مسعود رجوی فقط به منافع خود میاندیشد
حبیب الله فلاحی
وقتی صحبت از گروه های آرمانی می کنیم، منظورمان گروه ها و جریاناتی است که در رابطه با مسائل جنبش از نظر بیرونی و درونی تنظیم رابطه یکسان داشته باشند. یعنی آن تئوری و اعتقاد آرمانی بدین شکل نیست که بگوئیم در رابطه با درون حزب یا جریان خودمان یک نوع تنظیم رابطه داریم. در بیرون نوع دیگر و خود را به شکل دیگری جلوه دهیم. ما هرگز اراده و اختیاری در چگونه زیستن یا دوست داشتن و یا مهر ورزیدن را نداشتیم. ما اجازه نداشتیم حتی بدانیم در خارج قرارگاه اشرف چه میگذرد. اخبار و وقایع فقط باید به نفع مسعود و مریم میبود تا در درون سازمان بیان شود. گفته میشد ما بهخاطر مبارزه مجبور هستیم بدینگونه زندگی کنیم. اما بعد از مدتی گفته شد این همان جامعه آرمانی است و بعد از پیروزی در ایران همین الگو را پیاده میکنیم.
مثلاً خیلی از احزاب انقلابی بعد از به قدرت رسیدن و یا قبل از آن تمام مناسباتش بر مبنای همان آرمان و فرهنگ تنظیم شده است، فی المثل در حزب کمونیست چین در درون و بیرون حزب یک تنظیم رابطه واحد وجود داشت. این نبود که رهبری حزب بگوید ما دو شیوه برخورد با پدیده ها داریم یکی در درون حزب با کادرها و هواداران، دیگری با جامعه که بر آن حاکمیت می کنیم. این مثالها را زدم تا بپردازم به وضعیت تشکیلات مجاهدین. ابتدا ببینیم ظرفی که مجاهدین توانستند در آن تشکیلات را هدایت کنند در کجا بود و آیا مجاهدین بجز عراق اگر جای دیگری بود، می توانستند چنین سیستمی را دارا باشند؟ قطعاً خیر! صدام دیکتاتور سابق عراق دست باز به مجاهدین داده بود که در قرارگاه هایشان هر گونه که می توانند رفتار کنند. جامعه آرمانی مجاهدین که اصطلاحاً جامعه بی طبقه توحیدی بود، قطعاً می بایست نمود خود را در قرارگاه اشرف نشان دهد. ظاهر قضیه و بنا بر سنتهای انقلابیون پیشین بی طبقگی را ما فقط در غذای مساوی، مسکن و یا کار جستجو می کنیم. اما در عصر جدید ما با پدیده ای به نام آزادی اندیشه و انتخاب و آزادی بیان روبرو هستیم. همان پدیده ای که نبود آن بر 70 سال حاکمیت کمونیستها بر شوروی و اروپای شرقی پایان داد. ظاهراً ما در قرارگاه اشرف غذایمان همه یکی بود، یا استفاده از امکانات محدود آنجا یکسان بود، اما ما هرگز اراده و اختیاری در چگونه زیستن یا دوست داشتن و یا مهر ورزیدن را نداشتیم. ما اجازه نداشتیم حتی بدانیم در خارج قرارگاه اشرف چه می گذرد. اخبار و وقایع فقط باید به نفع مسعود و مریم می بود تا در درون سازمان بیان شود. گفته می شد ما به خاطر مبارزه مجبور هستیم بدینگونه زندگی کنیم. اما بعد از مدتی گفته شد این همان جامعه آرمانی است و بعد از پیروزی در ایران همین الگو را پیاده می کنیم. یعنی این که مردم ایران حق هر گونه ابراز نظر را حتی در امورات شخصی نخواهند داشت. نه رادیو و نه تلویزیونی و کنترل مطلق بر ذهن و جسم نمونه پل پت در کامبوج و شکل ضعیفتر آن در کره شمالی. جامعه مسعود رجوی قبلاً تجربه شده است و نمونه آزمایشگاهی آن و مدل عملی که از روی تئوری او ساخته شده در حال حاضر در قرارگاه اشرف موجود می باشد. مسعود رجوی می گفت خانواده ،کانون فساد یعنی این که این شیوه زندگی مرسوم در جوامع مانع رهبری کردن جامعه است و می بایست ساخت و بافت نوینی در خانواده تنظیم شود. می گفت همه مثل ما باید طلاق بگیرند و انقلاب ایدئولوژیک در سراسر جامعه می بایست بسط یابد. کاری که در واقع پل پت یا استالین و یا کیم ایل سونگ و یا سایرین در یک سده گذشته نتوانستند از آن اسمی ببرند. البته پشت مسعود رجوی در ساختن چنین تئوری هایی به صدام حسین گرم بود که قرارگاه اشرف را به یک زندان بزرگ تبدیل کرده بود. و دیدیم که با رفتن صدام، رجوی هم رفت و عقاید و تئوریهای نوینش را که در زیر سایه صدام پرورانده بود با خود برد.
تا کنون ما در هیچ جا نشنیده و یا ندیده بودیم که احزاب و سازمان ها بدین شکل مناسبات پلیسی و امنیتی برقرار کنند. این بهانه بود که اگر ما مناسبات را سفت و سخت نکنیم در درونمان نفوذی می آید، مشکل اصلی مسعود رجوی رهبری بود. که تنها شیوه ای که می توانست از آن استفاده کند چماق، رعب و وحشت، زندان و… بود که بقای خود را حفظ کند. بنابر این کسی که جز موجودیت فرد خود و بقای شخصی به چیز دیگری نمی اندیشد، قطعاً که نمی تواند به منافع دیگران فکر کند، و همه رامیخواهد در مناقع شخصی خود ذوب کند.