در فرقه رجوی تاب تحمل نیاورد و در سایت ایران افشاگر به خانم فرشته هدایتی حمله وسعی درتخریب شخصیت وی کرد.
خانم فرشته هدایتی حدود پنچ سال پیش از تشکیلات سازمان مجاهدین خارج شد تا زندگی نوینی برای خود انتخاب کند. این حق طبیعی هر انسان است که البته مسعود ر جوی ومریم عضدانلو هیچ اعتقادی به آن ندارند بلکه آنها خودشان را صاحب خون ونفس هر کسی که پا در تشکیلات بگذارد می دانند. این شاید برای خیلی ها باور نکردنی باشد اما هر کسی که به این باور ندارد می توان از هر جدا شده ای بپرسد کسر رهایی یا امضای خون ونفس چه معنی دارد.
رجوی همیشه می گفت خونتان مال من ونفستان مال مریم هست پس تا اینجا می توان فهمید که اعضای مجاهدین همگی مال آنها هستند آن هم مال قابل تقسیم که بین مسعودرجوی ومریم عضدانلو تقسیم شده اند. پس اولین گناه خانم هدایتی این هست که ایشان تصمیم گرفته انسان وصاحب اراده باشد ونه مال این وآن.
گناه بعدی ایشان چیست؟
وی گوشه کوچکی از حقایق درون تشکیلات را که خود شاهد زنده آن می باشد افشا کرده است که در واقع گوشه کوچکی از آنچه رجوی در عراق و زمان صدام حسین بر سر زنان تحت عنوان انقلاب ایدئولوژیک آوردمی باشد. اما هدف رجوی از این کار چه بود.
زنی که باروری ندارد هیچ امیدی به زندگی نمی تواند داشته باشد ومجبور میشود تا هنگام مرگ در تشکیلات بماند.دیگر تدابیر رجوی برای خراب کردن پل پست سر زنان همینطور عدم اجازه به زنان برای آراستن چهره خود که برای هر زنی معمولی می باشدوجداسازی جنسیتی غیر قابل تصور همچنین لباسهایی که اصلا هیچ شباهتی با لباس زنانه نداشت علت آن از جذابیت انداختن زنان بود چون وقتی که متوجه می شدند که چهره آنان برای همقطاران مردشان جذابیت دارد باز امید به زندگی در آنان جوانه میزدهمینطور کار کردن طاقت فرسا در گرمای بالای پنجاه درجه عراق در زیر آفتاب سوزان که دمای هوا بالای شصت درجه هم میرسید.
این کار دررابطه با مردان البته با شکل های دیگر صورت می گرفت. از جمله آنان بیگاری کشی از مردان تا حد فراسوی طاقت انسان که حتی در منطق برده داری هم قابل فهم نیست چون برده دار هم برده هایش را سالم می خواهد اما چرا رجوی عمد داشت که افراد را زیر فشار کارهای سخت فیزیکی خرد وناتوان سازد؟ شاید خیلی ها در لیبرتی پروژه زمین فوتبال را به خاطر دارند که حتی دل عراقی ها وکارمندان سازمان ملل را هم به درد آورد وگفتند کار را متوقف کنید تا لودر تهیه کنیم.
این حد از کارکشیدن برای آن بود که ذهن افراد به زن وزندگی نیفتد این درست بود اما هدف بزرگتری هم داشت وآن هم با بیمار ساختن نفرات پل پشت سر آنان را خراب کنند ومجبورشان کنند تا هنگام مرگ در تشکیلات بمانند. امروزه به هرکدام از مردان مجاهد که بگویی چرا بیرون نمی روی می گوید من با این همه بیماری کجا می توانم بروم مجبورم بمانم.
گزارش های متعددی از وضعیت زنان در تشکیلات رجوی به ما میرسد که بسیاری از آنان قابل بازگو کردن نیست و قربانیان این گونه اعمال هم به دلیل سنت های اجتماعی وخانوادگی مایل به بازگوکردن آن نیستند وبیان آنها شجاعتی مافوق انسانی طلب میکند.
اولین بار بود که خانم بتول سلطانی رقص رهایی وحرمسرای مسعود رجوی را افشا کرد. وپخش روایت رقص رهایی آن موقع از بلندگو های اطراف اشرف شوکی به تشکیلات وارد کرد که سابقه نداشت. هر چه هم سازمان با نصب چند برابر بلندگو در گوشه کنار اشرف سعی در خفه کردن این صدا داشت افاقه نکرد وبسیاری نقاط کور صوتی در اشرف وجود داشت که صدا بخوبی قابل شنیدن بود.
افشای جلسات رقص رهایی از آن جهت برای نفرات داخل تشکیلات تکان دهنده بود که آنها به یاد می آوردند که هر از مدتی یک پروسه همه خواهران مسئول را به نشست های چند ماهه می بردند واداره امور را به برادران ارشد که به نام اف قرارگاه شناخته میشدند می سپردندوبعد یک پروسه که خواهران از نشست ها برمی گشتند کاملا رفتار آنها به دلیل هم خوابگی با مسعود عوض شده بود وبدینگونه راز آن نشست های چند ماهه توسط خانم سلطانی برملا شدوخشم رجوی را برانگیخت.
کسانی که در نشست های نوشتاری وصوتی رجوی در اشرف بودند به یاد دارند که رجوی چه کینه ای از خانم سلطانی به دل گرفته بود وبا نشان دادن چند عکس از ایشان سعی در تخریب شخصیت وی داشت وبا چه عبارات سخیفی که شایسته خودش ومریمش بود از خانم سلطانی نام می برد.
جالب اینجا بود که با نشان دادن عکس هایی که ازصفحه فیس بوک خانم سلطانی برداشته بود برای افراد بی خبر اشرف قدرت نمایی می کرد واعضا هم در عجب از قدرت اطلاعاتی سازمان که چگونه به عکس ها واطلاعات شخصی جداشدگان دسترسی دارد.
چون نفرات داخل تشکیلات از وجود یک شبکه اجتماعی به نام فیس بوک اصلا اطلاعی نداشتند.
پس این شدت کینه توزی هیستریک مسعود ومریم موضوع جدیدی نیست. این بار امااین بار هم یک خانم شجاع دیگر پا به میدان گذاشته وگوشه ای از ظلمی که رجوی تحت نام انقلاب ایدئولوژیک بر زنان روا داشت را بیان کرد. این دومین گناه خانم هدایتی ست که راز مگوی اشرف را افشا کرده است.
مگر نوشتن خاطرات جرم است که کسی حق ندارد از گذشته خودش بگوید؟ خانم هدایتی از حدود چهار سال پیش شروع به افشای ماهیت رجوی کرد ودر این مدت مریم عضدانلو با تهدید وتطمیع سعی در خاموش کردن او داشت که خانم هدایتی با شجاعت در مقابل آنها ایستاد.ودر نهایت هم بعد از مصاحبه فرشته با خبرنگار نروژی دیگر مریم عضدانلو تاب نیاورد چرا که تفاوت این افشاگری با افشاگری حرمسرای رجوی در این بود که خود خانم هدایتی گواه غیر قابل انکار این جنایت بود ودستگاه شیطان سازی عضدانلو هرآنچه در توان داشت برای تخریب چهره خانم هدایتی بکار گرفت.
از انتشار سندهای پزشکی که محرمانه ترین اطلاعات شخصی افراد بشمار میرود ودر کشورهای قانون مدار جرم محسوب میشود تا انتشار چند سند بی ارزش مثل اعلام بریدگی واخراج ودرخواست عضویت.
همه اعضای سازمان میدانند که رجوی در نشست های مختلف بعد از پایان نشست برگه توزیع می کرد ومی گفت با شاخص بحث های جدید هرکس درخواست عضویت در سازمان جدید بدهد وهمه از بالاترین اعضا ومسئولین وحتی خودش هم درخواست مجدد عضویت می نوشت همگان به یاد دارند که هر از چندگاهی رجوی با چمدانهای پر از برگه های گزارش ومنجمله درخواست عضویت به روی سن می آمد میگفت برای خلق قهرمان نگه داشتم.
البته خلق قهرمان با او وهمچنین او هم با خلق قهرمان سالهای نوری بیگانه است. همه افرادی هم که از عراق به آلبانی آمدند اول یک نامه بریدگی باید می نوشتند که البته باعث به هم ریختن بسیاری از نفرات شده بود.اما باصطلاح اسناد دیگر برگه های دریافت مستمری هزینه زندگی که تشکیلات رجوی افشا کرده چیست؟ در ابتدای پروژه باز اسکان ساکنان اشرف خود سازمان مجاهدین به سازمان ملل متعهد شد که هزینه زندگی نفرات را خودش بر عهده می گیرد پس جرم خانم هدایتی در این میان چه بوده؟ اینکه از سازمان ماهیانه مبلغی پول ناچیز دریافت کرده؟
باانتشار برگه های دریافت مالی روشن شد که هدف سازمان از این کار چه بود این که حربه مالی را اهرم فشاری بر سر جداشدگان کند پس این امضاها ونوشته ها وووو هیچ کدام ارزشی ندارند وچیزی از خانم هدایتی کم نمی کند که هیج بلکه ماهیت مریم عضدانلو رابیش از بیش آشکار کرد.اگر تنها به رفتار های مریم عضدانلو در اخرین جلسات وی در آلبانی موسوم به اشرف سوم تحت عنوان”کنفرانس بین المللی؟؟؟ً!!!!” بدون حضور حتی یک مقام رسمی معتبر می توان ربط آن را با ترور شخصیتی خانم هدایت بخوبی پیدا کرد.
از تشکیل دالانی از نفرات پرچم بدست با ادای احترام تا بازدید از نماد ها وبخط شدن مسئولین سازمان وسان دیدن مریم هنگام ورود به نمایشگاه عکس ولباس های رنگارنگ مریم عضدانلو آیا می توان باور کرد که آرمان این خانم جامعه بی طبقه توحیدیست؟ آیا می توان فهمید که این خانم تحمل یک انتقاد از کسی را که سی و اندی سال عضو تشکیلات وی بوده را دارا می باشد؟
در مقاله اشاره ای به برگزاری جلسات جدید سازمان در کشور آلبانی در محل موسوم به اشرف سوم بد نیست چند سطری به این جلسات بپردازیم.
اخیرا سازمان مجاهدین با دعوت از نفراتی که هرساله در گردهم آیی فرانسه شرکت می کردند اقدام به برگزاری سلسله جلساتی کرد که آن را کنگره بین المللی نام نهاده است از نامگذازی بین المللی که بی شباهت به نام رئیس بی جمهور وارتش بی سلاح نیست تا محتوای آن هر کدام ورشکستگی وتهی بودن سازمان وتشکیلات را به نمایش گذاشت.
اولا هدف این کنفرانس معرفی اشرف سه در اینجاصحبت از یک سازمان سیاسیست که ادعای آلترناتیو بودن وارتش داردوپنچاه وچهارسال پیش تاسیس شده ونه افتتاح یک سوپرمارکت یا مرکز خرید معمولا یک سازمان سیاسی با این ادعا خودش را به یک عملیات بزرگ معرفی یا تثبیت می کند مانند سازمان فتح فلسطین که با نبرد معروف کرامة خودش را تثبیت کرد یا سازمان چریک های فدایی با عملیات سیاهکل وسازمان مجاهدین که قصد داشت دکل های برق رسانی به جشن های شاه در سال پنچاه را منفجر کند که البته ناکام ماند.
از تقلید کردن وشبیه سازی کودکانه تشریفاتی که برای سیاستمداران رسمی کشورها که تنها برای رئیس جمهور یا نخست وزیرها صورت میگیرد.
در حالیکه قدرتمند ترین سیاستمدران اروپایی با دوچرخه به محل کار می روند یا با لباس های ساده مثل یک شهروند خرید های روزانه خودشان را انجام می دهند. خانم مریم در هر مناسبت یک رنگ لباس آنهم گرانقیمت ترین آن را به تن دارد. حتما به یاد دارید که خبرنگاری با مشاهده خانم مرکل در فروشگاه از ایشان پرسید که”چند سال پیش هم همین لباس را به تن داشتید” جواب داد که”من یک سیاستمدار هستم نه یک مانکن”
رفتار های خود مریم عضدانلو که در بالا اشاره ای به آن شد در محترمانه ترین شکل آن عقده ها وحسرت های ایشان برای قدرت را به نمایش می گذارد چون آنچه را که در محتوا ندارد میخواهد با فرم و زرق وبرق پر کند.
اما گوشه دیگر سخن های سخنرانان از خود مریم تا میهمانان را دقت کنید
که برای هر دقیقه دو تا پنچ هزار دلار تنها پول دستی دریافت کرده اند:
مردم ایران باید آزاد شوند….
رژیم ملایان باید برود…
مقاومت ایران باید به رسمیت شناخته شود…
خانم رجوی باید رئیس جمهور ایران بشود…
باید بشود…
اما هیچ کدام نمی گویند باید چکار کرد.
وجه دیگری از این گردهمایی که بخوبی نمایانگر ازکار افتادگی سازمان بود.
برپایی نمادهای گذشته در اشرف عراق می باشد که همگی از ورودی تا دو شیر جلوی درب تا حتی نام گذاری اشرف همه وهمه پیام ناتوانی وعجز سازمان مجاهدین ومریم می داد.
چرا سازمان مجاهدین اینقدر به گذشته خود چسبیده وهیچ نماد وسمبل جدیدی ندارد؟ پس بی جهت نیست که می گوییم سازمان مجاهدین دیگر به انتها رسیده است. اندک هوادار را یک روز در بلژیک روز دیگر در برلین وبعد از آن در آلبانی وچند روز دیگر هم به سوئد این طرف وآن طرف می کشد.
حمیرا محمد نژاد، آلمان