داس مه نو

داس مه نو

ميترا يوسفي، هفتم اکتبر
وای اگر از پی امروز بود فردایی!
سحرگاه ماه مبارک رمضان در افق تبعید، نکات و فتنه ها! درقلب وروح، افکار و اندیشه من
جاریست. همراهی شگفت انگیز میلیون ها مسلمان بایکدیگر برای دستکم ماهی بی اعتنایی مادیات و تمرکز فکر و اعمال به معنویات و خصلت های پاک انسانی، و البته مسلمانان نماهایی هم چون گرگ و گربه در کمین، خیز برداشته اند. ازآنجا که نیمه شیطانی برتری جویی و جاه طلبی آدمی منافقانه در تمهید سودجویی خبیثانه از هر پدیده یی است، خداشناسی، وطن دوستی و… البته سردر تاریکی تجاهل فروکرده چون کبک دربرف، آبروباخته در انظار جهانی هستند و خود هم می دانند. اما به فارسی شکرشکن، نیش عقرب نه از ره کین است!
باری، بیش از هرخاطره هولناکی از دوران جهنمی، مبهوت بیاد می آورم که در ماه رمضان سال 1991میلادی، به فرمان مجتهد رهبری به سوی گناه وگمراهی و ضلالت، روزه را به تعویق انداختند تا به کشتار خلق کرد و شیعه درخدمت اربابشان بروند. « فیاعجباعجبا» این عمل نجس و شنیع و شیطانی را« مروارید »!نامگذاری کردند!( ازآنجا که همه ی کارهایشان باژگونه است). سپس با دست های خونین، آذرماه آن سال بود که خبرمرگشان! برسفره های سحری و افطار نشستند. هرچند روزه گرفتنشان هم جدا ا طینت و اندیشه منافقی شان، جزبستن دهان سگ و شغال ازخوردن نبود.( جهت فرار از انگ چپ و کمونیستی به حضور قدرت ها) غالب روز را می خوابیدند و شب که میشد خورد ، کار می کردند.
به شکرخدا من این وظیفه ی الهی ام را تحت فرمان رجوی مسخ نساخته، ولی چون هنوز چنین دریایی از کینه وآگاهی بین من و سازمان نبود و اساسا به جهت ناآگاهی وتحت مغزشویی و تغذیه کعب الاحبار کذاب دوران، منطقی می نمود، به مسئول بالایم « انسیه » اعلام کردم که تمرد از روزه داری برای من مقدورنیست، اما زمان قضای روزه مجاهدین، من هم باآنان روزه خواهم گرفت ( نگاه ملامت بار عاقل اندرسفیهی بر من انداخت، اما چون مرا می شناخت زیاد گردوخاک نکرد).
درهمان عملیات شیطانی مروارید و همان ایام رمضان که مسلمانان کرد وشیعه در رنج و تعب جنگ ، از ترس به گریز و فرار زده بودند. مجاهدین، حتی قدیمی ترین اعضایشان، کف برلب از درودیوار محقردهکده های کرد نشین بالا رفته و متعلقات ناچیز، مثل منبع آب آنان را به خصلتی هولناک و باورنکردنی، به غارت بردند و افتضاح ای کارچنان بالا گرفت که درجلسه بعدی مسئولین به انتقاد از خود در این مورد پرداختند.( برای شستن دستهای رهبری!)
رجوی و زنش درآن تاریخ که همزمان با حمله متحدین برعلیه صدام حسین بود، به انجام وظیفه خطیر یکی از آن غیبت های صغیررفتند و وقتی با تسلیم صدام حسین جنگ خاتمه یافت، تازه پیدایشان شد. با گساخی بی نظیر آنک مریم رجوی در نوار خشمیگن و عتاب آلودی بررزمندگان خسته خویش در جبهه های باده و بیابان های عراقی تاخت و مدعی : آی کجا بودید شما، وقتی وظیفه حفاظت مسعود با من بود!
امسال هم لابد برای ماه مبارک رمضان برنامه ها دارند. میهمانی های پشت هم افطار در حومه معروفه پاریس! برای خودنمایی و رابطه با اهالی آنجا و طعمه گزاری برای مسلمانان فرانسوی، به جیب خلق محروم عراق و عرق جبین بردگان رجوی. بی آبرو تر از آن دروازه قرارگاه اشرفشان مکرر به قول خودشان، به روی هزاران بادیه نشین بازخواهد شد. هنوز بردگان جان می کنند و هزینه هم از حق خلق مظلوم و شجاع عراق. و درهردو مورد این میهمانان ( یا به قول شوخی رایج دربین بازیکنان تیم فوتبال هما که از خاطرات شیرین گذشته بیاددارم، چتربازان!) از مریم رجوی، زحمات و سخاوتمندی اش سپاسگزاری و تشکر خواهند کرد. وای اگر از پی امروز بود فردایی!
برای من و ما، این ماه سالهاست با نفرین هایی از صمیم قلب برعلیه رجوی و زن و سگان زنجیری اش، طلوع می کند. به داس ماه فکر می کردم و مزرعه هولناک کِشته های رجوی، مرگ وخون وخیانت، تاریکی و تفرقه افکنی و دورویی، و از نهاد و گلویم برمی آید که داس ماه، کمر و یا به گفته مولی علی علیه السلام، چهاردست و پای اساس فتنه، رجوی و رجویه ملعون را بزند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا