اقدام علیه ایران با لابی گری مجاهدین

بسیاری از اقداماتی که علیه ایران در دنیا اتفاق می افتد با لابی گری مجاهدین است. آنها پرونده سازی می‌کنند و به دشمن اطلاعات می‌دهند.

به گزارش خبرگزاری مهر، سردار اسدالله ناصح از فرماندهان دفاع مقدس شامگاه یکشنبه در برنامه جهان آرا با محوریت بازخوانی عملیات غرورآفرین مرصاد و بررسی وضعیت فعلی مجاهدین ، در ابتدای برنامه در پاسخ به سوال مجری مبنی بر اینکه چه اتفاقی افتاد در حالی که یک هفته پس از پذیرش قطعنامه می‌گذشت و خیلی‌ها تصورشان این بود که دوران جنگ تمام شده به طور عجیبی بیش از ۱۰۰ کیلومتر از خاک ما اشغال شد، اظهار داشت: قبل از عملیات مرصاد عراقی ها یک حرکتی را شروع کرده بودند و در عملیات والفجر ده که ما در حلبچه بودیم از جنوب این حرکت آغاز شد و شروع به باز پس گیری سرزمین هایی کردند که ما گرفته بودیم.

وی افزود: آنها از منطقه فاو شروع کردند و به ترتیب به منطقه سرپل ذهاب رسیدند. این کار بدون مقدمه انجام نشد یعنی ما اگر بحث مجاهدین را از عراق منفک کنیم به محض این که قطعنامه پذیرفته شد همه غافلگیر شدند، حتی خود عراقی ها و دنیا غافلگیر شدند که ما قطعنامه را پذیرفتیم.
ناصح ادامه داد: در نیمه شب ۲۶ تیرماه ۱۳۶۷ قطعنامه را پذیرفتیم و ابلاغ رسمی آن صبح ۲۷ تیرماه بود که اعلام جهانی شد.
وی ادامه داد: در این غافلگیری مجاهدین با توجه به تبلیغاتی که درباره جمهوری اسلامی کرده بودند و اکنون هم مطالب دیگری را مطرح می کنند جنگ را عاملی می دانستند که جمهوری اسلامی همه مشکلات خود را پشت جنگ مخفی کرده و توانسته خود را سرپا نگه دارد بنابراین به محض پذیرش قطعنامه، خواستند حرکتی را شروع کنند و به نیروهای شان اعلام کردند.
ناصح بر همین اساس اضافه کرد: مسعود رجوی همان زمان یک سخنرانی کرد و حتی جلسه نظامی با صدام داشت. بعد از این که عراقی ها در جنوب با مشکل برخورد کردند مجدد همه آن چیزهایی که آنها گرفتند در مدت خیلی کوتاهی ما پس گرفتیم و حتی آمادگی جنگ پیدا کردیم اما قطعنامه پذیرفته شده بود و امام مخالفت کردند، ایشان ابلاغ کرده بودند که فقط اگر اقدامی کردند شما مقابله به مثل کنید از آنجایی که ما قطعنامه را پذیرفته بودیم باید به عهدی که کردیم پایبند باشیم ولی رجوی در سخنرانی خود اعلام کرد که ما باید یک حرکت جمعی کنیم که از مهران تا تهران نام گرفت.
این فرمانده دوران دفاع مقدس ادامه داد: با فراخوانی که از سراسر دنیا انجام دادند در مجموع حدود ۵ هزار و ۱۰۰ نفر نیرو فراهم و در ۲۵ تیپ از ۲۷ تیرماه تا ۳ مرداد خود را سازماندهی کردند و عراق هم از اینها پشتیبانی کرد و حتی به صورت خصوصی رجوی به صدام قول داد که من حداقل تا همدان را میروم و برنامه ریزی شان این بود که طی ۳۳ ساعت خود را به تهران برسانند.
ناصح عنوان کرد: مجاهدین عملیات را در پنج مرحله تقسیم بندی کردند و عراقی ها هم عملیات خود را شروع کردند و همین طور که از جنوب شروع کرده بودند در غرب شروع و به قصرشیرین حمله کردند و سرپل ذهاب را هم گرفتند و تا تنگه کل داوود آمدند.
وی افزود: تنگه کل داوود تنگه ای است که وقتی وارد آن می شویم وارد سرپل ذهاب شده و بعد از به گردنه پاتاق میرسیم. بعد از این عراقی ها خط را شکستند. تصور آنها این بود که عمده نیروها به جنوب رفتند و البته واقعیت هم داشت، نهایتاً رجوی می گوید اکنون دیگر پاسداران نیستند که مقابل شما بایستند اما یک تصور غلط را هم به نیروهایشان دادند.
وی گفت: یک نواری از آقای عطایی از فرماندهان ارتش آزادیبخش – که قرار بود آن زمان فرماندهی تهران را بگیرد – داریم، زمانی که فرمانده این تیم صحبت می کرد می گفت آنقدر در ایران اختناق است که ما برای شکسته شدن طلسم این عملیات را انجام می‌دهیم و بحث این است که صدای شنی تانک های شما اگر روی آسفالت ایران بلند شود همه مردم به استقبال شما می‌آیند.
ناصح در پاسخ به این سوال که چه می‌شود که آنها به چنین تحلیلی می‌رسند، گفت: وقتی که تاریخ مجاهدین را می خوانیم می بینیم آنها آنقدر خود را از لحاظ فضای فکری محصور می کنند که اجازه نمی دهند زیر مجموعه هایشان حتی در مسایل معمولی هم فکر کنند، هر چیزی که آنها گفتند و دیکته کردند باید نیروهایشان عمل کنند حتی سرانشان مانند مریم رجوی وقتی جهش ایدئولوژیکی کرد متوجه شد و دستش آمد و طلاق گرفت و زن مسعود رجوی شد؛ خب این زیرمجموعه چگونه باید بفهمد و هضم کند؟
وی ادامه داد: آنها اینگونه زیرمجموعه را با هدف خود هماهنگ میکردند آنها با این طرز تفکر سال ها کار کردند تا به محض این که یک تفکر را انجام می دهند ظرف شش روز این راه را سازماندهی می کنند و نهایتا یک حرکت انتحاری انجام میدهند لذا از نظر ما این یک هدیه بود که خدا در آخر جنگ به ما عطا کرد چرا که مجاهدین نیرو های معمولی نبودند و خوب می جنگیدند اما بستری فراهم شد که ما بتوانیم تعداد زیادی از مجاهدین را از بین ببریم.
این فرمانده دفاع مقدس بیان کرد: این که بگوییم آنها افراد بی عرضه بودند این طور نیست،آنها افراد تحصیل کرده بودند؛ بدنه مجاهدین خیلی خوب می‌جنگیدند. اینها از نظر ساختار نظامی گروه های چریکی بودند ما برای تعداد زیادی از اینها برنامه ریزی می کردیم تا دستمان به این ها برسد اما خودشان در این عملیات با پای خود آمدند.
ناصحی ادامه داد: آنها تا اسلام آباد را درست آمدند در این زمان بندی قرار بود که آن ها تا ساعت چهار و نیم بعد از ظهر از مرز رد شوند که این طور هم شد، مقاومتی هم نبود چون شهر سرپل ذهاب سقوط کرده بود لذا تنها مسیر را ادامه دادند.
وی تصریح کرد: مجاهدین طبق برنامه‌ریزی باید به اسلام‌آباد و بعد کرمانشاه می‌رفتند، در تقسیم بندی خط سه گردان را مشخص کرده بودند که آقای جهانگیر بیاید و خط را پاکسازی کند تا نهایتاً خودشان را به اسلام‌آباد برسانند. قرار بود به محض اینکه کرمانشاه را گرفتند آنجا جمهوری دموکراتیک را اعلام کنند و بعد از آنجا عملیات را به سمت همدان و قزوین ادامه دهند.
وی افزود: در همان حرکتی که عراقی‌ها کردند یک اتفاق افتاد و من در منطقه جا مانده بودم. از آنجایی که من یک سری موارد را از عراقی ها دیده بودم و شاهد بودم، سریع به من گفتند خود را به کرمانشاه برسان. من به اسلام آباد و بعد به سرعت کرمانشاه رفتم. وقتی به سپاه رفتم گفتند برو به قرارگاه؛ آقای احمدی مقدم از خوزستان آمده بود همچنین آقای سردار دانش یار آنجا بود که در آن زمان جانشین دفتر فرمانده کل سپاه بود. فرمانده قرارگاه نجف هم حضور نداشت چرا که در جنوب بود البته سردار شعبانی حضور داشت، یک نفر دیگر هم بود که بنده حضور ذهن ندارم که چه کسی بود.
ناصحی اضافه کرد: بحث این بود و آقای هاشمی دنبال این بود که چه استعدادی از عراق در غرب کشور آمده است و چقدر نیرو برای او مانده است؟ بنده هم گفتم از نظر من یک لشکر در سرپل ذهاب در منطقه غرب آمده است که ایشان می‌گفت یک تیپ بیشتر نباید باشد. همینطور که مشغول صحبت بودیم ساعت پنج و نیم بعد از ظهر گفتند نیروی عراق دارد از گردنه پاتاق بالا می آید، همه تعجب کردند که بعد از ظهر بدون تأمین نیروهای نظامی در جاده تخته گاز بگیرند و بیایند و این خیلی بعید است.
وی افزود: من آنجا شروع به توضیح کردم، آنجا با عراقی‌ها درگیر بودیم و بحث بود که گردان ها جابجا شوند. یک گردان مربوط به تیپ ویژه بود که قرار بود بروند و یک گردان هم مربوط به لشکر ۵۷ بود که سردار نوری پشت خط مانده بود و منتظر بود؛ همین طور به ترتیب سوال کردند که گردان ها چه شدند و چه استعدادی در دستمان هست؟ که اگر عراق حرکت مجددی کرد و خواست از سرپل بیاید ما بتوانیم عمل کنیم.
این فرمانده دفاع مقدس بر همین اساس یادآور شد: ساعت ۶ تحقیق کرده بودند و نهایتا گفتند اینها مجاهدین هستند. هیچ کس آن موقع نمی دانست که اینها مجاهدین هستند و همه فکر می‌کردند عراقی هستند، نیروهای مجاهدین مقاومت های محدود خود را انجام می دادند و بسته به شرایط برادران ارتش و سپاه هم حضور داشتند اما سازمان یافته نبودند چرا که خط شکسته شده بود؛ درگیری ها ادامه پیدا کرد و وقتی فهمیدیم مجاهدین هستند شکل قضیه مشخص شد و آقای هاشمی گفت تیپ عوض شود، من به ستاد رفتم که هیچ کس نبود و فقط آقای نائینی آنجا بود.
وی افزود: ستادی در خود سپاه چهارم تشکیل شد که استاندار و مابقی در آنجا آمدند تا ببینیم باید چه کنیم، تنها کاری که در آن جا میشد انجام داد در مرحله اول این بود که ما نیرو تجهیز و ساماندهی کنیم.
ناصحی عنوان کرد: مجاهدین که رسیدند عملیات ادامه پیدا کرد، هر چه بیشتر می آمدند شدت عملیات بیشتر می شد؛ مردم هم به سمت اسلام آباد هجوم آورده بودند همه نیروهایی که آنجا برای پشتیبانی بود سازماندهی شدند و درگیری ها انجام می شد.
وی ادامه داد: ما در اول انقلاب سبوعیت مجاهدین را دیده بودیم یعنی صحنه های خیلی وحشتناکی را از کشتار مردم بی گناه رقم زدند آنها حتی افراد خود را به شکل فجیع تکه تکه کردند و آتش زدند ما اینها را دیده بودیم اما وقتی تاریخ رد می شود معمولا حافظه ضعیف است و اینها در ذهن نمی ماند. در آنجا ما شاهد جنایت هایی بودیم که از یک نیروی نظامی بعید است مثلا در کرند حدود ۱۳ نفر که بسیجی سرباز بودند را اسیر کرده بودند آنها را دست بسته کنار دیوار تیرباران کردند.
وی افزود: وقتی به اسلام‌آباد رسیدند اوضاع فرق کرد یعنی سبوعیت این ها خیلی بیشتر خود را نشان داد. آنها در بیمارستان ریختند و مجروحین را زنده زنده آتش زدند فیلم های این هم موجود است. آنها مجروحین و شهدا را روی هم ریختند و تلمبار کردند و بیمارستان و مجروحین را همگی با هم آتش زدند؛ صحنه خیلی فجیع بود که تحمل آن حتی برای کسانی که در صحنه بودند سخت بود اما بنده به آنجا نرسیدم چون طبق نقشه ای که داشتم در عقب مجبور به سازماندهی نیرو بودم تا برای جلو بفرستم تا به سمت کرمانشاه نیایند چون کسی از فرماندهان نبود و همگی به جنوب رفته بودند.
وی ادامه داد: صحنه های عجیبی در این قضایا اتفاق افتاد. شما تصور کنید یک ستون می زدند و می کشتند و جلو می آمدند. مردم همه فرار می‌کردند و آنقدر ازدحام شده بود که از اسلام آباد به سمت کرمانشاه تلاش میکردند راه را باز کنند تا بتوانند ستون را رد کنند. نرسیده به گردنه تانک روی ماشینی رفته بود که در آن پر از آدم بود در آن بچه زن و پیر و جوان بود.
وی خاطرنشان کرد: مجاهدین علامت مشخصی نداشتند، آنها لباس خاکی داشتند و بچه های ما هم لباس خاکی داشتند و به اشتباه گاهی همدیگر را می زدند یا وسط کار هم می‌فهمیدند که طرف مجاهد یا بسیجی است. مجاهدین همدیگر را می شناختند اما بچه های ما همدیگر را تشخیص نمی دادند و وقت زیادی گرفته شد و تعداد زیادی تلفات به ما اضافه شد و مجاهدین ، بسیاری از مردم را از بین بردند. آنهایی که دم از خلق می زدند همه چیز را آنجا تمام کردند.
وی گفت: مجاهدین همه چیز را از بین می بردند تا به اهدافی که می خواستند برسند. تقریباً مردم از گردنه چهارزبر رد شده بودند و ما توانستیم آنجا خط تشکیل دهیم؛ آنجا یک اتفاق بد برای من اتفاق افتاد.
ناصحی ادامه داد: دو گردان در جنوب می رفتند که وسطه دشت حسن آباد با مجاهدین برخورد کردند؛ ایرانی های مخالف جمهوری اسلامی و عراقی های مخالف با همدیگر برخورد کرده بودند و برخوردهای جدی در اینجا شروع شد که بچه ها با آنها درگیر شدند و تلفاتی از مجاهدین گرفتند.
وی افزود: بچه های لشکر انصار همدان مقر داشتند که سریع سازماندهی شد مقری هم بچه های دامغان داشتند و آنها را به جنگ فرستادند و تقریباً آن جا خط تشکیل شد.
این فرمانده دوران دفاع مقدس بیان کرد: با توجه به آشنایی که درمنطقه داشتم هماهنگ می کردم که به افراد تجهیزات برسانیم، عموما هماهنگی ها تلفنی انجام می شد؛ این مرحله به این شکل پیش رفت تا این که نیروها به شهر آمدند و همزمان چون عراقی ها پشتیبانی می کردند و مقامات سپاه را زدند و بمباران کردند خیلی از مردم، شهر را خالی می کردند.
ناصحی افزود: از بیستون تا کرمانشاه ۳۵ کیلومتر بود نیروهایی که رسیدند می گفتند ما هشت ساعت است که در راه هستیم از طرفی مردم خارج می شدند و از آن طرف نیروهای تجهیز شده به داخل می آمدند تا در مقابل اینها بایستند. در روز چهارم شهید صیاد با وجود اینکه سمت رسمی در ارتش آن زمان نداشت اما آمد و تیم نیروی هوایی و هلیکوپتر را هماهنگ و شروع به عملیات کرد. عملیات هایی که با هلیکوپتر عقبه های مجاهدین را می زدند.
وی اظهار داشت: همزمان نیروهای دیگر هم می آمدند و بین اسلام آباد و کرمانشاه به مجاهدین حمله کردند یعنی مجاهدین در کمین این ها افتادند و منجر به یک درگیری شد. تا قبل از عملیات ۵ مرداد این اتفاق افتاد و عده ای از لشکر ۲۷ آمدند و درگیر شدند.
وی تصریح کرد: وقتی چهارزبر بسته شده بود دیگر مجاهدین در جاده ایستاده بودند و هیچ کاری نمی توانستند انجام بدهند و فقط نیروهایشان تلاش می کردند که خط را بشکنند.
ناصح گفت: عملیات روز پنجم همزمان با آمدن نیروها بود که فرماندهی از ارتفاعات اطراف عبور کرده و از چند جا روز پنجم به پهلو های مجاهدین زدند به سرعت هم قضیه حل شد یعنی آنها را جمع کردند و تلفات خیلی زیادی به مجاهدین وارد شد.
وی ادامه داد: نزدیک به دو هزار نفر از بین ۵ هزار نفر که مجاهدین سازماندهی کردند کشته شدند، چهارصد نفر هم مجروح داشتند و بقیه هم فرار کردند.
ناصح خاطرنشان کرد: شهید صیاد واقعاً در این عملیات نقش کلیدی داشت. تیم هوانیروزی که سازماندهی کرده بود تاثیر بسزایی داشت. خود ایشان آنها را حمایت و هدایت می کرد و خود با هلیکوپتر برای زدن ستون مجاهدین می رفت. هلیکوپتری را که مجاهدین توانستند بزنند در مرحله ای بود که بالا سر ماشین مجاهدین بود یعنی فاصله خیلی کوتاهی بین آنها بود یعنی آنها در این حد وارد کارزار شدند و این قبل از عملیاتی بود که با رمز یا علی شب پنجم شروع شد.
ناصح گفت: در آن شب با وجود اینکه جناحها وارد شدند با توجه به اینکه من در منطقه بودم یک گردان از بچه های لشکر ۷۱ روح الله اراک با فرماندهی آقای سلیم آبادی آمدند و با هم رفتیم تا بتوانیم عقبه مجاهدین را روی گردنه پاتاق ببندیم. مشکلاتی در مسیر پیش آمد و با توجه به اینکه مسیر شناسایی شده نبود بچه ها مسیر را گم کردند. بعد نیروها برای انجام عملیات حرکت کردند زمانی که رفتیم به صبح خوردیم و دیدیم که مجاهدین فرار کردند؛ بقیه مجاهدین که ضربه خورده بودند و در ارتفاعات فرار کرده بودند.
وی افزود: کار اساسی پاکسازی ارتفاعات بود؛ مسئولیت پاکسازی از اسلام آباد تا کرند با من بود. در زمینه پاکسازی عمدتا تیم های اطلاعاتی کار می کردند؛ ما خبر داشتیم که مثلا از این روستا دو نفر غریبه هستند این دو از مجاهدین بودند که شناخته شده بودند. بنده آمار ریز دارم و ما ۱۲۰ نفر دقیقا از آنها تلفات و اسیر گرفتیم و یک ماه این پاکسازی به طول انجامید.
وی گفت: مورد داشتیم که حتی مجاهدین نزدیک مرز گیر افتادند یک زن و مرد بودند که مرد کشته و آن زن را اسیر کردیم.
ناصح تصریح کرد: یکی از خانم هایی که به عنوان اسیر گرفته بودیم ۲۰ روزی بود که از عملیات گذشته بود که گروه‌های مختلف برای بازدید از منطقه می آمدند یک سری از خانواده شهدا را برای بازدید آورده بودند که اتفاقاً به آن خانم گفتیم که برای خانواده شهدا صحبت کن. به بچه‌ها هم گفته بودیم مبادا پرخاش کنید؛ از آن خانم خواستیم تا صحبت کند که چرا آمده و چنین کاری را در کشور خود علیه مردم کشورش انجام داده و چه چیزی به او گفتند و چه تصویری برای او درست کردند که شوهرش در جایی دیگر کشته شده بود و خود هم برای جنگ آمده بود. در ابتدا قبول نمی کرد که صحبت کند وقتی پیغام دادیم که کسی با تو کاری ندارد شروع به صحبت کرد. با همه توصیه هایی که کرده بودیم یکی از مادران شهدا نتوانست خود را کنترل کند و بلند شد که او را بزند؛ خانم ها او را آرام کردند، این خانم گفت چهارشنبه ۲ هفته پیش قرار بوده ما تهران باشیم و بچه های من را در تهران تحویل من بدهند یعنی نزدیک ۲۰ روز بعد از اینکه اسیر شده بود گفت دو هفته قبل قرار بوده اینها تهران باشند و بچه های خود را تحویل بگیرند یعنی با این دید و انگیزه این ها را برای کار آورده بودند.
ناصح بیان کرد: ما نوارهای مختلف داریم که فحش می‌دهند و داد می‌زنند؛ بعد از شروع عملیات درگیری هایی بین خود داشتند که به محض این که اینها دیدند راه بسته شده و مشکل پیدا کردند درگیری آنها شروع می‌شد و مشخص بود که چه کار می‌خواهد بکنند. برخی‌ها هم فحش می‌دادند و بد و بیراه می گفتند که قرار بوده که در تهران به استقبال ما بیایید این چه وضعی است؟ به ما وعده دادید پس چرا محقق نشد حتی در نواری که آقای عطایی در آن صحبت می کند می گوید نهایتا پایگاه های سپاه -که از آن با عنوان پایگاه های دژخیم نام می‌برد- را به راحتی از بین خواهیم برد و عمده مردم به استقبال شما می آیند.
وی ادامه داد: بعد از اینکه این اتفاق افتاد و فهمیدند که مجاهدین حمله کردند امام فرمانی دادند تا جبهه ها را تقویت کنند. هجوم زیاد شده بود و مردم یک مرتبه ریختند. افرادی را در این مرحله دیدم که در طول جنگ ما آنها را ندیده بودیم اما برای این قضیه آمدند. ما امکان تجهیز اصلا نداشتیم؛ معاون وزیر آمده بود و به من می گفت من باید چه کار کنم؟ که ما او را به اسلام آباد و کرمانشاه بردیم و گفتم چند بولدوزر از تشکیلات وزارت راه به ما بدهید.
این فرمانده در بخش دیگری از سخنانش عنوان کرد: در پاکسازی کمتر از مسئولان مجاهدین می گرفتیم اما در حین عملیات چند نفر از مسئولان آنها مانند آقای شاهسوندی به عنوان شورای مقاومت را گرفتیم. زمانی که عملیات تمام شده بود اول نمی‌دانستند که این سعید شاهسوندی است به محض این که ما فهمیدیم او کیست سریع او را به عقب منتقل کردند و اطلاعات خوبی داشت و با ما همکاری کرد. مثلاً آقای مهدوی از فرمانده همدان بود که قرار بود همدان را بگیرد، او جزو کسانی بود که دستگیر شد. در مجموع ۴ نفر از مسئولان شان بین دستگیرشدگان بودند.
ناصحی اعلام کرد: خیلی از مسئولان در این عملیات از بین رفتند و کشته شدند و آنهایی هم که فرار کردند اندک بودند. از ۵۰۰۰ نفر ۱۹۹۰ نفر کشته، ۴۰۰ نفر مجروح، تعدادی اسیر و مابقی که اندک بودند فرار کردند.
وی گفت: بعد از برگشت آنها، رجوی سخنرانی کرد که شما قهرمانان بزرگ بودید؛ ما گفتیم این‌ها چقدر پررو هستند با این همه صدماتی که دیدند باز به نیروهایشان قوت قلب می دادند که شما افتخار آفریدید و فرار کردید!
این فرمانده دوران دفاع مقدس گفت: غافلگیری عملیات از این بابت است که کسی فکرش را هم نمی‌کرد که مجاهدین اینقدر حماقت کنند و یک مرتبه راه بیفتند و با هواپیمای عراقی از طریق بمباران پشتیبانی شوند وگرنه نسبت به کل عملیات غافلگیری وجود نداشت.
ناصح در ادامه عنوان کرد: قبول قطعنامه در آخر جنگ باعث شد که فکر کنند ما ضعیف شدیم و همین به مجاهدین تسری پیدا کرد. بخشی از این توهم توسط مجاهدین به عراقی ها القا شد.
این فرمانده دفاع مقدس ادامه داد: با تغییراتی که در کل منطقه انجام شد و صدام از بین رفت، مجاهدین به عنوان عوامل استکبار بعد از عراقی ها با آمریکایی ها همکاری کردند.
وی تصریح کرد: مجاهدین در بحث نظامی مستقیما آمدند و با مردم عراق درگیر شدند و یکی از دلایل نفرت مردم عراق از آنها همین بود.
ناصح ادامه داد: در جریان قیام مردم عراق علیه صدام، مجاهدین کشتار بدی کردند و تصویر بدی از خود بین مردم عراق برجای گذاشتند؛ مجاهدین بعد از اینکه نقش مسلحانه تمام شد در فاز سیاسی و اطلاعاتی رفتند و اکنون سه فعالیت عمده اطلاعاتی، لابی گری و سیاسی و سایبری انجام می‌دهند وشدیدا در آلبانی علیه ایران کار می‌کنند.
وی درباره خبرهایی مبنی بر مرگ رجوی گفت: مجاهدین خود خبر رسمی تاکنون ار مرگ مسعود رجوی ندادند اما گفتند و در اخبار هست که دیگر خبری از او نیست و مرده است؛ ما می‌بینیم که خانم او در عملیات ها و فعالیتها نقش دارد و همینکه خود مسعود رجوی حضور ندارد مشخص است که مرده و فعالیت ندارد. اما خودشان رسما اعلام نمی‌کنند چرا که می‌خواهند پیش سمپاتهای خود او را زنده نگهدارند تا مواضع خود را پیاده کنند.
ناصح در خاتمه عنوان کرد: ما باید هوشیار باشیم و بدانیم که آنها عناد شدیدی نسبت به ایران دارند و بسیاری از اقداماتی که علیه ما در دنیا اتفاق می افتد با لابی گری آنها است و مجاهدین هستند که پرونده سازی می‌کنند و اطلاعات می‌دهند یعنی از همه اهرم های علیه ما استفاده می‌کنند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا