سمیه محمدی 2004 یا سمیه محمدی 2007 کدامیک واقعی و انسانی تر است؟

مجاهدین چه بلائی بر سرسمیه آورده اند ؟ آیا بجز شکنجه سفید و شستشوی مغزی نام دیگری بر این جنایت می توان گذاشت ؟
محمد محمدی، وبلاگ طعمه، هفدهم مارس 2008
داستان رفتن من به عراق و گیر افتادن در آنجا در سن 5/15 و عدم موافقت مجاهدین با بازگشت من در سال 1999 تا را 2004 تعریف کردم. البته مجاهدین رسما در این مورد سکوت کرده اند و تا نوشتن این خاطرات ادامه دارد آنها هم سکوت خواهند کرد و گاه گداری در وب لاگ من حرفی با اسم مستعار می زنند و می روند که اتفاقا نشان ازعدم صداقت آنان دارد.
ولی این بار درادامه نامه دوستم در بندم – سینا قابلی – را برای قضاوت مردم منتشر کردم که می خواست بیاد و حالا هم در خروجی اشرف است و به وی اجازه خروج نمی دهند.
حالا شما را می بر م به 2004 و دو تا نامه از عزیزمان سمیه در اسارت را برای قضاوت مردم ایران و تاریخ منتشر می کنم. ا ز آن روز ی که خانواده ما اولین نامه را در مورد سمیه داه ایم بعد از 2 سال تمامی مواضع ما یکی است و بر خلاف مجاهدین آسمون و ریسمون را بهم نبافته ایم.
سمیه در این دو نامه که در تاریخ 17 اکتبر 2004 در اردو گاه اشرف نوشته است نکات بسیار مهمی را بیان می کند که به خوبی وضعیت درون تشکیلات را نمایان می کند.


همانطور که می بینید سمیه برا ی سفارت کانادا می نویسد که به من که تبعه کانادا هستند کمک کنند تا هرچه زودتر به کانادا بر گردم . سمیه می نویسد مدت 6 ماه است که محمد منتظر ست و درطول این مدت خیلی در فشار روحی قرار دارد
سمیه سپس می نویسد قبل از اینکه مشکلی برای من ( محمد ) پیش بیاید کار مرا درست کنند.
A Few Good Man – 1992 نمی دانم فیلم را دیده اید ؟
با شرکت جک نیکلسون سرهنگ پادگان نظامی آمریکا در کوبا و تام کروز وکیل سرباز جوانی که کد قرمز در مورد رعایت ضوابط فرمانبرداری را رعایت نکرده بود وبه دستور سرهنگ ( عباس داروی ) کشه می شود.
سرهنگ تاکید می کنند که سرباز خودش مرده است در حالیکه د و سرباز دیگر به اتهام قتل آن سرباز محاکمه می شدند که آن سرباز در مورد اطاعت از دستور سرهنگ تمرد کرده بود و سرهنگ دستور تنبیه وی را داده بود.
براستی سمیه که مجاهدین می گویند مجاهد خلق است چرا نگران جان من است ؟ در قرار گاه اشرف چه خطری مر ا تهدید میکند ؟ سمیه چرا نگران جان من است که از دولت کانادا بدون اطلاع مسولانش نامه می نویسد و خواهان انتقال سریع من به کانادا می شود ؟ حس و عاطفه خواهری است ؟ که حس قشنگی است ولی در مجاهدین که حس و عشق سالهاست که بدستور رهبری ممنوع و زندانی شده اند.
آیا جان من توسط جمهوری اسلامی در خطر است ؟ ولی ما که د رحفاظت امریکا ئی ها بودیم و مسولان می گفتند رژیم هیچگاه جرئت حمله به ما را نخواهد داد ؟
ایا قرار بود در مورد من که اصرار به رفتن داشتم هم مانند آلاله محمدی 14 ساله ویاسر اکبری کد قرمز اجرا شود و سرپست کشته شومو مرگ من خودکشی برای خواهر ویا برادر خواند ه شود ؟
آایا سمیه دروغ گفته است ؟ مگر مجاهد خلق دروغ می گوید ؟ البته مسولان مجاهدین خلق قلابی فرقه رجوی که بدون دروغ اموراتشان نمی گذرد ؟
کدام سمیه را باور کنیم ؟
آیا برای سمیه محمد برادرش مهم هست ؟ زیرا در مکتب برادر خانواده مسعود و مریم :بودند نه خانواده خونی که مانع پیروزی و سرنگونی.
حالا با خواند ن نامه دوم که در همان روز 17 اکتبر 2004 خود سمیه به دولت کاناد ا در همان روز نوشته است می پردازیم و جواب سوالات بالا را می یابید.
سمیه خواسته است : که دولت کانادابه وی کمک کند که به کانادا نزد خانواده مان برگرد. سمیه به روشنی می نویسد در اینجا ( اشرف ) پاسپورتم را گرفته بودند و امکان تلفن زدن هم نبود که خودم برای سیتی زنی کانادا اقدام کنم.


