خاطرات و تحلیلی جامع از شرایط مجاهدین(1)
آقای داود باقـروند عضو سابق مرکزیت سازمان مجاهدين ؛ عضو سابق ارتش مستقر در عراق و از اعضای سابق شورای ملی مقاومت ؛ تحليلی جامع از شرايط مجاهدين در دوران پايانی عمر رژيم ديكتاتور بغداد ، به رشته ی تحرير درآورده است كه قسمت اول آن را به بهانه ی ورود به چهارمين سال ِ سقوط رژيم صدام مطالعه می فرماييد.
پروسه ی دوساله :
ترك قرارگاه ها و آمدن به اشرف
حدود سپتامر2002 كه 6 ماه قبل از شروع جنگ بود و مباحث مربوط به شروع جنگ در سطح بين المللی بالا گرفته بود، سازمان در راستای اجتناب از درگيری همه ی پايگاه هايش در سطح عراق را تقريباً جمع كرده و در اشرف متمركز گرديد. قبل از اين كار مسائل سياسی مربوط به تضاد آمريكا و عراق در سطح بين المللی و به طور خاصی مخالفت اروپا ( فرانسه و آلمان و….) با آمريكا برسر شروع جنگ دنبال می شد، در اين رابطه نيز در سطوح بالای سازمان و به طور خاصی توسط خود مسعود ( رجوی ) تلاش بر اين بود كه تا می تواند مسئله جنگ را كم رنگ جلوه دهد به همين دليل نيز در همه ی تحليل هائی كه در سطوح پائين ارائه می شد تماماَ روی عناصر و اخباری تاكيد می شد كه عدم وقوع جنگ را برجسته كرده و يا به نقش اروپا و تضاد كشورهای عربی با شروع جنگ ، بها ي زيادي داده می شد. از طرفی نيز بازهم برای پوشاندن نيات ناپاك خودشان تحولات نظامی منطقه را سانسور می كردند و يا به آن در صورت مطرح شدن در اخبارهم هيچ بهائی نمی دادند و در موردش صحبت نمی شد. در مورد نقطه ی عراق در مقطع جنگ توسط رجوي مطرح می شد كه الان سال 1990 ميلادی نيست كه عراق در كويت باشد و به لحاظ بين المللی در انزوا قرار داشته باشد. و كليه دول عليه او بسيج شده باشند ، در صورتي كه در اين دوره بر عكس با توجه به اين كه عراق بازرسان را پذيرفته است و بازرسی ها ادامه دارد. گزارشات بازرسان انرژی اتمی نيز در مورد عراق مثبت بوده است و از طرفی نيز چون اروپا مخالف جنگ و در مقابل آمريكا در رابطه با مسئله عراق است و از طرف ديگر كشورهای منطقه حتی تركيه كه متحد آمريكا بوده است در رابطه با استفاده از پايگاه نظامی اينچرلينگ جواب های كاملاَ مثبتی نمی دهد و مخالفت خود را با جنگ اعلام كرده و می كند.
و حتی در درون دولت آمريكا و كشورآمريكا نيز يك دست نيستند. حزب دمكرات آمريكا با جنگ مخالف است. در درون دولت، كالين پاول طرف دار ارجاع مسئله ی عراق به سازمان ملل است چيزی كه اروپا می خواهد، ومشاهده می شود كه اين بار برعكس سال 1990 ميلادی كه عراق در انزوای كامل بود و آمريكا همه را با خود عليه عراق توانسته بود متحد كند، در سال 2002 اين آمريكاست كه منزوی است. ضمن اين كه در افغانستان نيز درگير است و نتوانسته است از عمليات نظامـی خود در افغانستان در به دام انداختن بن لادن پيروزي كسب كند و افكار عمومی آمريكا نيز روی اين مسئله حساس شده است بنابراين جنگی نمی تواند صورت بگيرد و آمـريكــا از سـر اين همه مسائل سياسـی– داخلی و بين المللی نمی تواند بگذرد بـه ويژه كـه هيچ سلاح اتمی و يا موشك های دور برد غير مجاز نيز در عراق كشف نشده است.
در اين دوره بازديدی از قرارگاه های سازمان نيز در شُرف انجام بود. چه زماني كه در كل عراق پراكنده بوديم كه برای هر قرارگاه یک نفر روابط خارجی و يك نفر مترجم توسط مسعود و مريم توجيه شدند كه من نيز جزء نفرات قرارگاه بصره بودم.در آن توجيه اين مطالب برجسته تر می شد كه اولاً برخورد ما بايد با بازرسان بسيار دوستانه و مؤدبانه باشد.از طرفی نيز نبايد طوری برخورد كنيم كه فكر كنند می توانند سرشان را انداخته پائين و بيايند داخل قرارگاه ها، بايد آنها را دم درب نگه داشت و مطرح كرد كه بايد اطلاع بدهيم و اجازه بگيريم ، در اين مدت نيز برای اين كه دچارمشكل نشوند آن ها را در ساختمان های ورودی قرارگاه دعوت به استراحت کرده و از آن ها به خوبی پذيرائی می كردند. علت اين توجيه اين بود كه يك بار كه به اشرف مراجعه كرده بودند و معطل شده بودند از طرف رئيس هئيت بازديد كننده از طريق تلفن ماهواره ای كه اين هئيت همواره با خود داشتند با نيويورك تماس گرفتند و مستقيم به رئيس آژانس گزارش كرده بودند كه نمی توانند وارد شوند و عراقيان نيز گفته اند كه در مورد اشرف نمی توانند كاری بكنند. چون ظاهراً عراق به هئيت بازرسان انرژی اتمی گفته بود كه در مورد قرار گاه های سازمان طرف حساب خودشان هستند. اين واقعه باعث شد كه از نيويورك در جريان همان تماس فرمان صادر شود كه باز گردند و بازديد انجام نشد و همين مسئله در گزارش سازمان انرژی اتمی سازمان ملل عيناً منعكس شد كه به چند محل در عراق نتوانستيم برويم از جمله سايتی مربوط به مجاهدين و همين مسئله باعث شد كه عراقيان زياد خوشحال نشوند،كه در گزارش مسئله ای منفی از جانب مجاهدين وارد شده است. به همين دليل بود كه در فاصله ی اين بازديد كه منجر به بازگشتن آن ها شد تا صدور گزارش نهائی سازمان انرژی اتمی قرار بود از همه ی قرارگاه های سازمان بازديد شود. مسعود و مريم كه البته همواره در ستاد رهبری حضور داشتند اين نشست توجيهی را گذاشتند. كه از تكرار اين مسئله در قرارگاه های ديگر جلوگيری كنند. در اين جلسه توجيهی من خودم به عنوان زبان دان حضور داشتم و البته علت ديگرحضورم این بود که چندين سال بود به این دليل كه گفته بودم خاتمی در انتخابات رأی آورده و ما در اين مسئله عقب افتاده و او جلو افتاده است مرا به شدت زير انواع فشارها برده بودند و در تمام سطوح بالاعليه من زده بودند و مرا خاتمی چی می خواندند. طوری كه من با محمود عطائی ( عضو ستاد ارتش و رئيس پيشين ارتش ) كه پشت من نماز می خواند و رابطه ی خوبی با من داشت بعد از نوشتن اين گزارش از موضع عضو شورا در مورد خاتمی هرگاه مرا می ديد راهش را كج می كرد و می رفت كه در نهايت بعد از چند سال كه خود مسعود روزانه می آمد و در تلويزيون برای به اصطلاح خنثی كردن خاتمی مصاحبه می كرد. در درون تشكيلات نيز تمام كارها تعطيل شد و نشستی سياسی برای خنثی كردن خاتمی و اين كه اين رأی 20 ميليونی ساختگی است و خاتمی فلان فلان نيست بلكه