حمایت از اشغالگری و تروریسم
مصاحبه با غلامرضا بهروزی
* سازمان مجاهدین، اکنون استراتژی مبارزه اش و نسبتش را با آمریکا و موضع اش را در مقابل اشغال عراق چگونه توجیه می کند ؟
_ قبل از این که جنگ شروع بشود ، در ماه رمضان 81 که آخرین سخنرانی رجوی بود و رجوی فهمید که حمله ای در کار است ، گفت که اگر کسی عمداً و آگاهانه به سمت ما شلیک کند ، چه کرد چه آمریکایی ما از خودمان دفاع می کنیم.
اما عملاً موقعی که مورد حمله قرار گرفت ، ما که در همان صحنه بودیم ، گفتند : رهبری گفته است شلیک نکنید.ما الان سیاست عدم تخاصم و حرکت در موازات آمریکا در عراق را در پیش گرفته ایم ، و بر اساس سیاست عدم تخاصم در مقابل آمریکا حرکت می کنیم، حتی آن اوایل چفت آمریکا کار می کردند.
یادم هست در همان مناطق نفت شهر ، مندلی ، استان دیاله و به طور مشخص در فلوجه نیروهایی بودند که به طور مشخص کمک و راهنمای آمریکا بودند و به این هم افتخار می کردند و اصلاً اصرار داشتند که بمانند.
اما در یک نقطه ای آمریکا گفت : شما باید سلاح را تحویل بدهید و در مقابل سازمان گفت که ما اگر عدم تخاصم و موازات با آمریکا را نپذیریم به نفع جمهوری اسلامی تمام می شود! پس ما خلع سلاح را می پذیریم و بلافاصله بحث بنیادگرایی را مطرح کرد و تحلیل کردند که بنیادگرایی دشمن درجه یک ما است ، در حالی که عراق را آمریکا و نیروهای ائتلاف اشغال کرده اند.
و مگر کشتار مردم عراق و پیدایش تروریسم در عراق را چه کسی به وجود آورد ، مگر آمریکا و اشغالگریش نبود.
جالب این است که سازمان اصلاً فراموش کرد که صدامی هم بوده ، یعنی آن قدر چرخید آن طرف که برای خیلی ها سؤال پیش آمد. مثلاً من یادم هست در همان منطقه که بودیم خیلی از فرماندهان بالایشان می گفتند هنوز عزت ابراهیم مقاومت می کند و به این امیدوار بودند، در صورتی که بالاترها ، مثلاً مژگان پارسایی یک بحثی داشت که گفت : آقا شما یک جمله را اگر بفهمید همه چیز حل است ، باید بفهمید که صدام دیگر سقوط کرد ، تمام شد رفت.
چون واقعاً بعضی از اعضای سازمان هنوز فکر می کردند که صدام بر می گردد ، که البته آدم های ساده اندیش و سطحی نگر و واقعاً عقب مانده سازمان بودند ، چون که سازمان از همان اول به نظرم هدف آمریکا را فهمیده بود، امکان نداشت که این طوری نباشد و خیلی امیدوار به آمدن آمریکا بود.
یادم هست که زهره قائمی که از فرمانده هان سازمان بود در آن موقع که ما جبه داغ بودیم و تازه جنگ شروع شده بود و آمریکا بمباران می کرد و هنوز صدام بود ، او بحث امکان خلع سلاح را مطرح کرد و گفت که باید آمادگی خلع سلاح را داشته باشیم و باصطلاح از موضع درایت رهبری می گفت ، یعنی ما می فهمیدیم که این خلع سلاح دارد پیش می آید.
می خواهم بگویم که این طوری نبود که سازمان نفهمد که دارد چه کار می کند ، الان هم سازمان به اسم تابلو تشدید تضاد و ارتجاع در عراق ،بحث بنیادگرایی و ارتجاع اسلامی را براه انداخته است و کلی هم خرج های هنگفت کرده در سه استانی که نیروهای بعثی در آن بیشترند ، و پایگاه های صدام در آنها بیشتر بوده ، اساساً دارد تبلیغات می کند و به اختلافات به خصوص در امور مذهبی ، دامن می زند.
واقعاً نگاه کنید که چقدر بدبختی و بیچارگی است ، در ایران هم در 30 خرداد ،همین کار را کرد. این قدر به گفته خودش بین بنی صدر و دولت تضاد کار کرد که بیچاره بنی صدر فکر کرد می تواند یک کاری بکند و او را در مقابل نظام قرار دادند.
حالا در عراق هم به نوعی دارد همین کار را می کند ، یک عده ای را با وعده و وعید دادن با امکانات و پول زیاد و خرج های بزرگی که سازمان در عراق می کند ، خرج های هنگفت ؛ روی این تضاد کار می کند ، از یک طرف آنها را بال و پر می دهد ، سازمان ، گروه ، تشکیلات و انجمن درست می کند و از این طرف هم به مردم می گوید که دشمن شما جمهوری اسلامی است ، دشمن شما بنیادگرایی است.
در حالی که یک موضع گیری علیه انفجارات عراق و علیه القاعده نکرد. چرا این کار را نمی کند ، چرا سازمانی که این قدر خودش را دلسوز مردم عراق نشان می دهد ،یک موضع گیری در محکومیت این اعمال نمی کند، این عملیاتی که القاعده و زرقاوی مسئولیتش را به عهده می گیرند ، چرا محکوم نکردند ؟ یا در یک اطلاعیه سازمان بیاید بگوید من اینها را محکوم می کنم.
غیر از این است که باید گفت آبشخور سازمان و القاعده و همه از یک جا است!
* 24 سال بعد از 30 خرداد 60،چه تصویری می توان از سازمان ارائه داد؟ این سازمان به کجا رسیده است ؟
_ سازمانی که به گروه های دیگر می گفت آب به آسیاب امپریالیسم نریزید الان به عنوان موازات با آمریکا و یا سیاست عدم تخاصم ، چسبیده به آمریکا و فضا برای حیات خودش را از آمریکا طلب می کند.
سازمان به همه نیروهایش اعلام کرد که ما از آمریکایی ها سؤال کردیم و آمریکایی ها به ما گفتند که سرنوشت شما به حکومت دولت عراق ربطی ندارد ، سرنوشت شما در دست ماست ، ما هستیم که برای شما تصمیم می گیریم ، الان که حفاظت شما با ماست و بعداً ما درباره شما تصمیم می گیریم.
همه امید اینها به آمریکا است ،تا جایی که تلاش می کند ، هر چه بیشتر امور عراق در دست آمریکا باشد.جالب است که همه کشورهای دنیا و منطقه تلاش می کنند که آمریکا از این کشور اشغال شده سریع تر بیرون برود ولی سازمان تلاش می کند که آمریکا بیشتر در عراق بماند.
این واقعاً جای درد و تأسف نیست که یک سازمانی که ادعا می کرد که حامی خلق است ، آمریکایی را که عراقی ها آنجا می گویند که ما نمی توانیم تحمل کنیم ،اینها به دنبال تثبیت حضورش باشند.
یک روز یک مصاحبه سی ان ان داشت با یک پسر تقریباً 2 الی 3 ساله بود که از او می پرسید در آینده می خواهی چه کاره بشوی ، می گفت من می خواهم سلاح بگیریم و در برابر آمریکایی ها بجنگم ، شما ذهنیت مردم عراق را ببینید!
حالا سازمان آمده مبلغ این شده که آقا دشمن شما آمریکا نیست بلکه بنیادگرایی است ، بابا این بیچاره ها دارند از اشغالگری رنج می برند.
اصلاً مگر تروریست در عراق دمش به کجا وصل است ؟ مگر غیر از این است که القاعده و زرقاوی دست پرورده های آمریکا هستند ، این که خیلی واضح است.
پس چرا سازمان اینقدر تلاش می کند، عراق در اشغال باقی بماند.
شکی در این نیست که سازمان به نوعی هم به تروریست و کشتار مردم عراق کمک می کند ، چون دارد به اختلافات درونی مردم عراق دامن می زند ، فقط به خاطر حفظ خودش از هر وسیله ای استفاده می کند.
بعد از پیروزی انقلاب مواضع ضد امپریالیستی و به اصطلاح ضد آمریکایی بود ،ولی الان از این که چفت و در کنار آمریکا است، افتخار می کند.
الان در داخل سازمان بحث تعادل قوا خیلی برجسته است ، با حساب و کتاب آنجا ایستاده اند ، حساب و کتابش هم چیست ؟ می گوید فعلاً آمریکا از ما محافظت می کند!
نگاه کنید به یک سازمان انقلابی که زمانی ادعا می کرد که چپ مارکسیسم است و اکنون افتخارش همسویی با آمریکا است.
در بحث استقلال هم همینطور است ،اگر چه الان دیگر فکر کنم با چیزهایی که در رابطه با عراق رو شده و رو خواهد شد، مشخص می شود که سازمان در رابطه با استقلال اصلاً کشک می گفته است.
یک بار یک کارگر عراقی ، در قسمت زنان کاری خلاف کرده بود، من به او تذکر دادم ،که قبول نمی کرد و همین تذکر و یک مقدار تندتر صحبت کردن باعث شد که به من بگویند که شما باید به استخبارات بروید.
می گفتم آخر چرا ، مگر شما نمی گویید استقلال ، من آنجا نیک نامه به رجوی نوشتم و گفتم مگر خودتان نمی گویید استقلال پس چرا یک نفر کارگر عراقی که کار خلاف می کند نمی توانیم به او چیزی بگوییم. چرا در داخل محیط خودمان، مگر ما نمی گوییم که این اشرف محیط ماست ، استقلال نداریم ، حق این که بگوییم مثلاً در قسمتی که زن ها هستند تو این جوری راه نرو ، مگر این را خودتان نخواسته بودید.
البته بعد فهمیدم سر کارگر عراقی استخباراتی است.
ادعاهای رجوی در مورد استقلال ، آیا یک نوع راهنما به چپ زدن برای به راست رفتن نیست ، در حالی که بحث استقلال را مطرح می کند و استقلال ، استقلال می گوید ، آیا واقعاً رجوی از اول یک مهره سر سپرده نبوده است.
در این نقطه خیلی واضح است که سازمان می خواهد چکار کند؟ اما هنوز می گویند جنگ ، نیروی آزادیبخش ، استراتژی ارتش آزادیبخش.
در حالی که اگر یک جو صداقت داشته باشد،و بخواهد بدنه تشکیلات را نجات بدهد ، می پذیرد که دیگر تمام شد ، حداقل اعلام می کند که تمام شد ، حتی اگر نگوید اشتباه کرده ام.
ولی هنوز هم در آخرین نشست هایی که ما داشتیم ، مثلاً در خرداد 84 ، اینها می گویند که جنگ آزادیبخش و زیر نشریه هم باید نوشت زنده باد ارتش آزادیبخش به عنوان بازوی پر توان ، آقا جان کجا ، در چه ظرفی در چه مکانی ؟
یادم هست در یک نشستی، یک نفر بلند شد و سؤال کرد که مگر در کشور عراق می شود استقلال داشت ، بعدش رجوی بحث به اصطلاح عراق و وضعیت ژئوپلوتیکی ، بحث جغرافیای سیاسی ایران و عراق و موقعیت استراتژی را شروع کرد.
او می گفت اصلاً عراق یک کشوری است مثل یک استان ایران که نمی تواند به لحاظ استراتژی ما را وابسته کند،در بحث تعادل قوای سیاسی خطی آن موقع می توانست بفهمد که عراق نمی تواند به عنوان یک کشور کوچکتر از ایران ، بر فرض فردا که یک حکومتی هم دست مجاهدین بیفتد چیزی را تحمیل کند ،اما رجوی با زرنگی مسئله امروز را به فراموشی می سپرد و بر سر زمانی که شاید مجاهدین به قدرت برسند صحبت می کرد ، گویی امروز هر کاری مباح است!
ولی الان چه می گوید ، الان به صراحت می گویید به موازات آمریکا ، یعنی تو بدون در نظر نگرفتن منافع آمریکا نمی توانی کوچکترین حرکتی بکنی!
من با چند تا از فرمانده ها صحبت می کردم و می گفتم شما می گویید جنگ مسلحانه، بیایید یک مقدار در مکانیزم ها وارد شویم ، چرا می ترسیم از وارد شدن در ریز مسائل ؟
شما که می گویید جنگ مسلحانه ، بدون آمریکا مگر می شود بروید ، می گفتند : نه ، گفتم مگر می شود بدون پشتیبانی هواپیماهای آمریکا بروید ، مگر می توانید بدون اجازه آمریکا بروید ،می گفتند : نه. اما این جوری هم نیست ، ما خودمان انجام می دهیم. من می گفتم این که واقعی نیست ، چرا اینها را نمی آیید واضح به نیروها بگویید که بابا ما که می گوییم اینجا هستیم در موازات با آمریکا ، یعنی این که چسبیده ایم به آمریکا ، هر کاری که آمریکا بگوید ما باید انجام دهیم فقط به خاطر این که فردا ما را پشتیبانی کند ، مثلاً دست به یک کاری بزند که ما وارد جنگ شویم.
فرض کنیم آمریکا بتواند به ایران حمله کند، و مجاهدین هم به قدرت برسند ، حس تمامیت خواهی رجوی و قدرت طلبی اش اجازه نمی دهد که صراحتاً بگوید در آن صورت سگ زنجیری آمریکا خواهد بود و به خاطر حفظ خودش دست به هر وسیله نامشروع و زشت و پلیدی زده است.
وضعیت امروز سازمان محصول عملکرد رجوی است که بعد از پیروزی انقلاب و 30 خرداد سال 60 در مقابل این نظام پیش گرفته است.
محصولش سه هزار و چند نفر است که در اشرف با دروغ و فریب نگه داشته ، با وعده های تو خالی.
در صحنه ایران و عراق ، دهها تحول پیش آمده است ، همین سفر آقای جعفری به ایران را ببینید ، برای هیچکدام از اینها جواب ندارد و فقط می گوید الان آمریکا ما را حفاظت می کند ، یک سازمان باصطلاح انقلابی خودش را چسبانده به آمریکا و من مطمئن هستم که نیروها در برابر هر کدام از این تحولات کلی مسئله دارند و روحیه باخته اند.
* نیروها پس از اشغال و پس از این که استراتژی موازی مطرح شد تا چه حد می توانند این تلاش سازمان برای نزدیکی به آمریکا را قبول کنند ، و سازمان خودش چقدر در رابطه با این موضوع صراحت دارد و این وضعیت چه حالتی در سازمان ایجاد کرده است ؟
_ اوایل که این بحث پیش آمده بود ،تناقضات جدی هم بود ، من یادم هست که اولین بار همان موقع که در پراکندگی بودیم ، بعد از این که به توافق رسیده بودند ، گفتند روی زرهی ها و ماشین ها و هر چه که دارید پرچم سفید نصب کنید ، به خاطر این که از بالا مشخص باشد که مورد هدف قرار نگیرید.
همین مورد خودش خیلی باعث تناقض شد و تقابلاتی به وجود آمد که چرا ما باید این کار را بکنیم ، یعنی تسلیم در برابر آمریکا ، که گفتند رهبری گفته که ما یک دشمن بیشتر نداریم که جمهوری اسلامی است و ما با آمریکا دشمنی نداریم.
نیروها می گفتند به هر حال آمریکا یک کشوری است که اشغالگر است و آمده بمباران کرده است و حتی خود ما را بمباران کرده ، چه طور می شود این قدر بی تفاوت بود.
باز هم می گفتند که باید فعلاً دندان روی جگر گذاشت و باید تحمل کرد ، یعنی این بحث بود ، در لایه های مختلف هم بود ، همین الان هم هست ، که یک سازمان انقلابی ، یک سازمانی که بنیانگذارانش با شاه به عنوان یک دست نشانده امپریالیسم مبارزه می کردند ؛چه شد که الان خود در کنار آمریکا ی امپریالیسم و آن هم در یک کشوری که تحت اشغال است، قرار گرفته است.
ای کاش در حد همان عدم تخاصم و موازات بود ، چون سازمان به طور بی وقفه و عجیبی خودش را با انواع و اقسام خوش رقصی ها به آمریکا عرضه می کند.
حتی تناقضاتش هم در نشست ها هم خوانده می شد ، ولی جواب سازمان چه بود ، این بود که ما یک دشمن بیشتر نداریم و آن هم رژیم است ، پس ما باید با این کنار بیاییم.
برای نیروها ، به خصوص نیروهایی که از فاز سیاسی با سازمان بودند ، این سؤال مطرح می شد که تا کجا باید این سیاست عدم تخاصم ادامه یابد ؟
که سازمان تنها در پاسخ می گفت وارد ریز مسائل نشوید ، ما مستقل هستیم ، ما عدم تخاصم داریم با آمریکا ، الان در اشرف هستیم و آمریکا در امور ما دخالت نمی کند.
من بارها به آنها می گفتم همه اینها در سطح قضیه است ، در لایه اول قضیه درست است ، آمریکا در اشرف دخالت نمی کند ، چون نمی خواهد این کار را بکند ، چون همه نیروها از هم می پاشد.
مگر در زمان صدام ، صدام می آمد در اشرف ، در یگان ها که نمی آمد ، ولی در اصل از بیرون سازمان را تحت کنترل داشت ، هر چه که در اشرف می گذشت استخبارات عراق می فهمید ، الان هم اطلاعات آمریکا می فهمد ، یعنی می دانند که الان در اشرف چه می گذرد.
وقتی که عمیق تر می شدیم در موضوع که به هر حال این عدم تخاصم با آمریکا تا کجاست و آیا می خواهید همراه با آمریکا به ایران حمله کنید ؟
و اگر خواسته باشیم همه پرده ها را بزنیم کنار و خیلی صریح و رو باز صحبت کنیم ، مانند سابق که در نشست حوض رجوی می گفت ما در عملیات فروغ جاویدان درخواست پشتیبانی هوایی از صدام کردیم ، الان هم آیا رجوی می گفت که بدم نمی آید آمریکا از ما پشتیبانی هوایی بکند که ما برویم ، ما هدف مان این است که رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم ؟
کما این که در سالهای پیش رجوی بعضی وقت ها خیلی رک و پوست کنده می گفت اگر یک ابرقدرتی از ما حمایت کند، استقبال می کنیم!
به اینها می گفتیم شما که می گویید عدم تخاصم با آمریکا ، به هر حال تا کجا ، یعنی ماده این کار که شما خواسته باشید روی زمین پیاده کنید یا بگویید که این فردای استراتژی جنگ آزادیبخش است ، چه طوری است؟
آیا حمله هوایی آمریکا را قبول می کنید ؟ آیا به عنوان نیروی پیاده آمریکا عمل می کنید ؟
بعضی ها که خیلی ساده بودند و خیلی هم دو آتشه و داغ بودند می گفتند که ما به عنوان نیروی پیاده آمریکا نیستیم! من می خندیدیم و می گفتم که ما الان چفت آمریکاییم.
اما آنهایی که یک مقدار بالاتر بودند در یک نشستی یادم هست که از احمد واقف( مهدی برایی، که بالاترین نفر الان در اشرف هست و چفت آمریکایی ها هم کار می کند )سئوال کردند،گفت: ما وارد جزئیات نمی شویم ، ولی اگر فردا یک شرایطی پیش بیاید که یک کسی به ما کمک کند ،می پذیریم.
یعنی می خواهم بگویم که بالایشان که این قدر ذوق زده و خوشحال هستند، می دانند الان که آمریکا عراق را اشغال کرده است ، ممکن است اینها به عنوان نیروی پیاده آمریکا عمل کنند.
اگر آمریکا عملیات نظامی علیه جمهوری اسلامی بکند اینها افتخار هم می کنند که به عنوان نیروی پیاده عمل کنند ، ولی به نیروهای پایین این را نمی گویند ، چون می دانند که اگر بگویند خیلی ها از آنها جدا می شوند ، می گویند شرایط یک طوری پیش می رود که الان وارد مکانیزم ها نمی شویم.
در حالی که در واقع همه اش همین قضیه است و الان به دنبال این هستند که یک طوری پیش بیاید که آمریکا بشود پشتیبان هوایی اینها و اینها بتوانند بیایند داخل ایران عملیات بکنند.
* با توجه به خطی که سازمان در پیش گرفته ، آمریکایی ها چقدر استقبال کردند از این موضع گیری و چقدر سازمان را مورد تأیید قرار دادند ؟
_ در وزارت خارجه و حتی وزارت دفاع آمریکا،انسجامی در رابطه با سازمان وجود ندارد ،که به طور کامل از سازمان پشتیبانی بشود با توجه به پروسه ای که سازمان داشته است.
حتی در وزارت دفاع آمریکا ، همان اوایل جنگ ، معاون ضد تروریست وزارت دفاع در برابر این سئوال که شما از یک طرف به این سازمان می گویید تروریست و از یک طرف با او آتش بس کردید و آیا می شود در آینده این سازمان را از لیست سازمان های تروریستی حذف کنید ؟ گفته بود که نه. و ما این سازمان را بر اساس تاریخچه اش در لیست گذاشته ایم ، یعنی دیدگاه این است که این گروه کارهای تروریستی کرده است و قابل اعتماد نیست. در وزارت خارجه آمریکا این نظر قوی تر است.
اما در اصل اگر خواسته باشیم بگوییم ، آمریکا مشخصاً از ایران ضربه خورده است ، که همه هم در دنیا این را می دانند ، اما نمی تواند علیه آن کاری کند.
افسرانی که می آمدند و صحبت می کردند ، در همان سؤال و جواب هایی که می کردند در یگان ها ، می گفتیم چرا علیه جمهوری اسلامی اقدام نکردید ؟ می گفتند ما در همین عراق که این کار را کردیم مانده ایم ، وای به حالی که علیه جمهوری اسلامی اقدام کنیم که جهان اسلام در برابر ما می ایستد.
یعنی این باید روشن باشد که آمریکا با جمهوری اسلامی سر دشمنی دارد ، چون ضربه ای که از انقلاب سال 57 خورد بزرگترین پایگاهش را در منطقه از دست داد ، به این سادگی آمریکا نمی پذیرد که دست از ایران بردارد.
از یک طرف هم یک جناح آمریکا به دنبال سازمان بود و شاید هم هنوز هم باشند، کسانی که فکر می کنند سازمان قدرتی دارد که بتواند به اصطلاح مورد حمایت واقع بشود و در داخل ایران پایگاهی دارد و می تواند کاری بکند.
ولی الان که روند اوضاع را در عراق و کل منطقه نگاه می کنیم ، دیگر همان جریانی کوچکی هم که از سازمان حمایت می کرد ، اینها از سازمان استفاده هایشان را کرده اند و الان دارند به یک صورتی از سازمان فاصله می گیرند.
حالا به چه صورتی تعیین تکلیفش کنند در عراق و تمامش کنند ، این بحث دیگری است که در آینده مشخص می شود ، چون اینها همه چیزشان در عراق است و به گفته خودشان همه امیدشان و پایه استراتژیک شان در اشرف است.
ولی تلاش هایی که شد تا سازمان از لیست تروریستی در بیاید و یا یک موضع حمایت آمیز به نفع خودشان از مقامات بالای آمریکا کسب کنند تا کنون ناموفق بوده است، این نشان می دهد که آنها روی سازمان حساب تمام عیار و تضمین داری باز نمی کنند که مثلاً سازمان می تواند در ایران کارآیی داشته باشد.
یادم هست ، یک مصاحبه ای آدام ارلی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا با رادیو فردا داشت که در بولتن سازمان هم آمده بود و من خواندم ، در آنجا خیلی واضح گفته بود که با ما این سازمان حتی شورای ملی مقاومت مشکل داریم ، با توجه به عملیات خشونت آمیزی که قبلاً انجام داده اند مثل انفجار دفتر حزب و دفتر نخست وزیری.
بعد هم اشاره کرده بود و که ما اگر می گوییم از گروه های مخالف جمهوری اسلامی حمایت می کنیم ، منظورمان نیروهایی است که در داخل ایران هستند و نه نیروهایی که در خارج هستند.
تنها دلیلی که باعث شده بود این مصاحبه را در بولتن بگذارند این بود که آدام ارلی از لفظ سازمان تروریستی مجاهدین استفاده نکرده بود.
در حالی که خودش گفته بود که ما مشکل داریم ، سازمان خشونت طلب است و چون اسم تروریست را نیاورده بود اینها خوشحال شده بودند ، در حالی که او در خط بعدش گفته بود که ما اصلاً از گروه های خارج از کشور حمایت نمی کنیم.
بطور کلی الان مواضع آمریکا نسبت به سازمان حمایت آمیز نیست ،مواضعی نیست که سازمان تلاش می کند در بین نیروهای داخلی خودش می گوید و کماکان وزارت خارجه آمریکا فاصله اش را با سازمان دارد.
شاید یک افرادی و یا یک جناحی در وزارت دفاع آمریکا هنوز باشند که می خواهند از سازمان استفاده کنند ، اما به نظر من امید آنها هم به سازمان ، بیشتر به عنوان مأمور اطلاعاتی است.
رجوی در سال 74، پس از بیانیه وزارت خارج آمریکا بر علیه سازمان ، در یک نشستی به نکته بسیار خوبی اشاره می کرد. محمد سیدی کاشانی که معروف است به بابا ، به مسعود گفت ما هر کاری هم بکنیم مورد پشتیبانی آمریکا قرار نمی گیریم و حمایت نمی شویم ، چون یک جریان انقلابی بودیم.
رجوی در آنجا خیلی صریح به او گفت که نه بابا شما یک مقدار ساده فکر می کنید و این سطح قضیه هست.
اگر آمریکا یا کشورهای غربی از ما حمایت نمی کنند ،برای سابقه ما نیست ، بلکه ناشی از این است که ما قدرت جنگیدن را نداریم ، الان داستان این است که ما را به عنوان یک وزنه قبول ندارند ، یعنی آنها قبول ندارند که ما می توانیم به لحاظ مسلحانه رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم و گرنه اگر بتوانیم بکنیم که از خدا می خواهند.
همان موقع مریم عضدانلو هم فکر کنم رفته بود نروژ، جایی که همیشه نیروهای سیاسی و سازمان ها را به اصطلاح سبک و سنگین می کنند و می سنجند که الان چه در چنته شان است ، حالا چه ربطی به آمریکا دارد این خودش یک بحث جدایی است.
در رابطه با صدام هم همین مطرح شد ، چرا که نیروها واقعاً از مانور رفتن و تغییر سازماندهی ها و از این زرهی درست کردن و تعمیرات خسته شده بودند ، واقعاً ذله شده بودند ، در آن گرمای عراق و آن گرد و خاک هر روز یک تغییر سازماندهی بود و مانور باید می رفتی و رجوی در نشست ها می گفت که هنوز از یک یگان در برابر ده یگان خبری نیست.
بعضی ها بلند شدند و گفتند آیا به ده یگان رسیدن شرط است یا شرایط سیاسی به وجود آمدن ؟ بعد رجوی می گفت اگر شرایط سیاسی به وجود بیاید آن موقع اگر نتوانستید چه می شود ، می گفتیم ما آماده ایم ، اما آیا این صاحبخانه ( صدام) این اجازه را به ما می دهد که برویم ، بعداً رجوی می خندید و می گفت که یکی هم این مسئله و این بحث است.صاحبخانه ما بیچاره مطمئن نیست که قدرت سرنگونی داریم ، اگر بداند که ما می توانیم سرنگون کنیم که بدش نمی آید، ولی نمی تواند تصور کند که ما نرسیده به کرمانشاه برگردیم این بار برگشتن ما مثل برگشتن سال 67 نیست ، این دفعه خود صدام هم باید خداحافظی کند و برود.