به عزم راسخ و پایدار گسسته گان ازمجاهدین، کردند
«… آنچه مسیحا می کرد »
میترا یوسفی
از آنجا که باید با خوبی ها شروع کرد، نخست حضور یکایک همرزمان شجاع و دلاورم، با قلبی آکنده از شور و اشتیاق و تحسین تبریک عرض می کنم که قدم مبارکی دیگر در ره آگاهی وافشای ماهیت هولناک رجوی، طی برپایی تظاهرات بحق، برداشتند. این قهرمانی ژرف مرا به زمزمه غزلی از حافظ شیراز برد، غزلی که یادآور شیردلی حضرت عیسی مسیح، به مدد خداوند و لطف روح القدس در بهم ریختن بساط طمع و تزویر فریسیان درجوار خانه خدا، گشت. آنچه گسسته گان ازمجاهدین! کردند. این اژدهای
هفت سر که هرسرش تکیه بر دارایی و ثروت حاصل از غارت خلق ستمدیده عراق، خیانت به خلق قهرمان ایران، و جست وخیزمنحوس و تاسف بار جهت خودفروشی سیاسی نزد این وآن دارد و خوشا که درنهایت طرفی از آن نخواهد بست.
ظاهرا برگزاری چنین تظاهراتی ، دریک کشور اروپایی، نباید چندان مشکل باشد، اگر از نکاتی چند! چشم پوشی کنیم: اولین، امتیازات خارق العاده یی بود که از کشورهای همسایه تا دوردست، جهت متوقف کردن انقلاب ایران، دراختیار این بیمار قدرت طلب، دشمن ملت و مملکت، نهادند و( فرانکشین) ی در بساط خود ساختند که درتضاد بافرهنگ و سنت و دستکم تاکتیک های دموکراسی غربی برآمد، بخصوص جنگ با تروریسم!
از این غفلت و درنقطه مشخص کشور فرانسه، رجوی ها پایه گزار مافیایی شدند که درابعاد کوچکتر و در عین حال خطرناک تر، یادآور فعالیت مافیا در ایتالیا و نفوذ آن به آمریکاست. شبکه یی که دستکم چنین آشکار در دیگر کشورهای اروپایی حضور نداشته است. نفوذ نفرینی، منافقانه و مظلوم نمایانه مجاهدین در حومه پاریس، بویژه ( اور- سور- اوآز)، ( مری- سور- اوآز) و( سرژی – پونت- اوآز)، گام به گام، چنان که شیوه مجاهدین است، از زمان فرار رجوی به پاریس و خانه ویلایی برادرش در (اور- سور- اوآز) شروع شد، میهمانی که درنامشروع ترین وجه اختیارصاحبخانه را تصاحب کرده است. با تکیه برخاصه خرجی سیاسی و هم چنین امکانات مالی گوناگون، بخشی حاصل از اخاذی و برده گیری ایرانیانی که کمر به حفظ و نجات انقلاب ایران بسته بودند، اما به تلخی در عداد عوامل فاگین سیاسی،( شخصیت کاذب داستان – الیور توایست- )، درآمدند. این منبع شامل سودجویی مضاعف رجوی به صورت تبلیغات بی وقفه روزانه و اغفال مردم کوچه وبازار شد. تبلیغاتی که هر گروه سیاسی و یا شرکت تجاری باید برای هر دقیقه اش مبالغ چشمگیر می پرداخت و رجوی با استثمار افرادش که از دانشگاه و محل کار بیرون کشیده به شکل انگل هایی، تهی از شعور انسانی و سیاسی، بخدمت خود درآورد.
تحت شیوه نامردانه دورویی وخفقان، سالها طول کشید تا بدام افتادگان، آنهایی که هنوز بارقه یی از انسانیت باقی داشتند، بخود آیند. ازآن جمع برخی سرخورده و افسرده و غمگین، برخی ترسیده و شرمگین گوشه یی خزیدند. اما گروهی را شرافت اقرار به اشتباه و شهامت روشنگری باقی ماند تا دستکم تجربه یی را که به قیمت مسخ بهترین سالهای عمر کسب کرده اند، به ملت ایران و درابعاد برتر، انسانیت! تقدیم کنند. هم آنان که شجاعانه در سه ناحیه فوق الذکر ظاهر شدند. داستان یقه درانی شهردار برای مجاهدین و تولید مشکلات برای مجاهدین گسسته و رها شده از شبکه عنکبوتی روشن تر از آفتاب است. از نخستین روزهای اقامت رجوی در آن نواحی، لبخند های مظلوم نمایانه، سلام و تعارف های ریایی تا تغذیه کسبه، رونق دادن به بازار مستغلات، نفوذ در انتخاب شهردار، برمبنای حضور تعداد چشمگیرمجاهدین که از آغاز به آسانی وبا خاصه خرجی پذیرفته شدند، وبیش ازهمه استطاعت مالی، برآمد. تا به دوره جدید حضور ( ماما )، در غیاب پدرخوانده- که گویی آبی شد وبه زمین تشنه کویر فرورفت. هرروز و هرشب، به هربهانه، مربوط و نامربوط ، از تولد پیامبر اسلام تا فوت یاسرعرفات، از کریسمس و عید پاک، تا نوروز، سیزده بدر و چهارشنبه سوری، عاشورا و تاسوعا، هر روز عید و یا عزا، میهمانی های مریم رجوی براه است که عید مسیحی قرمز می پوشد و عید مسلمانان سبز، به سادگی یادآور کرمی که درحضور بامحیط رنگ می گیرد. زیر پای یهودی منوهین که در روزهای خوش، همنشین فرح پهلوی بود تا مرضیه و یا هر پیشانی سفیدی که درآن قحط الرجال پیدا کنند، فرش گل می گسترند. وآن پیشانی سفیدی را باسرخاب و سفیدابی که از چهره مریم رجوی، بجای مدعی رئیس جمهوری، گیشای معروف ژاپنی می سازند، رنگ می زنند تا برجسته تر شود. همان زمانی که مشاطه گران بدور مریم رجوی جمع اند و او اطوارش را ، برای روپوشی خشونت افسارگسیخته که از شوهرش، رهبرش و اربابش آموخته وآمیخته روح و خونش گشته، روبروی آینه تمرین می کند، جماعتی برده از جامعه عقب مانده، مشغول فراهم کردن بساط سوروسات هستند تا مفهوم سرودهای سازمانی را عمیق تر کنند!
باری، آن ایرانیان شجاعی که بی واهمه از حملات روانی و فیزیکی رجوی ها، برچسب زدن تا فحاشی و چماق گری و مشت زنی رجوی، به حیطه یی که رجوی ها غصب کرده اند، گام نهاده، مسئولیت عظیم آگاهی ساکنین مظلوم سه دهکده پاریسی را بر دوش گرفتند. همچنان که سالهاست از منافع شخصی خویش در ره ملت و پالایش انقلاب مایه گذاشته اند. وطیفه یی که در قدم نخست به عهده دولت ومطبوعات فرانسه تا ساکنین آن نواحی را ازماهیت رجوی ها آگاه کند. شاید ( امیل زولا )ی دیگری می طلبد تا با سلسله مقالات- من متهم می کنم- سکوت مطبوعات را بشکند. بدون تردید درآن تاریکی که شرافت ملت در خطر است ،برافروزی گوهر حقیقت، وظیفه دولت و مطبوعات است. باتوجه به آن که ساکنین نواحی در زمینه حضور فرقه تروریست و ایجاد پایگاه تروریستی در مناطق توریستی، نقش نخستین نداشته اند و درحقیقت بدام افتادند.
متاسفانه اینجانب به علت گرفتاری های شخصی، از ادای این فریضه محروم ماندم. اما این هم دلیلی شد بر تایید وتاکید سخافت فرقه، آنجا که نام مرا در خیل تظاهرکنندگان ثبت کرده اند. یا دروغ به شیوه معهود رجوی هاست که اعتبار دیگر خطوط اعلامیه اش را روشن می کند! یا از فرط فلاکت سکندری خورده اند.