نامه مسعود جابانی به بهار ایرانی
رابطه بدنه تشکیلات با آنچه ایدئولوژی سازمانی نامیده می شود.
مسعود جابانی ، دوم می 2007
با سلام
نامه محبت آمیزتان را که در فوریه نوشته شده بود دریافت کردم. از اینکه نتوانستم زودتر پاسخ ان را بدهم از شما پوزش می خواهم.
نامه هائیکه برای دوستان ارسال می کنید را دنبال می کنم و از مطالب آموزنده آن سود می برم.همانطور که اشاره کردید.مبنای فعالیتهای کانون رهائی بر ریشه یابی و تحقیق و بررسی جوانب مختلف روانشناسی خشونت و ترور و به بحث و نقد گذاشتن آن در جامعه می باشد.
در واقع تحقیقات آکادمیک باید به بحث و بررسی در سمینارها و سخنرانی ها و جلسات پرسش و پاسخ گذاشته شود تا در آن جا مهر تائید و یا تجدید نظر بخورد.در جلسات بحث و گفتگو با دانشجویان به اهمیت اینکه چگونه می شود با عینک و دیدگاهی دیگر، دنیائی پر از کینه و نفرت را ترسیم کرد و بر مبنای آن خشونت و ترور را عالیترین راهکار موجود برای رسیدن به هدف دانست، بیشتر پی بردم.
موضوع بحث آکادمیک در دانشگاه ها و مراکز علمی و حقوق بشری و مدد کاری و بهزیستی، بیشتر آشنائی و ریشه یابی با متدهای فرقه ای و پروسه آن و تاثیرگذاری رفتاری، بویژه تاثیرات فردی و اجتماعی آن می باشد.
در واقع علاقمندانی که در این مجموعه قرار دارند مایلند که با این متدها آشنا شوند تا بیشتر و بهتر شرایط روحی-روانی خشونت طلبان و آخرین فاز آن را که به تروریسم ختم می شود، شناسائی و در مرحله بعد به تعادل و تنظیم رابطه اجتماعی برسانند.
همانطور که اشاره کردید حکومت ها و دولت های منفعت طلبی که روی تروریسم خوب و بد سرمایه گذاری می کنند، در هرکجای دنیا که باشند، برای پیشبرد مقاصد شان، از سازمان استفاده ابزاری می کنند و بسته به سیاستی که اتخاذ می کنند، مجبورند که توجیهی حقوق بشری برای این حمایت بتراشند.
اشاره کردید که سازمان حاضر نیست به نقد ساختاری و محتوائی در موارد ایدئولوژیک بنشیند
ضمن تائید حرف شما باید بگویم که سازمان برای ایجاد رابطه با بیرون و داخل از واژه های مخصوصی که ویژه فرهنگ سازمانی است استفاده می کند. کلمه توجیه کردن و توجیه شدن که در واقع از بالا به پائین در سلسله مراتب تشکیلاتی صورت می گیرد، برای همه ما مشخص است.
نیروهای بدنه سازمان بویژه پس از انقلاب 1357 دیگر فرصت مطالعه و بررسی و تجزیه تحلیل مسائل را نداشته و می بایست شب و روز یکسره می دویدند و فرامین سازمانی را اجراء می کردند و حتی نباید فکر می کردند.
این یکی از خصوصیات فرقه ها است که نیرو نباید فکر کند فقط باید رهبری را اطاعت کند، تقدیس کند و ستایش کند.
برای نیروهای بدنه سازمان مطالعه نشانه بارز لیبرالیسم محسوب می شود. اکثر نشستهای سازمان توجیهی! و جا انداختن! راه حلهای سیاسی که از بالا به پائین جاری می شد بود و اعضای بدنه به نسبت حل شد گیشان! به اجرای آن خود را ملزم می کردند.
ساختار تشکیلاتی سازمان هرگز به نیروهای بدنه سازمان اجازه ریشه دارشدن اعتقادات ایدئولوژیک را نمی داد.آنچه به نام اسلام و دین در سازمان مطرح بود، بعنوان ابزاری برای مطیع کردن هرچه بیشتر نیرو بکار برده می شد.
تمامی اعتقادات، انرژی ها، احساسات، علائق و ابتکارات و سلیقه ها و نبوغ ها باید در مسیر اهداف سازمانی کانالیزه شوند. حتی در نماز جمعی می بایست بیشتر به شور و جهش و خیزش انقلابی برای خلق پرداخته شود. خالق هم همین را می خواهد.
درواقع نیاش در روابط سازمان مورد قبول و توجیه پذیر است و در خارج از روابط ارتجاعی و دشمن شاد کن تلقی می شود. زیرا در نگرش سازمانی، عبادت شکل رابطه انسان با خداست و اگر این شکل از محتوای انقلابی و خلقی که سازمان مدعی داشتن آنست خالی باشد آن عبادت رشد دهنده و تکامل بخش نیست بلکه ارتجاعی و فرمالیته است. سازمان هر مسلمانی غیر از خودشان را شکل گرا و ارتجاعی می داند زیرا به منبع فیض که رجوی هست وصل نیستند. واژه فرمالیته در سازمان بسیار استفاده می شود.
بی محتوا بودن اینگونه اعتقادات مذهبی در نیروهای سازمانی به حدی است که اکثرا پس از خروج از روابط دیگر حتی یادی از آن نمی کنند.
کتاب هائیکه نام بردید به همراه تحقیقات و نوشته های دوستان دیگری که در این زمینه فعال هستند، به من در تمامی مدت فعالیت و کار تحقیقاتی ام کمک فکری بسیاری کرده اند. گاها به مواردی در این نوشته ها بر می خورم که علیرغم اینکه خودم سالها درون روابط با آن درگیر بوده ام، ولی به آن توجه نداشته ام و برایم تازگی دارد.
بنا براین من هم به نوبه خودم از اینگونه مباحث و پرسش و پاسخ هائی که راه به آگاهی های فردی- اجتماعی می برد سود می برم.