بحران سوم!
ایران دیدبان
« در همين آلمان، شاهد لغو ناموجه پناهندگي شمار زيادي از ايرانيان تبعيدي توسط وزارت كشور و فشارهاي طاقت فرسا بر روي پناهندگان و پناهجويان ايراني هستيم. بهانه اين تصميم، وابستگي پناهندگان به سازمان مجاهدين است. » (مریم رجوی در پیام به تجمع آلمان)
پس از سقوط صدام در عراق، دستگیری مریم رجوی در فرانسه و تشکیل پرونده برای شبکه پولشویی مجاهدین، این سومین بحرانی است که مجاهدین با آن دست به گریبان شده اند و به نظر هم نمیرسد که بتوانند با تاکتیکهای فرسایشی با آن مقابله نمایند. چرا که در مقابل یک تصمیم گیری کلان از جانب کشورهای اروپایی قرار گرفته اند.
وضعیت کنونی اعضای مجاهدین رقت بار است:
« همونطور كه ميدونيد، دولت آلمان، تقاضاي پناهندگيشون رو پس ميده، قبول نميكنه، بعد از 4سال 7سال يا 8سال اقامت در آلمان، اونها رو بر ميگردونه به ايران، اون هم در شرايط خيلي بد. » (رضوانی در مصاحبه با صدای امریکا)
« من از ايالت نوردراين وستفالن اومدم، از سال 93 به طور مخفي از ايران خارج شدم و به سرعت اينجا به من پناهندگي دادن، بدليل پيشينه اي كه داشتم، ولي الان جهت اين كه بدونيد، از سال 2003 پاسپورت من را گرفتن و شرايط بسيار بسيار تحت فشاري را توش هستم. يك سال اول يعني از 2003 تا 2004 من مطلقا از امكان پزشكي برخوردار نبودم، الان محدوديت جغرافي بهم حاكمه، امكان مسافرت ندارم. » (مصاحبه یک شرکت کننده در تجمع برلین با صدای امریکا)
اکنون که مجاهدین با سیاست اخراج از کشورهای اروپایی و بالاخص آلمان مواجه شده اند، فریاد و فغان سر میدهند. اما هیچکس در مقام پاسخ به ایشان نمیگوید چطور شد دولتهای اروپایی طی دهه هشتاد میلادی، خیلی زود و به سرعت به این اشخاص نه تنها پناهندگی داده، بلکه آنها را تحت حمایت خود نیز قرار دادند!
منوچهر هزارخانی در تجمع برلین، در توضیح وضعیت جدید میگوید: همه خود را زايشگاه، پرورشگاه و آسايشگاه، آزمايشگاه و پناهگاه حقوق بشر ميدانند يا قلمداد ميكنند، ولي تا كنون نشان دادند كه هنگام معامله با آخوندها، حقوق بشر را مثل هر كالاي ديگر در حد ارزش مبادله اش محترم ميشمارند و نه ذره اي بيشتر.
مجاهدین به خوبی میدانند که دولتهای اروپایی (بر فرض اینکه در معامله با ایران به سیاست اخراج مجاهدین رسیده اند) ، از ابتدا معامله گر بوده اند و در همین چند ماه تغییر ماهیت از طرفداری حقوق بشر به معامله گری نداده اند!
در دهه 80 میلادی، هنگامی که شرکتهای بزرگ آلمانی تحت نظارت این کشور به عراق تسلیحات و مواد شیمیایی برای ساخت سلاحهای میکروبی و بیولوژیک میفروختند و از این رهگذر منافع هنگفتی به جیب خود میریختند، به مجاهدین احتیاج داشتند تا با قرار گرفتن در پشت تبلیغات و شعارهای ضدمیهنی آنها، در طرفداری از عراق متجاوز، فجایع معامله های کثیف خود را پنهان کنند.
دولتهای اروپایی به خوبی میدانستند که برای تحت فشار قرار دادن ایران و تحریم همه جانبه اقتصادی و تسلیحاتی و نفتی آن که شاید منجر به شکستش از عراق شود، نیاز به کسانی هست که در مورد حقوق بشر داد و بیداد کنند!
اروپا، یک شبه به سیاست گفتگو با ایران نرسیده است. تمام راهها را رفته و تا جایی که امکان داشته از عراق و مجاهدین بهره برداری خود را انجام داده است.
هیمنه ای که مجاهدین در دهه هشتاد و نود میلادی در اروپا و به خصوص آلمان و فرانسه بر پا کرده بود، ناشی از امتیاز باد آورده ای بود که دولتهای اروپایی بر اثر همین نیاز، به آنها داده بودند. و گرنه عرض و طول فرقه رجوی آنقدرها نبود که بتواند به پارلمانها و محافل خصوصی راه یابد. این کشورهای اروپایی بودند که آنها را به این وادی رهنمون ساختند و اکنون نیز تبعات سیاستهای خود را میپردازند. مجاهدین تبدیل به تهدیدی درونی در کشورهای آنها شده اند که راهی جز اخراج آنها در پیش رو نمیبینند!
از سوی دیگر تا زمانی که همچنان سود سرشار معامله با صدام جنایتکار بود و مجاهدین به عنوان پیمانکاران صدام، در کشورهای اروپایی فعالیت میکردند، همچنان امتیازات آنها در اختیار این تروریستها بود. اما اکنون دیگر پدرخوانده مجاهدین به زیر آمده است و در زندان به سر میبرد و باید فکری به حال این گروه مزاحم که دیگر هیچ فایده ای ندارد، بکنند.
این معنای وابستگی تام و تمام مجاهدین به صدام است. الزاماً نمیبایست درجه های ارتش عراق بر روی دوش جواد دبیران باشد تا به عنوان نماینده و ژنرال ارتش صدام شناخته شود. بلکه سیاستمداران اروپایی بسیار فراتر از ظواهر، مرگ صدام و همدستانش را باور کرده اند!
در آخر اینکه اعتماد مجاهدین به این کشورها از سر ناچاری و در کمال فرصت طلبی بود که صدها پوشش تئوریک و سیاسی به خود میگرفت و در ادامه خط مشی کودتاگرانه رجوی قرار داشت. اکنون نیز همان توجیهات دهه هشتاد که برای ارتباط گیری با سرویسهای اطلاعاتی اروپایی انجام میشد، جهت برقراری رابطه با باندهای امریکایی ارایه میشود!
اما این بار مجاهدین پس از دو دهه امتحان پس دادن و اثبات توخالی بودن شعارهایشان، بر سر میزی نشسته اند که صندلی مقابل آن خالی است و کسی حاضر به معامله و شرط بندی بر روی آنان نیست.
بحران سوم مجاهدین، یعنی اخراج اعضای این گروه، نتیجه بلافصل تاکتیکها و سیاستهای فرصت طلبانه رجوی است و راه گریزی هم از آن یافت نمیشود.