صداي فرو ريختن حصارها به گوش ميرسد
ايران ديدبان
از سال 1370 كه جريان جدايي – كه تا آن زمان روند پنهان دروني داشت – بواسطه طلاقهاي اجباري ، سركوب شديد داخلي و بن بست استراتژي مجاهدين آشكارا به چالشي عمده براي مجاهدين تبديل گرديد ، رهبري اين فرقه و بخصوص مسعود و مريم رجوي در پي كاستن از تبعات سياسي و تشكيلاتي آن بوده اند.
باند رجوي سركوب و مقابله با اين جريان را در دستور كار تشكيلاتي مجاهدين قرار داد و با ابزار و روشهاي سركوب مقابله با معترضين را آغاز كردند.
در ابتداي كار درگيريهاي فيزيكي بوسيله چماقداران رجوي براه افتاد و تعدادي از منتقدين را زير حمله هاي خود مضروب و مصدوم ساختند ، اما از آنجا كه تعداد معترضين و اعضاي خواهان جدايي هر روز تعداد بيشتري از افراد را در بر مي گرفت و براي جلوگيري از تسري آن به ساير افراد ، معترضين را به زندان منتقل كردند ، زندانهاي معروف به مهمانسرا كه شرح آن پيش از اين گذشته و در سينه تاريخ ثبت گرديده است. در همين زندانها بود كه سازمان هر گونه مسئوليت در برابر اين افراد را منكر شد و براي شانه خالي كردن از مسئوليت اين افراد كه تعداد زيادي زن و بچه هم در ميان آنان بود ، حكم خيانت آنان را ابلاغ و رجوي فرمان تبعيدشان به جهنم رمادي را صادر كرد.
مدتهاي مديدي اين افراد با مرگ و زندگي دست و پنجه نرم كردند و با مراجعه به دفتر امور پناهندگان سازمان ملل ، اميد به آن داشتند كه روزي از آن شرايط خلاص شوند.
تعداد كمي از اين افراد توانستند بوسيله افرادي كه در اروپا مي شناختند ، كيس خود را مطرح و به هر نحو ممكن از آن مخمصه خلاصي يابند ، تعدادي نيز توسط برخي گروههاي كردي به تركيه رفتند.
اين افراد وقتي به اروپا رسيدند و از زير چنبره مرگبار مجاهدين – استخبارات نجات يافتند ، حديث تبعيديان رمادي را بازگو كردند و اين كه رجوي اينگونه ناجوانمردانه آنها را به كام مرگ و دربدري فرستاده است.بر اثر اين افشاگريها بود كه مجاهدين مجبور شدند معدودي از اين افراد را با گرفتن هزار تعهد و رسيد و امضاء به كشورهاي اروپايي منتقل كنند و آنجا آواره و سرگردان و در كمپ هاي پناهندگي و بدون پول و پشتوانه رهایشان کنند تا زندگي را از نو آغاز كنند.
بسياري از اعضاي جداشده در هياهوي زندگي و بدست آوردن روزي ناچار به كار مضاعف و سردرلاك خويش فروبردن شدند ، اما عده اي نيز دست از بازگويي حقايق برنداشتند و به نوشتن خاطرات و بيان نظرات و انتقادات خود نسبت به مجاهدين پرداختند.
گرچه در ابتدا مجاهدين با انواع و اقسام نيرنگها و فريبكاريها براي اين افراد تضييقات فراواني ايجاد كردند و از طريق پليس كشورهاي اروپايي به محدود كردن اين افراد پرداختند و حتي در مواردي به بازداشت و بازجويي از آنان نيز انجاميد ، اما هيچگاه نتوانستند صداي اين افراد را خاموش كنند تا آنجا كه نيروي جداشدگان به بزرگترين سد در مقابل مواضع ننگين رجوي تبديل گرديد و وي فرمان مرگ آنها را صادر كرد.
پس از اين رويدادها ، مجاهدين در عراق سياست مهار و كنترل افراد معترض و منتقد را اجراء كردند و اصل را بر اين گذاشتند كه يك فرد را آن قدر در زندان نگه دارند كه يا بميرد یا دوباره مجبور به بازگشت به روابط گروه گردد و پايشان به اروپا نرسد.
براي مدتي طولاني و چندين سال اين افراد را در زندانهاي قرارگاه اشرف كه كنترل آن دست مجاهدين بود نگهداري مي كردند و با شكنجه و برخوردهاي رواني سعي داشتند تا افراد را بازگردانند ، اما اين روند نيز در افشاگريهاي جداشدگان لو رفت و براي مجاهدين نيز نتيجه اي در بر نداشت.
پس از آن بود كه مريم از جانب مسعود فرمان داد كه پس از اين كليه جداشدگان كه به آنها لقب بريده مزدوران داده بودند بايد به دوزخ ابو غريب بروند و مجاهدين رسماً بر عليه آنها پرونده امنيتي تشكيل مي داد و همچون يك اسير امنيتي آنها را در اختيار شكنجه گران و بازجويان دژخيم استخبارات مي گذاشت.
تعداد زيادي از افراد را به اين اميد كه ديگر هرگز از ابو غريب باز نخواهند گشت و صداي آنان را كسي نخواهد شنيد ، به اين جهنم روانه كردند.
همه اين كارها به اين دليل بود كه پاي جداشدگان به اروپا نرسد و هزينه سياسي براي مجاهدين بالا نرود و بر حجم منتقدين به اين گروه افزوده نشود.
در اين بين طرح شيطنت آمیز ديگري از سوي رجوي اجراء گرديد و آن هم فرستادن اين نيروها به ايران بود.
رجوي از اجراي اين طرح دو هدف را دنبال مي نمود :
1- با رسيدن پاي اين افراد به ايران آنها را مزدوران ايران معرفي كند و از اين طريق جداشدگان را به كارت سوخته تبديل نمايد تا بتواند ادعا كند هرحرفي در مورد روابط دروني مجاهدين توطئه اي از جانب حكومت ايران است.
2- از سوي ديگر خيلي از اين افراد را به دست قاچاقچياني مي سپرد كه براي كشتن آنان پول دريافت مي كردند و وقتي فرد از مرز عبور مي كرد به سوي او تيراندازي مي كردند تا نيروهاي ايراني حساس شوند و به عنوان تجاوز به مرز به او شليك كرده و يا توسط تيرهاي همان قاچاقچيان كشته شود و به عهده نيروهاي ايران بيندازند.
رجوي سالها بر روي اين مسئله مانور مي داد كه هر كس به ايران برود اعدام خواهد شد و هيچ راهي براي بازگشت به ايران وجود ندارد و با براه انداختن اين جنجال كاري كرده بود كه نيروي معترض حتي به رمادي و ابوغريب رضايت مي داد ولي حاضر نبود به ايران بيايد!
با وجود اين همه جنجال آفريني كه هنوز هم در روابط دروني فرقه مصرف دارد ، ولي در مقطع پيش از حمله آمريكا به عراق يكي از اهداف بازجويان و شكنجه گران رجوي اين بود كه فرد را راضي كنند تا به ايران برود و حتي به صراحت مي گفتند كه رژيم هيچ كاري به شما ندارد، به اين طريق هم از رفتن افراد به اروپا جلوگيري مي كردند و هم فرد را تبديل به كارت سوخته مي كردند كه اگر هم برفرض زنده به ايران مي رسيد ديگر صحبتهايش اعتباري نداشته باشد.
البته بسياري از اشخاص كه به ايران رفتند ، افشاگريها و مصاحبه هاي فراواني انجام دادند كه چهره سياه مجاهدين را بيش از پيش نمايان ساخت ، اما بعد از استرداد ابراهيم خدابنده به ايران و جاروجنجال و هياهويي كه مجاهدين در مورد وي به راه انداختند و با مواضعي كه ايشان متعاقب آن اتخاذ كرد ، اين حيله مجاهدين كه هر كس به هر نحوي از ايران سخن بگويد بر اساس يك توطئه سخن مي گويد ، كارآيي خود را از دست داد و جداشدگاني كه در ايران بودند خود را بازيافته و چالشي جدي تر براي مجاهدين فراهم آوردند و واقعيتهاي مربوط به حصارهاي تشكيلاتي و نارضايي عمومي در تشكيلات را به گوش جهانيان رسانده اند ، تا آنجا كه اكنون مجاهدين با انبوهي از پرسش هاي اعضاء ،سمپا تها و هواداران خود در درون و افكار عمومي در بيرون مواجه گرديده است.
بازگشت هاي اخير به ايران نشان داد كه تلاش و توطئه هاي مجاهدين بر عليه جداشدگان ره به جايي نخواهد برد و همانگونه كه ثمرات فعاليتهاي حقوق بشري و افشاگرانه جداشدگان در اروپا به بار نشست ، دير يا زود و بر اثر افشاگريهاي كليه جداشدگان چه در ايران و چه در خارج ، حصارهاي تشكيلاتي برداشته خواهد شد و دروغگويان عوامفريب رسوا خواهند شد.