سخنی با یک شکنجه گر
محمد مرادی
نام سعید نقاش بسیار آشنا است. چرا که اسم وی بارها و بارها بهعنوان کسی که نقش مهمی در سرکوب نیروهای ناراضی و خواهان جدایی در مجاهدین خلق داشته، برده شده است.
اکنون نیز گشتاپوی اشرف با دادن فرصت به وی، فرصت تسرّی سرکوب، بستن دهانها و دوختن لبها را فراهم آورده است و با انبوهی فحش و ناسزا، عقدههای متراکم شده از ناتوانی در رویارویی با موج جدایی و مسألهداری را بیرون ریخته است.
گرچه ظاهراً سعید نقاش از افشاگریهای آقای ادهم طیبی (میلاد آریایی) به خود میپیچد، اما آنچه او و همکارانش در گشتاپوی اشرف را نالان کرده است، فاشگویی در مورد وضعیت وخامتبار گروه تروریستی مجاهدین، یأس و سرخوردگی نیروها و به بنبست رسیدن استراتژی تکیه بر صدام است.
سعید نقاش به میدان آورده شده است تا انشقاق در مجاهدین را انکار کند. نمیداند که حتی اگر موفق به چنین کاری شود، در جهت تمامی ادعاها و افشاگریها علیه مجاهدین تلاش کرده است.
وقتی سلایق و نظرات مطرح است که فضای آزاد و دموکراتیک حاکم باشد و زور و شکنجه و سرکوب در کار نباشد.
وقتی سیلی زدنها، با چکش کوبیدن بر روی انگشت و زندان و حبس باشد، نه تنها انشقاق معنا نمیدهد که حتی حرف زدن نیز معنایی جز آنچه شکنجهگر زورگو میخواهد ندارد!
اما آنچه به یقین میتوان در مورد مجاهدین گفت این است که در جهمنمی از شک و تردید و بیآیندگی غوطهور هستند و شبانهروز در آن دست و پا میزنند.
باید به سعید نقاش گفت به درون خودت بنگر. چند انبان از مسأله بر دوش میکشی؟ مسائلی که با کوبیدن سیلی بر روی دیگران میخواهی آن را حل کنی؟!
بر فرض که به ادهم طیبی ناسزا گفتی، با تردیدهایت چه خواهی کرد؟ همان تردیدها که همواره با تو همراه هستند و از تو جدا نمیشوند. شب که میخوابی و روز که سرکوب میکنی.
در پی کدام سراب از مبارز آرمانخواه به شکنجهگر سفله مبدل شدی؟ و اکنون قصد آن داری تا صدای همۀ زجرکشیدگان و حقخواهان را در گلو خفه کنی؟
این تردید و یأس و مسألهداری، نه تنها در تو که در جلال و نریمان و نبی و علی و گیتی و…، همه و همه وجود دارد. همان که هر شب برای انکار آن باید ذهن و روان خودتان را بر روی میز بریزید.
بیتردید دادن قلم به دست تو از سوی تشکیلات، فرصتی است تا دوباره بیازماید، تا اطمینان حاصل کند که تردیدها و مسألهها نتوانسته یک نیرو را از آن بگیرد، و تو با درک این موضوع است که زبان فحش گشودهای، تا امتیاز کسب کنی!
آیا شکنجهای دردناکتر از این هست که انسان اینگونه ذلیل و خوار شود؟ آیا چنین حرمان و سردرگمی با تمام شکنجههای جسمی عالم برابری میکند؟!
ايران ديدبان