خیانت رجوی به امید و اعتماد یک نسل – قسمت دوم
بمناسبت سالگرد تراژدی عملیات دروغ جاویدان
ضجه و شیون و التماس رجوی بالاخره صدام حسین را بر آن داشت که با انجام این عملیات موافقت کند. افسر مخابرات عراقی به بیان ساده وخلاصه موافقت صدام را چنین معنا کرد:
“ما که اعتقادی به پیروزی مجاهدین دراین عملیات نداریم تنها فایده اش این است که از دستشان خلاص می شویم”
برداشت من از حرف آن روز افسر عراقی این بود که صدام با توجه به بحث آتش بس و مزاحمتی که رجوی درادامه حضورش درعراق می توانست برایش ایجاد کند به خودکشی مجاهدین رضایت داده بود. چند روز بعد و در جریان نشست توجیهی عملیات موسوم به فروغ رجوی داستان موافقت صدام را اینگونه درجمع اعضا بیان کرد.
“من چند روز رفتم بست تو بغداد نشستم وگفتم الله وباالله باید سید الریس راببینم انها بهانه های مختلف می آوردند تا به هر طریقی مانع از این ملاقات شوند ولی من پایم را در یک کفش کردم که من مخالف اتش بس نیستم ولی بیایید قرارداد صلح را باخودمان امضا کنید. رژیم ملایی اهل صلح نیست.البته درخلال صحبت هایشان فهمیدم انها به پیروزی ما دراین عملیات اعتقادی ندارند چون دستگاه فکری انها تعادل قوایی است برخلاف ما که به جنگ ازادیبخش نوین وحرکت شهاب گونه اعتقاد داریم.”
رجوی ادامه داد بالاخره ضمن ملاقات با سید الریس برای 4 روز از ایشان اجازه گرفتیم که امضای آتش بس را به عقب بیندازد تا ما کارمان را انجام بدهیم ودرجریان این نشست رجوی همچنین گفت ما مجوز حمایت نیروی هوایی و آتش توپخانه ارتش عراق جهت پشتیبانی این عملیات را گرفتیم و جنگنده های عراق تا کرمانشاه شما را مورد حمایت هوایی قرار خواهند داد و از بابت جنگندهای ایران نگران نباشید. درحالیکه رجوی با گزاف گویی وسرهم بندی دروغ های شاخدار ذهن اعضا را شستشو می داد و از حمایت مردم ایران به محض ورود بداخل ایران وشهرهای مرزی و از هم پاشیدگی ارتش و سپاه ون اتوانی رژیم دربسیج نیرو سخن می گفت
درمیان بهت وتعجب اعضای شرکت کننده دراین جلسه توجیهی خانمی که بتازگی از ایران امده وبه سازمان پیوسته بود پشت میکروفن قرار گرفت وخطاب به رجوی گفت من چند روز است از ایران امده ام بخش اول صحبت شما را که گفتید درصدی از مردم مخالف رژیم هستند را قبول دارم ولی بخش دوم که می گویید مردم هوادار وخواهان مجاهدین هستند را نمی توانم قبول کنم من سالیان بین مردم بوده ام ولی حمایتی از سازمان ندیدم. سالن در بهت وسکوت مرگباری فرو رفته بود. سرکردگان وفرماندهان بشدت به تکاپو افتاده بودند تا مانع از تاثیر حرف های این خانم بر اعضا شوند وهرکدام بسرعت خودشان را پشت میکروفن رساندند ولی رجوی که متوجه بهم ریختگی نشست وسالن شده بود با اشاره دست از فرماندهان خواست سرجای خویش بنشینند وسعی در ارام کردن جلسه کرد وبعد خطاب به خانم جدید الورود گفت: حرف شمارا قبول دارم البته درشرایط اختناق مطلق مردم بسادگی بیرون نمی ریزند باید ابتدا طلسم وهیبت اختناق شکسته شود وبعد مثالی زد! مردم مثل اهالی یک خانه می مانند که درخانه واز پشت پنجره نظاره گر دعوای دونفر دربیرون هستند اول پرده را کمی کنار می زنند و از پشت پنجره نظاره گر دعوا میشوند ومنتظر می مانند که یکی زمین بخورد بعد از خانه خارج وبه خیابان می ایند. مردم پیرو تعادل قوا هستند. داستان ما بارژیم هم همینطور است مردم بعداز اینکه ارتش ازادیبخش رژیم را زمین زد به حمایت از ما برخواهند خواست وعلنا با این مثال نقش مردم را بی اهمیت جلوه داد.
درحالیکه استراتژی سازمان از بدو تاسیس تکیه برنقش مردم بمثابه عنصراجتماعی پیشتاز و بعد سازمان بوده است دلیل اصلی ورود رجوی به عراق وتاسیس ارتش دست نشانده آزادیبخش درهمین تغییراستراتژی بود که علی زرکش جانشین مسئول اول سازمان هم بعداز 30خرداد طی نامه ای به مسعود رجوی نسبت به فراموش کردن نقش مردم واعتقاد به ضربه چکشی باحمایت قدرت خارجی مخالفت خودرا بیان کرده بود. درجریان ان نشست اگر چه ان خانم جدیدالورود تحت فشار رجوی و جو ایجاد شده تسلیم فریب کاری رجوی شد ولی تلنگری به ذهن ساده لوحانه بسیاری از اعضای شرکت کننده دران جلسه خورد و همین موضوع بعد از شکست درعملیات منجر به جدایی دهها نفر گردید خانم جدیدالورود هم درجریان همین عملیات قربانی فریبکاری رجوی شد و جان خود را از دست داد.
ادامه دارد
اکرامی