کانون هابیلیان، یازدهم نوامبر 2007
غلام رضا بهروزی : من غلامرضا بهروزی هستم. در آبان ماه 1369 وارد سازمان شدم و در ششم تیر ماه 1384 از سازمان خارج شدم. دوستان من تا حدود زیادی و تقریبا به طور کامل از سازمان و تاریخچه ی آن در عراق گفتند و همچنین از کارکردش. در این جمع، هم برادران اهل سنت هستند و هم برادران شیعه. آنچه ما از سازمان شناخت داشتیم این بودکه راهی را که می رفت در حال حاضر نیز ادامه میدهد و این مساله درست است که برای آنها ملیت و مذهب اصلا مهم نیست. برای آنها اهدافشان مهمتر از هر چیزی است. این سازمان همانگونه که اشاره شد آلت دست استخبارات عراق بود. حتما همه، مجموعه ی گرگها و گفتگوی عباس داوری و رجوی را با مقامات عراقی جهت گرفتن پول بیشتر – به واسطه ی خدماتی که انجام داده بودند –به یاد دارید. رجوی بارها اعلام می کرد که هزینه ی ما از کمک های مردمی تامین می شود و باز، همه می دانیم که این مساله دروغی بیش نبوده است. صدام هر روز برای رسیدن به مقاصدش درخواست جدیدی را مطرح می کرد و سازمان همچون مهمانی ماندگار ، برای رضایت صاحب خانه مجبور بود به هر درخواستی تن دهد. وقتی انسان قرار باشد برای دیگران کار کند و خود را فراموش کند مجبور است چشم بر اعتقادات خود ببندد. جبریت حاکم بر سازمان به گونه ای است که نمی توانی خلاف خواسته ی آنها انجام دهی. برای برادران عرب شاید سخت باشد که باور کنند سازمان تا به این حد غیر انسانی رفتار می کند. من در اردوگاه های سازمان نظیراشرف ، کوت و الاماره به سازمان خدمت کردم. رجوی بعد از سقوط صدام به طور صد در صد به خدمت آمریکای ها درآمد و خود را وقف آنها کرد. حتی دعوت هایی هم که از سازمان های عربی صورت می گرفت در همین راستا بود. این سازمان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایجاد شد. اوایل تاسیس آن کسانی که در آن عضویت داشتند با شاه مبارزه می کردند. من در آن موقع – پیروزی انقلاب اسلامی – 17 سال داشتم و از هواداران سازمان بودم. نظر سازمان در آن موقع یک چیز بود و نظر امام چیز دیگری. آنگونه که به ما القا می کردند ما گمان می کردیم کارمان درست است. حقیقتا من آن موقع به خاطر عقایدم وارد سازمان شدم.
مهران کریم دادی : شعار سازمان در آن موقع جامعه ی بی طبقه ی توحیدی بود. سوال من از شما این است که آیا این شعار در ظاهر امر ایرادی دارد ؟ اما مساله این است که من در طول 14 سال گذشته متوجه شدم که این شعار درست نیست و رفتار سازمان به گونه ای دیگر بود. سازمان هنگامی به صدام روی آورد ، که او در اوج قدرت بود و این سازمان هم تشنه ی قدر ت بود. روزی که صدام سقوط کرد من در کوه های جلولا بودم. آن روز سازمان از نیروهای آمریکایی اعلام حمایت کرد. وقتی نیرنگی به این بزرگی را می بینی چه باید انجام دهی ؟ درحال حاضر تک تک افراد اسیر در اشرف آرزوی بیرون آمدن از اشرف را دارند. به جرات می توانم بگویم 99 درصد آنها انسان های پاکی هستند که قصد اولیه ی آنها خدمت به کشورشان بوده اما گول خورده اند.
صادق باروتیان : من صادق باروتیان هستم و در سال 1380 از سازمان جدا شدم یعنی زمانی که سازمان مثلا در اوج بود. خیلی از دوستانم بعد از من از سازما ن جدا شدند. آن موقع در قرارگاه اشرف تبلیغ می شد که خانواده های ما را در ایران شکنجه می دهند اما وقتی دیدم سازمان روندی انحرافی را دنبال می کند دیگر چیزی برایم مهم نبود و اعلام کردم که می خواهم از سازمان جدا شوم. وقتی این مساله را مطرح کردم تا 6 ماه من را در زندان انفرادی نگهداری کردند و پس از آن به ابوغریب منتقل شدم و سرانجام به ایران آمدم. صادقانه می گویم ، در حال حاضر 6 سال است که در ایران هستم اما کوچک ترین برخورد بدی با من نشده است ضمن اینکه در بدو ورودم به ایران زمانی که از خانواده ام سوال کردم گفتند که هیچ برخورد بدی با آنها صورت نگرفته.
غلامرضا بهروزی : در زمان سقوط صدام من در منطقه ی جلولاو خانقین بودم. در مسیر برگشت، درگیری هایی صورت گرفته بود و نیروهای سازمان تعدادی از مردم عراق را که به مقابله با آنها برخواسته بودند با شلیک گلوله از پای درآوردند. این افراد مردمی بودند که در سمت جنوب اشرف قرار داشتند. آن موقع نیروهای اطلاعاتی سازمان در اشرف درکنار نیروهای آمریکایی بودند و برای آنها کارهای تبلیغاتی و اطلاعاتی می کردند. ما در داخل اشرف بودیم ولی متوجه خیلی مسائل بودیم. در کنار اینکه برای آمریکایی ها کارهای اطلاعاتی می کردند با استخباریون زمان صدام نیز آمد و شد داشتند و امورات آنها را نیز رتق و فتق می کردند زیرا آنها با عناوین انجمنها ی خیریه و دوستی وارد اشرف می شدند و به سازمان خط و خطوط می دادند. ببینید لئامت آنها تا کجاست که همزمان ،هم برای آمریکایی ها و هم برای بقایای صدام و حزب بعث مزدوری می کردند. سازمان با کمک نیروهای حزب بعث در استانهای دیالی و خالص تفرقه افکنی می کرد و برای جلب توجه عشایر ، از آنها دعوت می کردبه اشرف بیایند و برای راضی کردن دسته چندم های آنها جیره ی غذایی ما را کم می کردند و کلی هدیه به آنها می دادند. راهکارهای جاسوسی سازمان برای ارتش آمریکا بسیار مفید و کارساز بود. همه ی ما معتقدیم تا موقعی که سازمان در عراق است این کشور روی خوشی به خود نخواهد دید. من به شخصه شرمنده ی مردم عراق هستم زیرا جز مهمان نوازی از آنها ندیدم. تمام جنایتهایی که آمریکایی ها در عراق انجام می دهند با راهنمایی و خط دهی سازمان است.
ادامه دارد…