از درون قتلگاه!”ماجرای خودکشی کامران بیات””

 از درون قتلگاه! ماجرای خودکشی کامران بیات



ایران دیدبان
رنج نامه ای از یکی از اعضای قدیمی و با سابقه مجاهدین به دستمان رسیده است که در آن ضمن اشاره به فشارهای روانی – ایدئولوژیک فرقه که به طور سیستماتیک بر روی اعضا و به خصوص اعضای ناراضی و منتقدین اعمال میشود، ماجرای خودکشی یکی از دوستانش به نام کامران بیات را تشریح کرده است. جهت اطلاع خوانندگان گرامی، آن قسمت از نامه در زیر می آید:

ابتدا لازم است تا در مورد سوابق کامران برایتان بگویم ، وی از هواداران فعال سازمان در کرمانشاه بود و به نظرم که از اعضای خانواده وی هم ارتباط با مجاهدین داشتند.
کامران خودش در رابطه با سازمان دستگیر شد و دو سال در زندان دیزل آباد بود و بعد از آزادی تلاش زیادی برای وصل مجدد به سازمان کرد و سرانجام در سال 1366 از طریق بلوچستان و بوسیله پیکی که سازمان به دنبال وی فرستاده بود به پاکستان آمد.
کامران خیلی زود در تیم های نظامی مستقر در عراق سازماندهی شد و در عملیاتهای مرزی تا پایان جنگ شرکت داشت.
بعد از آن کامران همواره به عنوان یک نیروی مورد اعتماد سازمان کار می کرد و در مواضع فرماندهی تانک و معاون دسته بود و در همان سالهای اولیه عضویت وی را در سازمان ابلاغ کرده بودند.
سازمان یک مدتی جهت عملیاتهای داخل شهر، بخشی از نیروها را به قرارگاه حبیب در بصره منتقل کرده بود و کامران هم آنجا رفته بود ، تا این که بر اثر یک انفجار بسیار بزرگ در قرارگاه حبیب ، تصمیم گرفته شد که نیروها را به اشرف منتقل کنند.
اما سازمان تصمیم داشت قرارگاه حبیب را نیز دوباره سازی کند و به همین منظور حدود 40 نفر از نیروها ،در رسته های تأسیساتی آنجا باقی مانده بودند و از جمله کامران که به دلیل تخصصش در زمینه برق ، به وی گفته بودند که آنجا باشد.
نیروهایی که در قرارگاه حبیب مانده بودند ، به دلیل مسائل امنیتی، همواره موظف بودند که سلاح به همراه داشته باشند و قرص سیانور در زیر زبانشان باشد ، در حالی که می دانیم در سایر قرارگاهها و در شرایط عادی هیچکس اجازه حمل سلاح و قرص نداشت.
کامران در یکی از روزها بر سر یک مسئله ی تخصصی ، در حالی که مسئولش صرفاً می خواست از موضع ایدئولوژیک به وی بگوید چه بکن وچه نکن با وی درگیری لفظی پیدا کرد.
این مسئله بهانه ای در دست تشکیلات شد تا رفتار اخیر کامران را که بسیار منزوی و مسئله دار شده بود را زیر ضرب بگیرند و باصطلاح خودمان در نشستهای مختلف درازش کردند.
این موضوع آن قدر ادامه یافت تا وی را به اتهام کم کاری و طعمه شدن به قرارگاه اشرف برگرداندند.
در اشرف نیز با توجه به گزارشهایی که از وضعیت کامران رسیده بود ، بحثها با وی ادامه داشت و یک روز نبود که وی را راحت بگذارند و گویی همه می خواستند حق رهبری را هر چه سریعتر از حلقوم وی بیرون بکشند.
خلاصه کار به آنجا کشید که کامران دیگر با کمتر کسی صحبت می کرد ،در یکی از نشستهای عملیات جاری f دسته ها ( فرمانده دسته ها ) ، فهمیه ماهوزی حسابی کامران را زیر ضرب گرفت و به او گفت صلاحیت M شدن را نداری (M به معنای معاون بخش ، آخرین رده ی تشکیلاتی کامران ،M بود) و مزدور رژیم و طعمه هستی و همان حرفهایی که همیشه برای براه آوردن دوباره ی نیرو می زدند.
بعد از اتمام این نشست ، کامران فقط با یکی از دوستانش خداحافظی کرده بود و گفته بود من دارم می روم ، او هم خیال کرده بود که کامران شوخی می کند و یا به قسمت دیگری منتقل شده است.
کامران رفته بود در پارکینگ زرهی مرکز 12 و با خوردن سیانوری که از قرارگاه حبیب همراه خود داشت ، به زندگی خود پایان داد.
جنازه نحیف و چروکیده اش را بی سرو صدا به گورستان بردند و به بچه ها اعلام کردند که بر اثر استفاده زیاد از سیگار سکته کرده است

 

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا