« فکاهی جهنمی »، هنر دوزخیان روی زمین!
میترا یوسفی
دیگربار ملکه انگشت نمای مجاهدین ( درفرهنگ عمید : قدرت و توانایی کاری با سرعت ادراک که در اثر تمرین و ممارست در طبیعت انسان متمکن و جایگزین می شود/ وگرنه طرف مزدوری بیش نیست) زوزه موهن از لانه آوارگی خویش، سرداده است. طبق معمول با نقاب طرفداری از حقوق زنان! خوشا حال بر جهانی روشن است که زیر آن نقاب مزین به لفت و لعاب آزادیخواهی، هیولای هول انگیزی جای دارد.
باری، درهنگامه رسوایی اعمال ضد بشری، وبا آنچه ما گسسته گان، از تیره بختی و ستم فوق مضاعف برزن مجاهد، آگاهیم و عرضه می داریم. ادعای رعایت حق زن ایرانی به حضور در جایگاه تماشای استادیم های ورزشی، ( با گزارش ضرب و شتم زنان بوسیله مامورین انتظامی در استادیوم، که فعلا از دستگاه خبری دیگری شنیده نشده و احتمالا کار کعب الحبارنوین، رجوی است). فکاهی کاذبی بیش نیست که انعکاس آن، متضاد با خنده رضایت و شادمانی، تلخی عمیقی است که سر به جهنم می زند.( آنهم ازجانب رجوی ها که تماشای پخش تلویزیونی فوتبال بوسیله زنان، ننگ و عاری بیش نیست، تازه وقتی درسال 1990 وحضور کودکان درقرارگاه، جهت وقت کشی پخش تلویزیونی مسابقات فوتبال جام جهانی به یتیم خانه مجاهدین در بیابان تفتیده عراق راه یافت، خیلی زود این مسئله تحت انتقاد مجاهد پسندانه قرار گرفت که « مارادونا» و دیگران توجه کودکان را درعوض رهبری بخود معطوف کرده اند و در نشست ها مطرح گشت. اما پیش از پیدا کردن چاره یی، کودکان را بی ارزش تر از بوته های خار، ریشه کن و دور… دور ها انداختند تا طغیان حسادت کور رهبری را افسار بزنند.
نه این که حضور در استادیوم ورزشی وکسب شادمانی و نشاط ، حتی برای 90 دقیقه، پایاپای حق مردان، حق بانوان ایرانی نیست. بیش ازاینها هم هست. واگر مشکل مسئولین مناسب نبودن محیط است، باید بهترین سکو وصندلی را با تخفیف ویژه، برای بانوان اختصاص دهند. اما همان بانوان ایرانی، چه آنها که به اقتضای سن شاهد فعالیت های ایرانی! مجاهدین بوده اند و چه آنها که طی غیبت طولانی، اصلا مجاهدین را نمی شناسند، مگر دربحث جنگ ایران وعراق و همدستی آنان با دشمن، هرگز مجاهدین را وکیل خود نمی دادنند. بخصوص ما گسسته گان که شاهد اعمال شنیع آنها برعلیه زنان و بخصوص فرد فرد خود بوده و با پوست و خون لمس کرده ایم. برای من که فقط بدنبال جرات اشاره یی از طبیعی ترین و ملزم ترین حقوق انسانی ام، عشق و عاطفه به همسر وفرزندان، تحت ضربات وحشیانه رجاله ی لاتی به نام مهنازشهنازی قرارگرفتم که بیچاره ی فلک زده فقط عامل بود و آمر حسین باباخانی با دستور مستقیم از رجوی ها. که به علت تضاد جنسی، شخصا اجازه کتک زدن زنان نداشت، به آن زنک قوی هیکل و تهی مغز و بی وجدان امر کرد و خود به تماشا نشست وضمنا اجازه فحاشی ورعب و ترور داشت. اما آنگاه که دراثرحمله، چارقد بلند وبدرنگ انیفورم سُر خورد و پایین افتاد، برادرغیور! به خودداری از معصیت نظاره گیسوان یک زن، محل را ترک کرد. فیا عجبا عجبا! فرمان کتک زدن یک زن، تماشای کتک خوردن یک زن ثواب و روا و حلال، اما دیدن گیسوان او گناه کبیره است. شاید مریم رجوی که همواره خود را به شکل و رنگی می آراید! بهتر می داند. از آنجا که رنگ وروغن وکسب زیبایی و عشوه گری تنها سلاح او در ترقی سازمانی بوده است. هم اکنون آشکارا از آن برای کسب موقعیت و حمایت کذایی، سود می برد. از همان وقتی که زن ابریشمچی بود تا وقتی که درزی به دروازه جاه طلبی یافت و به بهانه ی مسخره و واژه مسخره تری( کوریزمای رهبری) همه جور آرایش، از وسمه ابروی شوهر و عمل جراحی پلاستیک سالک طرف، خروار خروار پودر و کرم ناهنجار برای چهره انقلابی خویش، تا لباس های بطور اغراق آمیز و زننده براق و پررنگ، وظیفه انقلابی شد. البته درتضاد مضاعف دیگری فقط برای خودش. وبر تن دیگر زنان مجاهد درهمان پاریس هم خرقه های بدقواره می پوشاند و روسری هایی بسرشان میکرد تا در عنفوان شکفتگی یک زن، به شکل مادر فولاد زره درآیند و یک زن، تنها یک زن، زیبا بنماید. که با گذشت ایام واضافه وزن ناگزیرپودر وسرخاب، بیشتر شبیه مومیایی است تا آدم زنده. اینها ساده ترین حقوق زنان بود تا ربودن شوهر وفرزندان، تا حال که جمعی اززنان، ناموس ملت ایران، در بیابان عراقی، به سیم خاردار احاطه شوند و هیچ کس نداند چه برسرآنها می رود. چنان دست وپایشان با تهدیدها بسته است که کمتر پرنده یی از آن حصار به پرواز درمی آید. اما چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند.
زوزه های مریم رجوی، در تضاد خواستگاه این دستگاه نفرینی با منافع ملت ایران، ابعاد دیگری هم دارد. ازجمله پیروزی تیم ملی ایران، که دهان رجوی و هم پالکی هایش را برای یاوه گویی و فحاشی قهرمانان زنده وپایدار، نه فسیل های رجوی، بست.
احتمالا، تبعیدی های بی خیالی در گوشه وکنار جهان، ازهم اکنون چمدان سفروحضور مجانی در جام جهانی آلمان، می بندند. آنها که دردل خیال می کنند رجوی را به بازی می گیرند، مادام که رجوی گمان می کند آنها را به بازی می گیرد!