با خواندن این دونامه و نامه سینا قابلی و اسارت من شکی باقی نخواهد ماند که حداقل در سال 2004 شرایط خوبی در اشرف نبوده است و جان من در خطر بوده است. سینا هم می نویسد اوضاع خوب نیست. خوب ما همه که در موقع حمله آمریکا در قرار گاه علوی در آماده باش کامل نظامی بودیم واز نظر روحی هم حاضر بودیم که هم با آمریکائیان بجنگیم از آن جنگها که یادشان نرود و یا با رژیم پس ما از مردن نمی ترسیدیم از جنگیدن هم نمی ترسیدیم اصلا مارا گلادیاتور برای چنین روزهایی به مدت 5 سال تربیت کرده بودند. پس چه چیزی جان ما را در خطر می انداخت ؟
آن زمان که رابطه ما با آمریکائی ها خوب بود. اسلحه هم در کنا رو گوشه اشرف قایم شده داشتیم و هنوز هم داریم که تحویل آمریکائی ها نشده است.
بین 2004 تا 200۷ چه اتفاق جدیدی برای سمیه افتاد ه است ؟
از 2004 تا 200۷ تغییرات زیادی در سمیه عاشق خانواده امان ِ عاشق بابا و مامان و من و مرتضی و حوریه خواهر کوچکمان اتفاق افتاده است. سمیه ای که مجاهدین به زور ( نه فیزیکی ) به تلویزیون می آورند و به بابا فحش می ده و می گه همسایگان اشرف خوب شد که بابا و مامان را زدند ( هرچند اشرف در بیابان ها تا کیلومترها همسایه ای ندارد ). البته این ویدئو را بعد از یک روز ازتمام سایتهایشان برداشتند زیرا برای مجاهدین جواب عکس داد.
هر کسی میداند که اوضاع مجاهدین هر روز در عراق بدتر می شود. حداقل 850نفر از مجاهدین در این مدت چند سال جدا شده اند. در حالیکه در 2004 شاید من تنهاکسی بودم که به همت بابا نجات پیداکردم.
رجوی که 5 سال است فرار کرده رفته خبری ازش نیست.
مریم رجوی که هنوز در فرانسه دستگیر نشده بود در آن سال 2004 و پرونده علیه انها نبود. حالا درگیر پرونده در دادگاه فرانسه هست.
عراقی ها و دولتش خواهان اخراج انها هستند.
احتمال حمله آمریکا به ایران بسیار کم شده است و بنابر این استفاده از مجاهدین به عنوان سربازان خط شکن سربازان آمریکائی به صفر رسیده است. ارتباطات با بیرون هم که در اشرف یکطرفه هست و شدید ا در کنترل مسولان اصلی هست.
. بابا – مامان –من چی میگیم. سمیه را به یک منطقه ازاد ببرید خودش تصمیم بگیره. وقتی با ما بود شدید ا می خواست به کانادا بر گرده چی شد ه که از 2004 به مرور که تماسهایش با ما قطع می شه و منبع خبری وی سیمین بورچی جاسوسه رجوی در کانادا میشود. سمیه که مدارک قانونی اش توسط مجاهدین گرفته شده است و از روی عمد آنها تمدید نشده تا امکان برگشتن سمیه بسوزد. یک شیوه بسیار نامردانه توسط مجاهدین که بطور عادی برای همه اجرا می شد..
یعنی با حساب دو تا دوتا 4 تا (که البته درتشکیلات مجاهدین می شه 3 تا و چرا هم نداره چون رهبری گفته.) می شود گفت اوضاع مجاهدین هر روز قمر در عقرب تر میشه. پس چی میشه که سمیه می آد تلویزیون و یکهو فدائی رجوی می شود و علیه خانواده خودش شمشیر می کشد. ما مگر چه خواسته بودیم ؟
یک سوال از خودتان بپرسید ما که جواب را می دانیم
آقا ، خانم. برادر ، رفیق /کافر/ مسلمان/ یهودی/مسیحی / هر چی که هستی و هر چه را که می پرستید
خدا / محمد عیسی / موسی / شمر / رجوی / هر که را قبول داری از خوت بپرس این تغییر رفتار و بر خورد سمیه که با ما ارتباط نداشته است غیر از شکنجه سفید و مغز شویئ و مخ کار گیری توسط مجاهدین دراشرف چیز دیگری هم نام دارد ؟ چرا که سمیه ای که خانواده اش را عاشقانه دوست داشت با نفرت ازآنان یاد کند ؟
ما چه جرمی کرده ایم ؟ سمیه چه گناهی کرده است که گیر شما افتاده است. ولش کنید/رهایش کنید بیاد بیرون. این قدر مردم آزاری نکنید. آبروی خودتان را برده اید. تف و لعنت پدر و مادران را بیش از این بر ای خود نخرید. شما برای مردم مبارزه می کنید یا بر علیه آنان
هفته دیگرحجت را برای شما منتشر می کنیم تا بیش از ین بدانید که اشرف اسارتگاه جهنمی است. باتلاقی جهنمی که جوانان خوب را می سوزاند.



من و سمیه در اردوگاه اشرف – از مواردی معدود که توانستم با سمیه باشم

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا