شعبان بی مخ معاصر
رستم پورزال/ سایت پیوند
تأثير كلي افراط گرايي جنگ سرد اين بود كه به جاي سرعت بخشيدن به تغييرات بزرگ در جماهير شوروي آنها را به تأخير انداخت. به نقل از جورج كينان – كارشناس جنگ سرد – اينترنشنال هرالد تريبيون – 29/10/1992
يك تصوير از كودتاي 1953، كه به تجربه ايران از دموكراسي پايان داد در بيداري ملي ايرانيان نقش بسته. چندين كتاب و كنفرانس به نقش امريكا در آن رويداد پرداخته اند و در هر كدام از آنها شعبان جعفري (يا همان شعبان بي مخ) جايگاه خاصي را از آن خود كرده است. او متعصبي بود كه پيروانش مركز تهران را براي كودتاچيان امن كردند. صدها ميهن پرست ايراني در ماههاي پس از آن واقعه شكنجه و اعدام شدند. استفان كينزر مؤلف کتاب همه مردان شاه ميگويد آن مداخله ايالات متحده اكنون در ريشه تروريسم خاورميانه جاي دارد.
جمعه گذشته، هنگامي كه هواداران يك دست پرورده ديگر امريكا، مسعود رجوي، در واشنگتن به خيابانها آمدند، خاطره دردآور شعبان و فعالانش در ذهنم زنده شد. آنها از نسل ديگري از طراحان امريكايي تغيير رژيم در ايران حمايت كردند. رجوي و ارتش آزاديبخش ملي اكنون در شرق عراق، نزديك مرز ايران، تحت حفاظت ايالات متحده قرار دارند. طي بيست سال، شرايط هرگز براي كودتايي كه آنها خوابش را ديده اند مناسب نبوده است.
امریکا در سال 1953، مردم ايران را لايق تصميم گيري درباره صنعت نفت نميدانست. امروزه، غرب (به صورت مشابه) ادعا ميكند كه بايد مسؤول يكي ديگر از منابع انرژي ايران باشد. اين بار موضوع فناوري هسته اي است، اما مقوله اصلي هنوز همان استقلال ايران است. يك بار ديگر، همه احزاب داخل ايران پيش بيني ميكنند كه دخالت خارجي مجددا هرگونه شانس براي دموكراسي را مدتها به تأخير خواهد انداخت و يك بار ديگر، فرض بر آن است كه چهره اي ايراني به كودتا داده شود. مجاهدين رجوي – مجاهدين خلق- را وارد كنيد كه با پوششهاي مختلف و اسمهايي فعاليت ميكند كه حول و حوش دموكراسي و آزادي ساخته شده اند. بگذاريد نمايش خياباني آغاز شود.
اجتماع مجاهدين در واشنگتن در 19 نوامبر و راهپيمايي آنان از كاخ سفيد تا كنگره، به خوبي سازماندهي و نظم داده شده بود، اگر چه ميزبانان وعده داده شده امريكايي غايب بودند. البته، مخاطبان هدف، سياستمداران امريكايي و نظريه پردازاني بودند كه از آنچه مجاهدين دلجويي در رابطه با ايران مينامند حمايت ميكنند. از اين رو در اين رويداد وانمود ميشود كه موضوع اصلي تروريسم هسته اي ايران است.
هيچ شاهد عاقلي با ادعاي مجاهدين مبني بر شركت 15000 نفر در اين راهپيمايي موافقت نميكند. به عنوان كسي كه معتقد است نبايد مخالف را ناچيز شمرد، برآورد ميكنم كه 1500 تا 1800 نفر شركت كردند. تصاوير خود مجاهدين از اين رويداد روي پايگاههاي اينترنتي و برنامه هاي تلويزيوني، كل حركت را نشان ميدهند و اين موضوع را كاملا آشكار ميسازند.
براي شواهد بيشتر، شما را به يك فايل تصويري از فريدوم پلازا – جايي كه راهپيمايي شروع شد- ارجاع مي دهم. درimages.google.com تايپ كنيد: freedom plaza، تصاوير مربوط به راهپيمايي را خواهيد ديد. هواداران مجاهدين كمتر از نيمي از سمت راست پلازا را در 19 نوامبر پر كردند. با توجه به ابعاد پنجره ها و خودروها ميتوانيد در مورد مقياس پلازا قضاوت كنيد.
بر روي نقشه، فريدوم پلازا منطقه اي است محدود به خيابان هاي سيزدهم و چهاردهم، اي استريت و خيابان پنسيلوانيا (كاخ سفيد سمت چپ قرار دارد). با توجه به مقياس نقشه، كل فريدوم پلازا- مشتمل بر چهار پياده رو، ديوارهاي ضخيم، سكوي شيشه اي و استخر سمت چپ- نميتواند بيش از 10000 متر مربع باشد. فضاي قابل استفاده در نيمه راست احتمالا بيش از 2500 متر مربع نيست. اگر هر يك از هواداران مجاهدين با تمام متعلقاتش در هر متر مربع بايستد، 2500 شركت كننده وجود خواهند داشت. اما آنها حين شعار دادن با صدها پرچم و بيرقشان در الگويي مدور حركت ميكردند و مركز دايره تقريبا خالي بود. بنابراين حداكثر شركت كنندگان 1800 نفر بوده اند (يكي از كهنه كارهاي راهپيماييهاي ضدجنگ در واشنگتن جمعيت را 900 نفر برآورد كرد).
آيا رهبري مجاهدين وقتي ادعاي 15000 نفر شركت كننده دارد، دروغ ميگويد؟ آيا حال ميتوان به ارزيابيهاي آنان از ديگر راهپيماييهايشان در گذشته اعتماد كرد؟ اگر از عمد دروغ ميگويند، آيا هدفشان اين است كه هوادارانشان را بدوشند تا بتوانند (طبق ركوردهاي رسمي) به رقابتهاي انتخاباتي دوستانشان در كنگره كمك كنند؟ مهمتر اينكه آيا گزافه گوييهايي مشابه نبود كه صدها – اگر نگوييم هزاران- نفر را تشويق كرد در عمليات فروغ جاويدان در سال 1988 به سوي مرگ بروند.
در گزارشي نسبتاً حمايت آميز در واشنگتن پست نيز ادعاي مجاهدين مبني بر شركت 15000 نفر در راهپيمايي توسط ریيس پليس واشنگتن تكذيب شد. اما نظر ریيس پليس واشنگتن، در ترجمه مجاهدين از گزارش حذف شده است! در ترجمه آنها، توضيح وزارت خارجه امريكا درباره علت طبقه بندي مجاهدين به عنوان تروريست نيز از قلم افتاده است! (براي ديدن ترجمه اینجا را کلیک كنيد).
به عنوان يك ناظر مجرب، شك ندارم كه دههاهزار دلار خرج شده بود تا راهپيمايي 19 نوامبر صورت گيرد. البته هزينه هتل و سفر هوايي (كه در اين شهر ارزان نيست) براي صدها شركت كننده را نيز بايد به اين مقدار افزود. خيلي از شركت كننده ها كه من با آنان صحبت كردم از راه دور آمده بودند، از جمله سه تن كه از اروپا آمده بودند. خيليها مي گفتند كه براي آخر هفته رايگان در واشنگتن آمده اند. گرچه احتمال ميرفت كه صدها نفر از افراد محلي باشند، من و دوستانم چنين موردي نديديم.
دهها نفر از ما در محل بوديم و پلاكاردهاي بزرگي را تكان ميداديم با اين عناوين: آزادي بله ، مزدوری نه و امريكا دست از ايران بردار و البته سازمان دهندگان برنامه از ما فيلم و عكس گرفتند. سه نفر از ما با خبرنگاران مصاحبه كرديم اما خبرنگار واشنگتن پست از گفتگو با ما خودداري كرد. نقل درخشان واشنگتن پست را در اينجا بخوانيد.
وقتي خبرنگار واشنگتن پست شورای آزادي و دموكراسي در ايران و ائتلاف جهاني عليه بنيادگرايي را به عنوان برگزار كننده راهپيمايي اعلام كرد ژورناليسم ولنگار و اباهه گر را ديدم، چرا كه چنين سازمانهايي در هيچ جايي وجود ندارند. تمام كاري كه خبرنگار ميتوانست انجام دهد اين بود كه يك دقيقه صرف جستجو در اينترنت كند، يا از سازمان دهندگان، دنبال اسم و آدرس مديران يا تعداد اعضا و يا مقدار ماليات پرداختي توسط آنها باشد. به موجب قانون، سازمان دهندگان، به منظور لابي دولت ميبايست در ديوان عدالت ثبت شده باشند. گزارشگر ميتوانست تحقيق كند و ببيند كه چطور يك سازمان كه به عنوان سازمان تروريستي (هم رديف با القاعده) طبقه بندي شده ميتواند جواز راهپيمايي در مكاني را به دست آورد كه مهمترين رهبران كشور در آن كار ميكنند.
ويراستار يك روزنامه باكلاس! بايد قبل از منتشر كردن گزارش، اين اطلاعات را كسب ميكرد. واشنگتن پست يك خبرنگار عمومي را براي تهيه خبر فرستاد. آيا دومين روزنامه تأثيرگذار امريكا نميتوانست خبرنگاري را اعزام كند كه بيش از خوانندگان، از اختلافات ايران و امريكا مطلع باشد؟
سازمان دهندگان برنامه مواظب بودند كه مبادا شركت كنندگانشان با گروه كوچك ما به چالش بپردازند، چرا كه اين امر باعث ميشد توجه بيشتري به ما جلب شود. ما آرام باقي مانديم، گرچه كه هر كدامشان كه به ما نزديك ميشدند ابتدا فكر ميكردند ما براي دولت ايران كار ميكنيم. يكي از آنان طي راهپيمايي، ما را تعقيب ميكرد و هرگاه مي ايستاديم شروع ميكرد به بستن بند كفشهايش. اما من اينقدر دوستانه با او رفتار كردم كه او دست از سرمان برداشت و رفت. برداشت من اين بود كه خيليها در جمع آنان ايرانيان خوش نيت هستند و بنابراين قصد نداشتم باعث بيگانه شدن آنها با خودمان بشوم.
يكي از متعصبين رجوي آنقدر از پلاكارد من رجوي = چلبي عصباني شده بود كه 10 دقيقه مدام بر سرم داد ميكشيد و ميگفت كه مقايسه من مثل اين است كه به مادر و خواهر او ناسزا گفته ام! بقيه افرادي هم كه آنجا بودند و اصرار ميكردند که آمدنشان براي اين است كه بوش را از كمك به ايران منصرف كنند (كمك به ايران؟؟؟) نه اين كه او را تشويق به حمله به ايران نمايند نيز همانقدر شستشوي مغزي شده بودند. هيچكدام از آنها نتوانست براي من توضيح دهد تقاضايشان براي بهبود حقوق بشر در ايران چه ربطي به موشك مدل همراهشان دارد. اينجا بود كه سخن ارواند آبراهاميان را درك كردم كه سال گذشته به نيويورك تايمز گفته بود اگر مسعود رجوي فردا صبح از خواب برخيزد و بگويد دنيا صاف است، اعضاي او قبول خواهند كرد.
چيز ديگري كه برايم جديد بود اين بود كه همه شركت كنندگاني كه با آنها صحبت كردم معتقد بودند مجاهدين بايد با هركسي كه ميتواند دولت ايران را سرنگون كند، بدون چون و چرا، متحد شود. جنگ طلبان امريكا، ليكوديها، اسرایيل، هركسي! اگر اين چيزي است كه هواداران مجاهدين به آن معتقدند، تعجب ندارد كه مافياي رجوي، ارتش مزدور صدام شد. تصور اينكه اين متعصبهاي وهمي، قدرت را در ايران به دست گيرند تنم را ميلرزاند.
سرانجام اينكه، جالب است كه پايگاههاي چندگانه فارسي مجاهدين بلافاصله آنچه سياستمداران و ديگر متحدانشان گفته بودند، و گزارش رسانه هاي امريكا را منعكس كردند. اعلانها و خبرهايي كه در ستايش از مجاهدين بودند، اما همه به فارسي! فكر ميكنيد چرا متن انگليسي آنها از پايگاههاي انگليسي زبانشان جا افتاده؟!