توضیح کانون آوا:
امید پارس عضو سابق مجاهدين به تازگی موفق به خروج از عراق شده است وی ضمن انتشار روزشمار دوران اسارت خود در کمپ تیپف همچنین بخشی از مشاهدات و تجربیات دردآور خود، از درون روابط فرقه ای مجاهدین در قرارگاه اشرف را نیز جهت اطلاع ایرانیان آزاده منتشر می نماید
از آنجایی که درک روابط و مناسبات بیمارگونه فرقه ها برای انسانهای آزاد بسختی قابل درک می باشد این خاطره کوتاه نیز بدون در نظر گرفتن مناسبات غیر انسانی درونی فرقه مجاهدین بکلی گنگ خواهد بود.
رژیم طالبان و سازمان مجاهدین!
خاطرات پراکنده امید پارس از دوران اقامت در قرارگاه اشرف
امید پارس ــ کانون آوا
16.08.2008
ما می خواهیم آزادی برای مردم ببریم
چند روز پیش که هوا شدیدا در بلاد غرب و بورژوازی گرم شده بود دوستان خارجی زبان من پیشنهاد شنا کردن دادند، طبق معمول ذهن من قفل کرد و در لحظه به چند سال پیش برگشتم. دورو بری هایم بعد از من می پرسند که این بار چی یادت آمده و من هم می گویم چه برما گذشته.
چند سال پیش یعنی قبل از سرنگونی صدام و عیبت کبری برادر یک روز به ما گفته شد که برای شنا به رودخانه می رویم ولی قبل از آن توجیه توسط برادر مسئول انجام میشه و ما هم می دانستیم که طبق معمول صدتا ضابطه ایمنی از قبیل شیرجه ممنوع، شنا در عمق ممنوع، شوخی یدی ممنوع، کشتی در آب ممنوع، هل دادن در آب ممنوع، کشیدن ممنوع، توقف……..خواهند خواند.
خلاصه با ذوق و شوق رفتیم سالن و برادر مسئول گفت: بچه ها آماده اید؟
یکسری جواب مثبت دادند و یکسری جواب منفی. علت جواب منفی هم نداشتن مایو برای شنا بود. یکسری هم معترض بودند که چرا زودتر نگفتید که سفارش مایو بدهیم.
پوزخند یا نیشخند شاید هم لبخند برادر مسئول هم در لحظه جالب بود. وی گفت اشکالی نداره در حال این پرداختی است از طرف رهبری و تلاش بی دریغ بچه های روابط که مسائل روابطی را به سفارش خواهر شورای رهبری حل کرده اند. در هر حال ماهم شکر گذاری کرده و قدر رهبری و شواری رهبری را فهمیدیم.
ما ته سالن برای هم نقشه می کشیدم که چه جوری همدیگر را آب دهیم یا ترکیب بازی در آب چطور باشد یا فلان کس را که نمی آید چطور خیس کنیم و شوق آب بازی کاملا ما را از فضای ضوابط انقلاب بیرون برده بود که یکدفعه برق ضوابط انقلاب خواهر مریم ما را خشک کرد
ضوابط :
1 ــ در آوردن پیراهن آزاد ولی کسی حق ندارد زیرپیراهن را در بیاورد.
2 ــ کسی حق ندارد شلوار را در بیاورد ولی می توانید پاچه های شلوار فرم را تا زانو بالا بزنید.
3 ــ زیر پیراهن بهتر است رنگ تیره…………..
همه همهمه سالن ساکت شد. تنها صدایی که شینده می شد ادامه ضوابط بود و یاد آوری ضوابط فوتبال طالبان در افغانستان.
************************************
ضوابط یا ضابطه های تکمیلی انقلاب خواهر مریم
یکی از روزهای بهار سال 57 بود که خبر نشست مرکز آمد. آنموقع مرکز 10 سه تا محور بزرگ داشت بعلاوه ما که نفرات مرکز بودیم همه به سالن یکی از مراکز رفتیم، عدم حضور خواهران نشان از مردانه بودن موضوع نشست داشت. ما همگی تازه از حوض کوثر برگشته بودیم و آب حوض به قول معروف ما را غسل داده بود و روئین تن شده بودیم.
خلاصه بعد از مدتی اتلاف وقت که معمولی بود برادر مسئول وارد سالن شد. حضور او با خواهر مسئول یک تفاوت داشت و آنهم اینکه نیاز نبود سرپا بایستیم و کف بزنیم و یا به عباراتی نرینه بودن وی ما را از یکسری فرمهای ایدئولوژیکی معاف می کرد.
برادر مسئول پشت بلند گو رفت و پس از مقدمه ای کوتاه اعلام کرد که ضابطه ای جدید برای برادران از طرف رهبری آمده است. ما هم که عادت کرده بودیم تا اسم رهبری آمد شور انقلابی مان ما را از روی صندلی بلند کرد و کف زدن شروع شد. ما تنها با کف زدن می توانستیم شکر نعمتهای بی دریغ رهبری را ادا کنیم.خلاصه کف زدنها فروکش کرد و متن نشست یا ضابطه ها خوانده شد.
ضابطه تشکیلاتی : از این تاریخ برادران مجاهد در هر سطح و رده تشکیلاتی اجازه استفاده از ادوکلن را ندارند! و از آنجایی که روابط مختلط ما نیاز به رابطه تنگاتنگ بین خواهران و برادران را می طلبد پس استفاده از هر گونه عطر و ادکلن که توجه جلب میکند ممنوع!
البته برای ما خیلی مشکل نبود چون از سال 70 دیگر رنگ ادوکلن و بوی آن را ندیده و احساس نکرده بودیم و بقول بچه ها به جز مایع زرد رنگی که بعد از اصلاح صورت استفاده می کردیم و بچه ها آنرا حشره کش می نامیدند چیز دیگری ندیده بودیم.
شاید هدف از این حرف رهبری چیز دیگری بود که ما عمق آنرا بعدا می فهمیدیم و در کنار ضوابط دیگر زیاد عجیب به نظر نمی آمد، مثلا صحبت کردن با خواهر مسئول تک نفره ممنوع! نشستن با خواهران در یک ماشین ممنوع! در چشم خواهر مسئول نگاه کردن ممنوع! در راه یا سالن از خواهر مسئول سوال کردن ممنوع! دادن گزارش به خواهر مسئول ممنوع و……….در هر صورت می شود گفت که صد رحمت به طالبان!؟؟
***************************************
نمایش آستینی
موقع ماموریتهای سحر 3 بود که نمایشنامه های 26 مهر 76 را می دیدیم. چند روزی بود که ماموریتهای قرارگاه ما بعلت دیدن دشمن، گرما زده، اسهال، و استفراغ و…. تعطیل بود.
یک روز موقع ناهار، فرهنگی نمایش پخش می کرد مبنی بر این که بسیجیان در کوچه بی دلیل حتی به آستین مردم هم گیر می دهند. نمایش چیز خنده داری نداشت ولی خاطراتی را زنده می کرد.
سال 72 و پس از اعلام شورای رهبری ما برای آماده سازی به قرارگاه باقرزاده جهت نشست رفته بودیم. فضای دیگری بر قرارگاه حاکم بود. در بالای هر کاری یک خواهر بود و هر یک یا دونفر به یک خواهر وصل بودند یعنی توسط آن خواهر فرماندهی می شدند.
ما هم که مسئول آوردن آب بودیم و با کامیون رفت و آمد می کردیم و هر نفر یک خواهر همراه داشتیم.
یک روز صبح در سالن بودیم که ناگهان صدای فحش و بدوبیراه بلند شد، همه به سمت صدا رفتیم با کمال تعجب دیدیدم که یکی از خواهران جلوی یکی از برادران قدیمی را گرفته و سر او دادو بیداد میکند. من که بشدت بهم ریخته بودم در آن لحظه از آن برادر خیلی بدم آمد چون احساس میکردیم که در محیط انقلابی پاک و خواهر مریم بی حرمتی به خواهر مجاهد کرده است در حالی که داشتم نزدیک می شدم احساس کردم که صداها برایم واضح تر می شوند، صدای خواهر مجاهد بود: آستینت رو بده پائین! مرتیکه مگر با تو نیستم! اگر گرمه به جهنم، ضابطه انقلاب مهمتر از گرما است! بی شعور چرا مثل الاغ منو نگاه می کنی؟ آستینتو بده پائین! اگر نمی کنی برو کمشو! جایت تو مناسبات نیست و…..
من که شدیدا خشکم زده بود و بدنبال هدف و نتیجه گیری از این کار بودم چون می دونستم که انقلاب خواهر مریم بی دلیل چیزی را ضابطه نمی کنه و همه ضوابط برای رهایی ما از بحث دورانه!
البته با اجرای این نمایش می شد نقاط مشترک را هم در آورد البته با رژیم طالبان!!!!!