گروه تحقیق و پژوهش، مجاهدین دبلیو اس، هفتم مارس 2008
خانم مارگارت تالر سینگر درباره فرقه های معاصر و آسیب های جبران ناپذیر آن به احساس و اندیشه و روح اجتماعی معاصر می نویسد:
در کمتر از پانزده سال، دو بار شاهد پایان مرگ بار آنچه پیروان یک فرقه می توانند به آن هدایت شوند، بوده ایم. در سال 1978، یک عکس هوایی از 912 تن پیروان جیم جونز Jim Jones ملبس به لباس های براق، که با نوشیدنی های حاوی سیانور و همچنین شلیک گلوله در یک جنگل مه آلود در گویانا Guyana کشته شده بودند، در مجلات و تلویزیون عرضه شد، که این عکس هر بار برابر با سالگرد پایان جونزتاون Jonestown مجددا ظاهر می گردد؛ و در اوایل سال 1993، برنامه های خبری تلویزیونی شلیک و کشتار فرقه کورش Koresh را نشان دادند، و سپس چند هفته بعد آتش این موضوع به دشت های تگزاس Texas کشیده شد. (1)
این نمونه ها تنها بخشی از پی آمدها و فجایع حاصل از رشد و گرایش به فرقه ها در زمان حاضر است. به روایت سینگر در حال حاضر تنها در آمریکا بیش از سه تا پنج هزار گروه فرقه ای تحت عناوین و پوشش های مختلف مشغول فعالیت و عضوگیری هستند. متاسفانه به میزان وقوف و اشراف ما به ماهیت و اشکال مختلف، فرقه ها نیز در واکنش متقابل اقدام به یافتن راه حل های تازه برای دور زدن ما می کنند. در حال حاضر بسیاری از فرقه ها حتی تحت پوشش های مدنی و با استفاده از ابزارهای قانونی و نفوذ در بدنه مدیریتی و با الگوبرداری از ساختارهای فراماسیونری خود را تثبیت و به اهرم های قدرت سیاسی نزدیک کرده اند. فرقه های موجود بر خلاف تصورات ما مدام زمینه ها و بسترهای متنوع و جذابی را برای بقا و حیات خود تجربه و جستجو می کنند. اکثر افراد جداشده از فرقه ها پس از طی دوران بازسازی و احیاگری اصرار داشته اند تا ما را متقاعد کنند در صورت قرار گرفتن در شرایط آنها به همان میزان آسیب پذیر بوده و اغفال می شدیم. این ادعای گزاف و بی پایه ای نیست. تجارب حاصل از مطالعات بر روی افراد مختلف و گوناگون و با موقعیت های اجتماعی و فکری مختلف حاکی از صحت و درستی این ادعا است. پذیرش این ادعاها آیا به این معنی است که شناخت فرقه ها در زمان حاضر امر ممتنع و غیر ممکن و یا دشواری است.
به نظر می رسد ماهیت این ادعاها بسته به میزان دقت و انگیزه ها و تمایلات مشخص هر فرد برای نیل به آرزوهای دست نایافته و یا پایان دادن به انواع سرخوردگی هایش باشد و اینکه پیش از هر چیز، باید شاخص های تکرار شونده در گروه های فرقه ای را بطور پیوسته مورد مطالعه و توجه قرار دهیم. باید عمیقا درک کنیم که فرقه ها به دلیل قابلیت های متنوع و متکثر به حد موثر و غافلگیرکننده ای قادر به انطباق پذیری خود با شرایط و جاری کردن قوائد خود در ضمیر فردی و روح اجتماعی هستند. باید باور کنیم فرقه ها در عین کثرت و کمیت و نمودهای متفاوت، اما ماهیتی واحد و یکسان دارند. اگر چه به دلیل کثرت گروه های فرقه ای و جهت گیری های اجتماعی گوناگون، تفکیک آنها از سایر تشکل ها و گروه های مشروع دشوار به نظر می رسد اما در دهه های اخیر تلاش های چشمگیری برای آگاهی بخشیدن به افکار عمومی انجام شده است. این تلاش ها مبتنی به مطالعات و تدوین تجارب و مصادیقی است که بطرز موثری ماهیت گروه های فرقه ای را در معرض دید و قضاوت عموم می گذارد.
به نظر می رسد دستاوردها و جمع بندی های آکادمیک درباره فرقه ها دلالت بر وجوه اشتراکات روشنی دارد که شناخت آنها را در نگاه اول سهل و ممتنع نشان می دهد. شاید یکی از روش های معمول برای دفع فتنه فرقه ها و پیشگیری از خطرات آنها گرفتن مخرج مشترک و فهم این مهم است که فرقه ها علیرغم تعدد و تنوع موضوعی و کثرت شان دارای یک وحدت رویه می باشند. سینگر درباره وحدت و اشتراکات رویه ای همه فرقه ها و تفکیک و تمایز مناسبات فرقه ای با سایر اشکال جمعی و گروهی چند فاکتور مشخص و البته اساسی را یادآور می شود و می نویسد:
فرد باید در این رابطه تمایزات دقیقی برقرار سازد، تا در خصوص هر گروه با معیارهای معینی قضاوت نماید. اولا، تمامی فرقه ها دارای یک رهبر کاریسماتیک هستند، که خودش بطور فزاینده ای سوژه پرستش می شود، و در بسیاری از موارد، اشاعه دهنده اعمال خلاف عرف و اخلاق است. اعتقادات مذهبی به طور عمومی راه را برای خداگونه کردن رهبری به این شکل باز می نماید. ثانیا، در فرقه ها از یک سری روش ها و پروسه های روانی که می تواند از ارتباط با آنچه مجاب سازی تحمیلی یا بازسازی فکری نامیده می شود، نام برد و ثالثا، یک رابطه متقابل اقدام به سوء استفاده روانی و استثمار ذهنی از بالا (اهرم رهبر و جمع حاکم) و ایده آلیسم از پائین (بستر جذب و عضو گیری) وجود دارد. (2)
با این احتساب شناخت فرقه ها را علیرغم کثرت و تعدد و تنوع می توان حول سه محور اساسی زیرشناسه و معرفی کرد:
1- رهبر خود انتصابی مادام العمر که نقش ویژه معنوی پیدا کرده و دائما باید ستایش شود و همچنین از انتقاد مبرا بوده، و همه پیروانش را به لحاظ ذهنی و اعتقادی منحصرا به خودش وصل می نماید.
2- ساختار تشکیلاتی هرمی توتالیتر با اعمال اوتوریته مطلق و یک طرفه از بالا به پائین که رهبر با اختیارات نامحدود در رأس هرم قرار می گیرد.
3- انجام کار برنامه ریزی شده روانشناختی و بازسازی فکری (مغزشویی) بر روی تک تک پیروان جهت ایجاد تغییرات رفتاری و ایجاد افراطی گری در آنان و ایجاد سرسپاری مطلق نسبت به رهبر و کسب آمادگی برای انجام هر کاری.
تحقیقات بونو ویتز یکی دیگر از محققین در امور فرقه ها و 16 شرط او برای شناخت گروه های فرقه ای و کیفیت خطرناک بودن آنها هم به نوعی ما را برای شناخت ماهیت فرقه ای کمک می کند. شروط او اگر چه در وهله اول برای اندازه گیری کیفیت خشونت آمیز بودن فرقه ها است اما با این حال این فاکتورها همسو با سایر مشخصه هایی که امثال سینگر، شاین و لیفتون ارائه می دهند علیرغم کثرت پذیری شان بر وحدت رویه همه آنها حکایت دارد. در این مختصر تنها به عنوان بندی این فاکت ها بسنده می کنیم.
1- کنترل درونی
2- ادعای خردمندی رهبران
3- اعتبار خردمندی
4- دگماتیسم
5- عضوگیری
6- گروه های شاخه
7- مالی
8- سوء استفاده یا کنترل جنسی
9- سانسور
10- کنترل خروج
11- خشونت
12- دشمن پنداری یا توهم
13- تابو گرایی ارزشها
14- تقدیرگرایی
15- نفاق: (3)
ویتز بخوبی متوجه تنوع و پیچیدگی های پدیده فرقه در دنیای معاصر شده است. او با لحاظ تنوع و تکثر گسترده این پدیده از انواع بی ضرر آن گرفته تا فرقه های خطرناک که بر پایه پروسه های پیچیده بازسازی فکری و خودامحایی شکل می گیرند، شروط 16 گانه خود را تدوین کرده است. او اذعان می دارد که شاخص همه فرقه ها بیش از هر چیز اعمال سلطه روانی، چه با ابزار خشونت فیزیکی و چه از طریق اعمال شیوه های روانی و مجاب سازی است. برای او یقین به ماهیت فرقه ای گروه ها بیش از هر چیز از قلب همین شیوه های غیرمتعارف حاصل می شود. شروط ویتز بیش از هر چیز حکایت بر وقوف و اشراف او به متدهای انضباط حرفه ای در خصوص تربیت نیروهای اجتماعی می کند. به نظر می رسد می توان مواردی از شروط او را به قیدوبندهای مرسوم در نهادهای اجتماعی تعمیم داد. اما تعمیم توامان و همزمان این شروط و انطباق پذیری گروه ها با این کیفیت از داده های او، کیفیت و مرزبندی گروه با فرقه را تعیین می کند. به همین منوال عموم محققین درباره فرقه ها تقریبا همسو با هم بر کیفیت ها و شاخص های واحدی برای شناخت ماهیت گروه های فرقه ای انگشت می گذارند. به عنوان حسن ختام می توان به نمونه زیر اشاره کرد:
یک منبع دیگر مطالعاتی درباره ویژه گیهای فرقه ای می نویسد:
گروه های فرقه ای با این ویژگی ها شناخته می شوند:
1- دارای ساختار هرمی خودکامه با یک رهبری در راس.
2- رهبری کاریزماتیک (به این معنا که معتقد هستند از طرف خداوند مامورند و یا اینکه تنها آنها توانایی تفسیر منابع الهی و آسمانی را دارند.
3- روشهای فریب کارانه در جذب اعضاء و جمع آوری کمک مالی.
4- گوشه گیری از جامعه. انزوای جسمی و روحی.
5- استفاده از روش های کنترل فکر و اندیشه. (کنترل محیطی، استثمار عرفانی، فشار برای تزکیه، اقرار، تقدس علم، زبان خاص، برتری دکترین بر فرد، استثنای وجودی به معنای موضوعیت خود و تشکیلات در جهان هستی و حق مطلق بودن و همه جهان و هستی را بر مدار تاریکی و شر دیدن (4)
به نظر می رسد با این اوصاف به اندازه کافی متقاعد شده باشیم که فرقه ها علیرغم کثرت و تنوع شان، تمامی از مکانیزم ها و روش های یکسانی تبعیت می کنند. به بیانی دیگر آنها در عین کثرت، به لحاظ کیفیت و نحوه تعامل و برخورد، اهداف و… در رابطه با اعضای خود از یک رویه واحد پیروی می کنند. این تمامی آن معنایی است که با عنوان پارادوکسیکال وحدت در عین کثرت به بررسی آن اهتمام نمودیم. در بخش دوم تلاش می کنیم میزان انطباق پذیری این نشانه ها با آنچه در مناسبات سازمان مجاهدین خلق می گذرد، و به یک معنی قرابت مجاهدین با اکثر فرقه ها را مورد بررسی قرار بدهیم.
منابع
1- کتاب فرقه ها در میان ما. نوشته مارگارت سینگر. بخش اول فرقه چیست؟
2- پیش گفتار کتاب فرقه ها در میان ما. نوشته روبرت جی لیفتون.
3- بونو ویتز
4- www.refocus.org
———-
چگونه مجاهدین خلق را بشناسیم؟ (قسمت دوم)
شاکله های اصلی فرقه ای در انقلاب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق
گروه تحقیق و پژوهش، مجاهدین دبلیو اس، هفتم مارس 2008
در بخش نخست مقاله وجوه اشتراک فرقه ها را مورد بررسی قرار دادیم و یادآور شدیم فرقه ها در عین کثرت اما تابع یک وحدت ماهوی هستند. همچنین ماهیت سازمان مجاهدین را به عنوان یک گروه فرقه ای تلقی نمودیم. در این بخش میزان کیفیت این قرابت را مورد بررسی قرار می دهیم. آنچه در این مجال به آن خواهیم پرداخت واخوانی مولفه ها و درجه کیفیت انطباق پذیری مجاهدین خلق با مهمترین عناصر فرقه ای است. با این توضیح که در دسته بندی فرقه ها لاجرم مجاهدین را در گونه و نوع فرقه های سیاسی دسته بندی می کنیم و به نمونه های فرقه های سیاسی در تاریخ معاصر نگاهی اجمالی و به اختصار خواهیم داشت. بدیهی است برای تبیین موشکافانه این بحث اختصاص یک یا چند مقاله تمام حق مطلب را ادا نخواهد کرد اما با این حال این مختصرها می تواند باب پژوهش های مبسوط و مکتوب شمول تری را باز کند. مقدمتا بر اساس جمع بندی و مطالعات موردی خانم مارگارت تالر سینگر بر روی فرقه ها می توان آنها را در موضوعات زیر طبقه بندی کرد؛
1. مذهبی نو مسیحی
2. مذهبی هندو و شرقی
3. سحری، جادویی و شیطانی
4. روح گرا Spiritualist (معتقد به احضار ارواح)
5. زن Zen (شاخه ای از مذهب بودا که در ژاپن و ویتنام و کره رواج دارد) و سایر جهت گیری های عرفان فلسفی چین و ژاپنی Sino-Japanese (واژه ژاپنی از ریشه چینی)
6. نژاد پرستی
7. بشقاب پرنده و سایر پدیده های فضایی
8. روان شناسی یا روان درمانی
9. سیاسی
10. خود یاری، خود اشتغالی و نظام های روش زندگی
فرقه های سیاسی در دهه های اخیر اگر چه بیشتر تحت لوای آرمان خواهی و آرمان گرایی خود را استتار کرده اند، اما مطالعات موضوعی بر روی آنها نشان می دهد که الگوهای رفتاری و شیوه های کنترل و اداره کننده این گروه ها که عمدتا متکی به رهبران و اتوریته حزبی متکی است، از متدهای رایج در میان سایر فرقه ها الگوبرداری شده است. از میان این احزاب بطور مشخص می توان به دو شخصیت استالین و مائو در جریان دو انقلاب چپ گرای تاریخ معاصر یعنی تز روسیه نوین و همچنین چین نوین با شعار انقلاب فرهنگی اشاره کرد. سینگر در کتاب فرقه ها در میان ما قرابت های محتوایی و ساختاری این دو جریان را تشریح کرده است. تفاوت این دو در این است که استالین بکارگیری شیوه های فرقه ای را عمدتا در موضوع مجاب سازی و خودامحایی اعضای حزب و تصفیه و سرکوب عناصر ناراضی و منتقد اعمال نموده است، اما مائو این شیوه ها را در اشل های وسیع اجتماعی و جهت ایجاد تغییرات کیفی در نگرش اجتماعی چینی ها به مقوله انقلاب کمونیستی و تز فرهنگی و همچنین کیفیت تبعیت و اطاعت پذیری حزبی و در زیر پوشش اصل انقلابی انتقاد از خود اعمال نموده است.
شباهت های استراتژیک و محوری میان مجاهدین و اعتقادات و نظریه های مائو بطرز غافلگیرکننده ای تاثیرات تعیین کننده مجاهدین از نظریات محوری مائو را مورد تاکید قرار می دهد. این شباهت ها پیشتر از اینکه ریشه در ماهیت فرقه ای این دو جریان داشته باشد به سبقه و تاثیرات استراتژیک و الگوبردارانه مجاهدین از انقلاب چین و همچنین برداشت های ویژه مائو از مارکسیسم – لنینیسم بر می گردد. به بیانی دیگر موجودیت فعلی مجاهدین محصول و برایند نظریات راهبردی مائو در موضوع انقلاب و اداره تشکیلات حزبی و همچنین تلفیق آنها با آخرین متدها و روش های مبتنی بر روانکاوی و روانشناسی شخصی است. هدف ما در این مختصر اثبات همسویی استراتژیک و وحدت ساختاری و محتوایی مجاهدین با حزب کمونیست چین و نظریات مائو نیست، بلکه تلاش می کنیم به استناد شناسه های فرقه ای همسویی این دو جریان و تاثیرات تعیین کننده هر دو را از متدهای فرقه ای شناسه و ردیابی کنیم. در بخش نخست در موضوع اجماع محققین فرقه ها بر روی سه اصل محوری شناسه فرقه ها بحث کردیم.
1- رهبر خود انتصابی مادام العمر که نقش ویژه معنوی پیدا کرده و دائما باید ستایش شود و همچنین از انتقاد مبرا بوده، و همه پیروانش را به لحاظ ذهنی و اعتقادی منحصرا به خودش وصل می نماید.
2- ساختار تشکیلاتی هرمی توتالیتر با اعمال اوتوریته مطلق و یک طرفه از بالا به پائین که رهبر با اختیارات نامحدود در رأس هرم قرار می گیرد.
3- انجام کار برنامه ریزی شده روان شناختی و بازسازی فکری (مغزشویی) بر روی تک تک پیروان جهت ایجاد تغییرات رفتاری و ایجاد افراطی گری در آنان و ایجاد سرسپاری مطلق نسبت به رهبر و کسب آمادگی برای انجام هر کاری.
این سه مشخصه صرفنظر از اینکه در تمام فرقه ها مشترک هستند، شاکله فرقه های سیاسی معاصر و در راس آنها دو حزب کمونیست شوروی و چین را نیز تشکیل می دهند. اما انطباق این شاخص ها در سازمان مجاهدین خلق حدیث کمی متفاوت تری نسبت به دو مورد یادشده دارد. در دو نمونه چپ گرای معاصر، اگر چه زیرساخت های ماتریالیستی ظاهرا راه بر هر گونه تقدس گرایی و تحلیل متافیزیکی از رهبری مسدود می کند اما به هر حال رگه هایی از تقدس گرایی شخصیتی در آنها هویدا هستند. در مجاهدین خلق نقش رهبری قدسی رجوی به دلیل گرایشات شبه متافیزیکی به تمامی محتوای رهبران قدسی را تداعی می کند. ردیابی سه فاکتور مورد اشاره در مجاهدین کار دشواری نیست. پیش از این در مقالات موضوعی و موردی به کرات در این باره یادآور شده ایم. با این حال اظهارات زیر به تمامی همه شاخص های مورد اشاره را یکجا در خود خلاصه کرده است.
{- بدون گذار پیروزمندانه نیروی مدعی رهبری انقلاب از آزمایش سترگ یک انقلاب ارزشی امکان دگرگونی دستگاه ارزشی جامعه، به فرض تصاحب قدرت سیاسی وجود ندارد.
– پیروزی این دگرگونی ارزشی در آزمایشگاه سازمان رهبری کننده انقلاب، در گرو تحقق مراحل ضروری زیر بود:
1- دور کردن بدنه تشکیلات از حوزه تأثیرپذیری سیستم ارزشی حاکم بر جامعه!
2- برهم زدن تعادل ارزشی نیروهای درون و برون مرتبط با تشکیلات از طریق وارد آوردن شوک!
3- جایگزینی یک دستگاه ارزشی نوین، از طریق سوزاندن دیدگاه کهنه!} (1)
در واقع صاحب این دیدگاه استحاله مجاهدین در مناسبات فرقه ای را به یک انقلاب ارزشی تعبیر کرده و شرط محقق شدن آن را ابتدا نهادینه کردن ارزش های فرقه ای در مناسبات تشکیلاتی و در نهایت تعمیم آن به کلیت جامعه ارزیابی نموده است. در این رابطه می خوانیم:
معادله قدرت در جامعه، پیش از آن که در عین تغییر بیابد، می بایست که در ذهن دگرگون گردد! چیزی که بدون یک دگرگونی بنیادی در دستگاه ارزشی ممکن نیست. (2)
جدای از ترتیب بندی و اولویت این سه اصل، سه تم رهبر خود انتصابی – ساختار تشکیلاتی و بازسازی فکری یا همان مغزشویی در سه اصل مورد تاکید اشاره انطباق پذیر می شود. به این ترتیب شاکله انقلاب فرهنگی مجاهدین را که مبتنی بر سه اصل رهبری فردی، تغییر سیستم ارزشی و بازسازی افراد بر اساس متدهای روانکاوانه و مجاب سازی است، می توان مبنای استحاله مجاهدین در فرقه ها تلقی کرد. اگر چه مجاهدین به لحاظ محتوایی و جهت گیری های اجتماعی در صورت امر تفاوت هایی را با گروه های فرقه ای به ذهن متبادر می کند، با این حال تاثیر تعیین کننده این عوامل مجاهدین خلق علیرغم صورت ظاهرا آشتی ناپذیرشان با فرقه ها، سازگاری شکل و محتوایی قریبی با فرقه ها دارند. اگر خانم مارگارت تالر سینگر در کتاب خود استالین و مائو را به عنوان دو رهبر فرقه شخصیتی چپ گرا در معرض قضاوت و بررسی تاریخی قرار می دهد به همان سان می توان دو رکن رهبری و ایدئولوژی مجاهدین را همسو با سازوکارهای فرقه های شخصیتی و البته از نوع چپ گرای آن مورد ارزیابی و قضاوت قرار داد.
منابع
1- نگاهی دیگر به انقلاب درونی مجاهدین، اندکی از درون، اندکی از برون. نوشته بیژن نیابتی. انتشارات خارج کشور. ص 25.
2- همان. ص 49.