نامه مسعود جابانی به بهار ایرانی
با سلام
نامه هائیکه برای دوستان ارسال می کنید را دنبال می کنم و از مطالب آموزنده آن سود می برم.همانطور که اشاره کردید.مبنای فعالیتهای کانون رهائی بر ریشه یابی و تحقیق و بررسی جوانب مختلف روانشناسی خشونت و ترور و به بحث و نقد گذاشتن آن در جامعه می باشد.
موضوع بحث آکادمیک در دانشگاه ها و مراکز علمی و حقوق بشری و مدد کاری و بهزیستی، بیشتر آشنائی و ریشه یابی با متدهای فرقه ای و پروسه آن و تاثیرگذاری رفتاری، بویژه تاثیرات فردی و اجتماعی آن می باشد.
همانطور که اشاره کردید حکومت ها و دولت های منفعت طلبی که روی تروریسم خوب و بد سرمایه گذاری می کنند، در هرکجای دنیا که باشند، برای پیشبرد مقاصد شان، از سازمان استفاده ابزاری می کنند و بسته به سیاستی که اتخاذ می کنند، مجبورند که توجیهی حقوق بشری برای این حمایت بتراشند.
ضمن تائید حرف شما باید بگویم که سازمان برای ایجاد رابطه با بیرون و داخل از واژه های مخصوصی که ویژه فرهنگ سازمانی است استفاده می کند. کلمه " توجیه کردن" و "توجیه شدن" که در واقع از بالا به پائین در سلسله مراتب تشکیلاتی صورت می گیرد، برای همه ما مشخص است.
این یکی از خصوصیات فرقه ها است که نیرو نباید فکر کند فقط باید رهبری را اطاعت کند، تقدیس کند و ستایش کند.
ساختار تشکیلاتی سازمان هرگز به نیروهای بدنه سازمان اجازه ریشه دارشدن اعتقادات ایدئولوژیک را نمی داد.آنچه به نام اسلام و دین در سازمان مطرح بود، بعنوان ابزاری برای مطیع کردن هرچه بیشتر نیرو بکار برده می شد.
دکمه بازگشت به بالا درواقع نیاش در روابط سازمان مورد قبول و توجیه پذیر است و در خارج از روابط ارتجاعی و دشمن شاد کن تلقی می شود. زیرا در نگرش سازمانی، عبادت شکل رابطه انسان با خداست و اگر این شکل از محتوای انقلابی و خلقی که سازمان مدعی داشتن آنست خالی باشد آن عبادت رشد دهنده و تکامل بخش نیست بلکه ارتجاعی و فرمالیته است. سازمان هر مسلمانی غیر از خودشان را شکل گرا و ارتجاعی می داند زیرا به منبع فیض که رجوی هست وصل نیستند. واژه" فرمالیته" در سازمان بسیار استفاده می شود.
کتاب هائیکه نام بردید به همراه تحقیقات و نوشته های دوستان دیگری که در این زمینه فعال هستند، به من در تمامی مدت فعالیت و کار تحقیقاتی ام کمک فکری بسیاری کرده اند. گاها به مواردی در این نوشته ها بر می خورم که علیرغم اینکه خودم سالها درون روابط با آن درگیر بوده ام، ولی به آن توجه نداشته ام و برایم تازگی دارد.
مسعود جابانی، دوم می 2007