* آقای شبانی بعد از جمع بندی ابراهیم ذاکری در پاکستان چه کار می کردید ؟
– بعد از جمع بندي ، تمامي بچه هاي جنگ چريك شهري توسط ابراهيم ذاكري براي يگانهاي رزمي سازماندهي شده و به اشرف منتقل شديم. من هم قرار شد همراه با يك نفر ديگر براي كار در انجمن ، به تركيه فرستاده شوم بنابراين بعد از برگشت به عراق و پس از مدت كوتاهي كه در قرارگاه حنيف (در نزديكي بغداد) بودم ، پس از درست شدن مداركم به تركيه اعزام شدم. البته اين را اضافه كنم كه خودم پاسپورت نداشتم و از پاسپورت نفر ديگري كه بعدها متوجه شدم از آمريكا آمده است استفاده كردم. از اينكه او كجا بوده خبري نداشتم ، اين امر بصورت يك ريل كار بود و هركسي هر مدركي را به سازمان مي داد ديگر انتظار برگشت را نمي بايست داشته باشد و نبايد براي گرفتن آن مدرك اقدام كند و سازمان هم از آن مدارك براي تردد و خارج كردن نفرات از عراق و كارهاي غير قانوني ديگر استفاده مي كرد.
من از اوایل تیر سال 66 تا 15 فروردین 67 در استانبول ترکیه بودم و به همراه دو نفر دیگر در یک پایگاه شهری بودیم و مسئولیتمان جذب نیرو برای سازمان بود.
شیوه کار ما این بود که ما دنبال نیرو نمی رفتیم ولی افراد تازه وارد به محض ورود و تماس با سرپل سازمان در ترکیه به ما اطلاع داده و سریعا به سراغ او می رفتیم و در اولین فرصت از او گزارش پروسه فعالیت و….. تهیه می کردیم و بعدا یکی دو بار با او ملاقات می کردیم تا بتوانیم گزارش و نظر نهایی را به مسئولین سازمان بدهیم و به دنبال این گزارش منتظر جواب آنها بود یم تا نتیجه برخورد نهایی و جذب و…. را با فرد تازه وارد انجام دهیم که معمولا جواب مثبت بود.
* شما چطور به نفرات تازه وارد اعتماد میکردید و ریل جذب شما چگونه بود ؟
– بعد از جواب مسئولین در واقع پروسه فرد در رده های بالاتر چک می شد و از نظر ما مورد اعتماد بود ولی بعد از جواب مسئولین در ملاقات جدید از آنها در خواست می کردیم که برای جذب و انتقال به منطقه ( عراق ) باید به پایگاه ما بیایند. در مسیر نیز چشم آنها مي بستيم تا مسیر پایگاه را یاد نگیرند آنها را آنقدر در آنجا نگه می داشتیم تا تعداد آنها به اندازه نفرات اعزام که معمولا از 8 تا 12 نفر بود برسند ، معمولا از طریق مرز خاکی توسط رابطین عضو سازمان آنها را روانه عراق می کردیم. محمل مورد استفاده در مسیر ترکیه تا مرز عراق معمولا اين بود كه جهت ملاقات با بستگان اسیر خود به عراق مي رويم ولي بعد از آتش بس در جنگ عراق عليه ايران ، فرقه براي فريب نيروهاي مرزي عنوان ميكردند كه براي زيارت عتبات مي روند و اينگونه نيروهاي جديد را توجيه مي كردند و وقتي از مرز رد مي شدند ديگر راهي براي بازگشت نبود ، در كل بايد گفت كه اين راه يكطرفه بود.
شايد در ذهن خود سئوال كنيد اينها شماره سرپل سازمان را چگونه پيدا مي كردند. جدا از تیم ما بعضی نفرات در ترکیه بودند که منتظر مثلا نتیجه پناهندگی و… غیره بودند تعدادی از این افراد برای سازمان کار می کردند که معمولا از آنان برای هتل گردی و جذب نیرو در معابر و فرودگاهها و مخابرات و….استفاده می شد این افراد به محض دیدن یک ایرانی طبق توجیه و دستور به او مراجعه کرده و با گرم گرفتن و هم صحبت شدن جملاتي از قبيل اينكه اگر کمکی بخواهید در خدمتیم و…. بيان كرده و به او نزدیک شده و اهداف او را در می آوردند و در نهایت با گرفتن آدرس در ملاقاتهای بعدی سعی در نزدیکتر شدن به او مي كردند و این مسائل را روزانه گزارش می دادند در نهايت هم ما به سراغ تازه وارد می رفتیم و با او برخورد کرده و با فریب و کلک او را راهی عراق میکردیم.
در همين جا نكته اي را اضافه كنم شیوه كار ما براي جذب خانواده ها با جذب افراد مجرد متفاوت بود ، معمولا نیروهای مجرد را به پایگاه منتقل میکردیم تا کنترل بیشتری بر آنها داشته باشیم ولی خانواده را در محلهایی که خودشان در اختیار داشتند مورد ملاقات قرار مي داديم که در صورت نیاز مالی کمکهایی به آنها میشد تا مدارک و مراحل اعزام آنها جور شود.
* با تعدادی از بازگشته ها صحبت می کردیم مطرح می کردند آشنایی چندانی با سازمان نداشتند و به منظور کار به ترکیه رفتند ولی تعدادی از مسئولین سازمان برای سرعت دهی کار پناهندگی و…. ما را فریب داده و به عراق منتقل کردند. آیا گفته این افراد درست است یا خیر ؟
– در سالهای 65 و 66 چنین مواردی نداشتیم ولی در سالهای اخیر که سازمان با پیسی نیرو مواجه شد در ترکیه و امارات و کشورهای اطراف از این شیوه بطور گسترده براي جذب نیرو استفاده می کرد.
جدا از شیوه جذب افراد با حیله کاریابی ، از شگرد و حیله دیگری نیز استفاده ميكرديم. بعد از برچیده شدن پایگاههای سازمان در کشور ترکیه و کشور های همسایه مسئولین قبل از رفتن تعدادی از افراد و قاچاقچی ها را در آن کشور ها اجیر کرده و گفته بودند در ازای جذب هر نفر مبلغی را به شما میدهیم این افراد ایرانیهای تازه وارد را فریب داده و به منظور پی گیری کار پاسپورت و پناهندگی آنان ؛ با آنها صبحت کرده و وعده رفتن به اروپا را به آنان می دادند.
شیوه کار هم به این صورت بود كه بعد از بدام انداختن اولیه فرد ، نفراتي که معمولا از زنان شوراي رهبري مجاهدین بودند برای وسوسه کردن بیشتر سوژه با او تماس گرفته و او را با دادن وعده های سر خرمن ، مي گفتند : تا موقعي كه کار شما درست شود مدتی وقت لازم است بنابراین بهتر است در این مدت به عراق بروید و برای مان کار کنید و ما شما را به اروپا می فرستیم و یا با تماس گرفتن با افراد که بعضا این تماسها بسیار زشت و زننده بود سعی در فریب افراد داشتند همه افرادی که بعدا با آنها تماس داشتم و صحبت می کردم اسامی زنان بالای سازمان را می گفتند در صورتی که این افراد در قرارگاه همه از اعضاي شورای رهبری بودند این گونه سعی داشتند تا با برخوردهای بسیار مشمئز کننده یک نیرو را به سازمان اضافه کنند. و در اشرف اگر كسي از نيروهاي جديد مي گفت كه اينگونه با آنها برخورد شده كسي باور نمي كرد و بعضا مي گفتند كه مدتي بماني در انقلاب مريم حل خواهي شد و يك عوام فريبي از مدل رجوي كه فرد اصلا سياسي نبوده مي خواهد كه به زور او را نگهدارد كه بعد از سرنگوني صدام ديديم كه چگونه اين نيروها از سازمان جدا شدند.
فردی که تازه به ترکیه آمده بود و از حقه و فریب سازمان خبر نداشت گول می خورد و فکر می کرد که اینگونه سریعتر به اروپا می رود ولی نمی دانست که سازمان چه نقشه ای برای او کشیده است و سپس بعد از اعلام آمادگی فرد قاچاقچی او را در دم مرزهای عراق تحویل مسئولین سازمان می دادند و از آنجا دیگر این فرد اسیر سازمان بود و دیگر راه برگشتی وجود نداشت.
* آیا افرادی را می توانید نام ببرید که در حال حاضر در قرارگاه اسیر باشند و از این سیکل وارد شده باشند ؟
– در قرارگاه افرادي را مي شناسم ، به خاطر اينكه سازمان با آنها برخورد نكند اسامي آنها را نميآورم. از این دست افرادی که تا به حال در قرارگاه دیدم که بعضا به ایران آمدند علیرضا بحری از تنکابن – مسعود اولادی از قائم شهر و موسي مرزبان از آمل و.افراد زيادي كه من بعنوان مثال چند نفر از بچه هاي مازندران را عنوان نمودم. (ادامه دارد)
انجمن نجات – دفتر مازندران – تير 1387