فلان فلان است گذاشته شد و فهميدند كه تمام تشكيلات همان حرفی را كه من از موضع شورا و يك مسئول در تشكيلات زدم دارند و درست هم هست بعد از اين كه طی نشستی مجبورم كردند كه بگويم كه بله من خاتمی چی هستم. چون می گفتند كه اين حرف های تو حرف های خاتمی چی است و گفتم بله من هستم. مرا برده بودند كه مسعود و مريم با من آشتی كنند. چون از آن زمان مرا به نشست های خصوصی نمی بردند. حتی در اين محدوده مسئوليت هايم را كم كردند و نفرات تحت مسئولم را گرفتند كه آن ها را خاتمی چی نكنم. يك دليل ديگری كه او مرا پذيرفت اين بود كه فكر می كرد كه جريان بازرسی ها صد در صد به نفع عراق تمام خواهد شد و عراق از زير بار تحريم خارج خواهد شد و در نتيجه سازمان رو خواهد آمد و سلاح خاتمی از كار خواهد افتاد بدين معنی كه با خارج شدن عراق از تحريم ايران كانون بحران و تنش درمنطقه می شود پس خاتمی كه برای تنش زدائی آمده است برعكس نتيجه می گيرد. سازمان از اين طريق از جزام عراق خارج می شود و در واقع می خواست اين قدرت نمائی زود رس را نيز در مقابل من بكند. كه ديدی كه خاتمی كه آمده بود مجاهدين را خنثی كند نشد ، ضمن اين كه شب قبل از آن هم در طی نشستی ريخته بودند سرم كه بگو خاتمی چی هستی. كه هم جلو پائين تر ها مرا خراب كنند و اگر فردا حرفی زدم بگويند او خاتمی چی بود و…. و هم اين كه خوب قدرت نمايی پوشالی خودش را بكند. اما در نهايت همان طور كه اشاره شد آن بازگشت بازرسان در اشرف از درب قرارگاه منجر به اين شد كه كلاً در بازديد از قرارگاه ها تجديد نظر كند و از بصره نيز كه قرارگاه ما در آن جا بود بازديدی نشد. مدتی بعد از اين جريانات در حدود 6 ماه قبل از شروع جنگ عراق و آمريكا بود كه به قرارگاه ها دستوردادند كه كليه وسايل خود را جمع كرده و در اشرف مستقر شوند. اين مسئله خودش به تنهائی باعث تنش دردرون تشكيلات می شد. به دليل اين كه اشرف مدت ها بود كه متروكه شده و نيروها در قرارگاه های پراكنده در عراق مستقر بودند امكانات استقراری اشرف از بين رفته بود حتی خيلی از قرارگاه ها برای راه اندازی قرارگاه های به اصطلاح مرزی خودشان ( در ارتش اين اصطلاح جاری بود كه به قرارگاه های پراكنده در عراق ، قرارگاه های مرزی آن ارتش می گفتند و هر ارتش يك محلی در اشرف داشت. تا مدت ها اين مكان قابل استفاده و نگهداری بود ولی بعدها مطرح گرديد كه چرا تمايل داريم در اشرف باشيم و اين نشان بريدگی نيروهاست پس بايد شرايط آن ها را سخت نگهداريم تا نبرند بنابراين ازآن زمان ارتش ها ديگر نه تنها ساختمان های اشرف را نگهداری نكردند بلكه هر چه امكانات بود كندند و بردند به قرارگاه ه های مرزی ) حتی سوله و خوابگاه های فلزی بسيار بزرگ و دو طبقه را از اشرف كنده و بردند. همين مسئله بود كه وقتی موضوع رفتن و استقرار در اشرف مطرح شد همه به شدت واكنش نشان مي دادند و همه ناراضی بودند می دانستند اين كار يعنی رفتن به اشرف شروع انبوه بيگاری كشيدن از نيروهاست آن هم به بهانه ی بازسازی و راه اندازی اماكن آن هم زير آفتاب 60-65 درجه سانتيگراد و هر شب نيز بايد بيايند پاسخ دهند كه چرا در زير اين همه فشار مثلاً از ذهنشان گذشته است كه خسته شده اند!! يا چرا آمده ايم اشرف چرا اين قدر از ما بيگاری می كشيد يا چرا بد و بيراه گفته است!!. و انبوه آدم های عروسكی نيز سرآنها داد بزنند كه فلان فلان شده چرا از فرامين رهبری و شورای رهبری تمام و كمال اطاعت نمی كنی ؟!!! و انبوه مزخرفات ديگری كه بايد می شنيدند. و بدتر اين كه می ديدند كه رده های بالاتر سر سوزنی كار نمی كنند و به خودشان خستگی نمی دهند و فشار نمی آوردند. اما تا می خواستند در هنگام كار در نشست های شبانه تحت عنوان عمليات جاری روی نيرو فشار می آوردند كه بسياری نيز زنجير پاره كرده و كنترل خود را از دست مي دادند و يا در بهترين شكل از آن جلسه يا دادگاه بيرون می زدند و يا شروع می كردند به پاسخ دادن به فحاشی های ديگران. علت اين كه می گويم دادگاه، اين است كه فرد در حقيقت در اين جلسه خودش، خودش را به اجباربه دادگاه می كشاند وديگران حكم را اجرا می كنند. بايد اتهامات خودش را بخواند ( تحت عنوان خواندن فاكت های خودم ) بايد خاطر نشان كنم كه وقتی موضوع نقل و انتقال از قرارگاه های مرزی به اشرف مطرح گرديد علت جنگ عراق گفته نشد. تا مبادا فضای نيروها متشنج شود. از طرفی نيزمی دانستند كه مقاومت و مخالفت شديدی هست بنابراين برای اين كه مسئله ی جنگ و ترس از آن باعث شدت مخالفت ها در درون تشكيلات و در نتيجه افزايش فرارها نشود اين مسئله مطرح نشد. ابتدا نيز كليه وسايل و تجهيزات تخليه نگرديد كه نيروها متوجه نشوند چه كاری در حال انجام است و آن ها را در اشرف متمركز می كنند و در واقع به قتل گاه می روند چون در جنگ عملاً همين شد همه متمركز در اشرف توسط بمب افكن های آمريكايی و انگليسی بمباران شدند و كشته ها داده شد. يك علت مهم ديگر از تمركز در اشرف كنترل بر نيروها بود كه در صورت به هم خوردن اوضاع ، نيروها فرار نكنند و تشكيلات از هم نپاشد. علت ديگر و شايد مهم تر اين بود كه به دليل ناامن شدن عراق و غير قابل پيش بينی بودن شرايط نظامی – امنيتی و…. ( كه البته با نيروها اصلاً مطرح نمی كردند) اين بود كه نيروها را در اشرف متمركز كنند كه از رهبری دفاع كنند و اين در صورتی بود كه تهديد نظامی و با تهديد امنيتی پيش می آمد. در واقع همه ی نيروها پيش مرگ رهبری قلمداد می شدند و هيچ كنترلی بر سرنوشت خود نداشتند. آن ها مانند برده ها از يك قرارگاه به قرارگاه ديگرو از يك كار سخت به كار سخت ديگر كشانده می شدند. و همه ی اين شرايط را مطلقاً در جريان نبودند كه چرا؟ و چه در انتظار آن هاست. و اگر كسی جرأت می كرد سؤال كند در نشست های دسته جمعی می ريختند سر نفر كه بايد خودش غلط كردم را بگويد كه جرأت كرده و جسارت به خرج داده و اعتراض كرده است و ديگر اين كار را نمی كند و نخواهد كرد.
ادامه دارد…