سخني با هواداران قرباني و آواره

سخني با هواداران قرباني و آواره

 مي دانم چقدر سخت است كه انسان سال ها عمر و زندگي  و به نظر من هستي خود را صرف گروه و مرامي بكند كه شعارهاي پرطمطراقش گوش فلك را كر كرده بود و حالا كه خود را مستأصل و آواره مي بيند متوجه شود كه اي واي چه شد آن همه تحمل سختي و رنج و نتيجه اش چه بود. حالا كه پس از سال ها مي فهميم جز نگهباني براي سلاح هاي صدام نبوديم حتي براي خود جوابي نداريم،‌ چه رسد براي مردم و جهانيان ‌،چكار بايد كرد. سال ها در اثر مواضع نادرست سران سازمان در عراق و زير پرچم رژيمي كه صدها هزار جوان را از خلقي كه ما از آن دم مي زديم ،‌ گرفتند ،‌پاكوبيديم و از او پول گرفتيم و براي تأمين هزينه هاي اميال غلط مسعود و مريم  به گدايي در كشورهاي اروپايي پرداختيم و از همسر و فرزند و خانواده جدا مانديم، چه شد جز اينكه همان صدام با امريكا در پس پرده سازش كرد  و كشورش را تسليم بيگانه كرد براي نجات خود و با گرفتن سلاح ها ابهت تخيلي سازمان رااز او گرفت و اكنون مردم عراق براي كشتن همان ها كه نزديك به 20 سال به او پناه داده بودند، لحظه شماري كنند و سران سازمان كه در نشست ها با احساسات اعضاي خود بازي كردند و آنان را به دست زدن و كف زدن وا مي داشتند و وعده فتح تهران مي دادند  و به سلاح هاي صدام دل خوش بودند،‌ بمانيم و يا برگرديم؟‌

صدام كه فرار را بر قرار ترجيح داد‌،سران سازمان هم كه رفتند، پادگان و سلاح هم نيست،  پس همه چيز پوچ بود و بازي ؟ آري حقيقت همين است و حالا ماندن شماها در عراق چه معنايي دارد؟  آيا مي خواهيد جزو ارتش امريكا شويد تا به فتح تهران برسيد؟ در آن صورت شعار  ضد امپرياليستي چه مي شود؟ ميخواهيد به جاي ارتش عراق از خاك آن كشور دفاع كنيد؟ پس شعار آزادگي و ايراني بودن چه مي شود؟ آيا سالها مانديد تا براي صدام بميريد كه اين نهايت ذلت است و يا كشته شدن بدست نيروهاي مبارز عراقي كه اين نيز پاداش خفت باري پس از آن همه ادعاست. و يا فرار كردن به كشورهاي اروپايي و پناهنده شدن؟ خوب اين براي چه؟ براي كدام سازمان؟ سازماني كه قبل از حمله امريكايي ها به عراق هم وجهه خود را از دست داده بود و حالا هم سرانش پا به فرار گذاشتند؟ ‌آيااين تن دادن به حماقت چندين ساله نيست؟ سال ها سازمان اعضاي خود را در حصارهاي تشكيلاتي نگه داشته و نگذاشته سخن غير به او برسد و چشم او را بسته تا حقايق پيرامون خود را نبيند. خود شما بهتر از هر كس مي دانيد اگر مردم ايران عملكردهاي سازمان را قبول داشتند هر چه هم سركوب مي شدند به حمايت خود ادامه مي دادند. پس چه شد كه چنين نكردند‌،چه ديدند؟ آيا جز اين است كه غير از خيانت و به كشتن دادن دختران و پسران خود چيزي نديدند؟ نديدند جز افتادن به دامن دشمن خاكشان؟ نديدند جر زير پا گذاشتن تمامي شعارهاي ديني كه سازمان از آن دم مي زد؟ نديدند جز آوارگي و به گدايي افتادن زنان در كشورهاي غربي و له شدن  شخصيت آنان؟ نديدند جز به ذلت كشيدن تعدادي از فرزندان ميهن خود و بالاخره آنچه ديدند خيانت بود و خيانت. اكنون شماييد و اين سردرگمي‌ ، ماندن يا رفتن. آيا برگشتن به خاك خود و به ميان خانواده با توجه به شرايطي كه از سوي رژيم فراهم شده و اعلام كردند، پذيراي افرادي هستند كه به ايران برميگردند ،‌بهتراز اين نمي باشد كه آواره اين كشور و آن كشور شد؟ رجوي اگر وفادار به گفته هايش بود ،‌ايراني بودنش را فراموش نمي كرد و كسي كه اصليت خود را به بوته فراموشي مي سپارد،‌چگونه مي تواند پاي بند به رعايت اصول خارج از درون خود باشد،‌آنكه جز در فكر قدرت نمي باشد و در روابط تشكيلاتي حاضر به خردكردن دیگران مي شد، و پس از مواضع غلطي كه منجر به آوارگي و كشته شدن عده اي از اعضا و هواداران شد، چطور مي خواهيد باز با معرفي نكردن ،‌زمينه را براي ميدانداري او باز نماييد و مانورهاي بي جاي او را باعث شود كه بله هنوز هواداران من فلان و بهمان هستند و باز هم خودسري ها و مواضع غلط و در به دري و افتادن از چشم مردم. بنابراين جا دارد به جاي رفتن به هر جاي ديگر، وطن خويش را برگزينيد و مطمئن باشيد، ‌پشيمان نخواهيد شد،‌ چرا كه حقايقي را خواهيد ديد كه تا قبل از آن به دليل بودن در زندان ذهني تشكيلات،‌ نمي ديديد و در مورد خود به شناخت حقوقي مي رسيد كه تا زمان بودن در پادگان هاي مسعود آن را بر شما حرام كرده بودند و خودتان نيز تصور ميكرديد چنين حقي نداريد. بياييد تا با بيرون  آمدن از توهمات ذهني كه سازمان برايتان فراهم نموده بود،‌متوجه شويد دنيا چه مي گويد و سازمان كجاي نقشه گروه هاي مبارز   در جهان قرار دارد. آن وقت است كه متوجه مي شويد  طالبان صد شرف بر سازمان دارد كه حداقل مواضع غير صحيح خود را به همه ابراز مي دارد و نه با يك ظاهر و صد چهره درون با اعضاي خود برخورد مي نمايد. حالا تصميم با خودتان است ‌،اگر هنوز وجدان و عاطفه اي نسبت به خانواده و وطن مانده به ميهن برگرديد. پيش خود فكر نكنيد حالا پس از چند سال برگشت ما موجب به سخره گرفتن ما مي شود. خير چنين نيست، ايراني با عاطفه تر از آن است كه بتوان تصورش را كرد. مردم با گذشت هستند،‌اما اكنون  كه فرصت مهيا شده و مي بينند عده اي از فرزندان وطنشان بر اثر قدرت طلبي هاي سران سازمان مدتي در دست او بازيچه بودند و حالا بايد با آنان به مهرباني رفتار نمود و حتي دلجويي كرد،‌چرا كه بار سنگين سال ها از دست دادن عمر و حسرت اينكه بدنبال آب بود و حالا حتي بر سر آب آن هم نرسيده،‌آنها را دل خون كرده و دوششان سنگين ،‌پس بياييد كه با آغوش باز پذيرايي مي شويد و بدانيد مردن به هر شكلش در خانه  خود به از زندگي در نزد دشمن توأم با ذلت. اما  و اگرها را دور كنيد ،‌ترس وحشتناكي كه سازمان در ذهن شما كرد تا بتواند به سبب آن به اميال خود برسد را دور بريزيد. بياييد و نگذاريد كه يا كشته به دست مردم عراق شويد يا اسير به دست امريكا و يا آواره در ميان اجانب.

به اميد ديدار شما

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا