افکار فاشیستی بر رجوی و فرقه اش حاکم است
با مرور بر وقایع تاریخی درابعاد مختلف مثل ؛ جنگ ها ، سرنوشت انسان ها و گروه ها و حکومت های ستم گر و مستکبر و مقاومت مظلومان و ستم دیدگان در برابر آن ها، رویدادهای مهم اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و… جوامع همه و همه حاوی پندها و تجارب مهمی است که یکی از مهم ترین آن ها عبرت گیری از سرگذشت هاست؛ چرا که افراد و گروه هایی که بخواهند دربرابرماهیت فکری و ایدئولوژیکی اشرار موضع بگیرند هر چند خود را مخالف آن معرفی کنند، سرنوشتی جز همان الگو نخواهند داشت.
اگر ملت هایی که تحت حاکمیت ستم گران بودند و تن به این موضوع دادند را بنگرید ماندن در همان وضعیت فلاکت بار نتیجه ی سکوتشان بوده و برعکس ملت هایی که دربرابر زورگویان و مستکبران مقاومت و مقابله نمودند، رها شدن از شر ظلم موجود نتیجه مقاومتشان بوده است.
بنابراین تاریخ با بازگویی ماهیت رقم زنندگان برگ های سیاه و سفید، خوانندگان را به مطا لعه ی توأم بادرس گیری دعوت می کند.
یکی از وقایع جهانی ثبت در تاریخ که به دهه ی هفتاد بر می گردد، جنگ جهانی دوم است. جنگی که دلیل اصلی شعله ور شدنش ماهیت فاشیستی حکومت آلمان نازی به رهبری شخص هیتلر است. پس عامل جنگ برافروز آن مقطع از تاریخ شخصی بوده که به واسطه ی برتری طلبی و اندیشه ی سلطه جویی باعث کشته شدن میلیون ها نفر و تخریب مناطق وسیعی از اروپا گردید.
آدلف هیتلر با شعار نژاد برتر پیشتازانی را دور خود جمع کرد و در ژانویه 1939 به قدرت رسید و به محض دست یابی به قدرت بر سرکوبی مخالفان و احزاب کارگری پرداخت و حزب نازی با شعار ژرمن نژاد برتر راتأسیس کرد. خب ذات انسان جدای از اعتقاداتش از دو بعد خیر و شرتشکیل شده و هیتلر به سمت شر گرایش داشت وبه همین دلیل سبب جنگ افروزی ها و خسارت ها به ملت خود و دیگر ملل شد؛ چرا که، رهبران به میزان زیادی در سرنوشت تاریک یا روشن پیروانشان نقش دارند.
دراین مقاله با بر آن نیستیم که به بررسی جنگ دوم جهانی و نقش رهبر نازی یعنی هیتلر بپردازیم و در اصل هدفمان بررسی ماهیت فکری وی می باشد که آن فجایع را آفرید و تذکر به حکومت ها و گروه ها و رهبرانی که با چنین دیدگاهی می خواهند به مقاصد خود برسند. هیتلر در 1 سپتامبر 1939 به لهستان حمله کرد و آتش جنگ را برافروخت و همان زمان شوروی خطر فاشیست را هشدار داد و به هر جهت دامنه ی جنگ به تسخیر فرانسه و بمباران انگلستان وبعد در 22 ژوئن 1941 حمله به شوروی و شکست مفتضحانه ی حزب نازی و در نهایت خودکشی رهبر برتری طلب و قدرت دوستی که با تفکر مستکبرانه و خودخواهانه به وسعت کشورش اکتفا نکرد و در نتیجه این خودخواهی 55 میلیون نفر کشته و مناطق زیادی تخریب و انسان های کثیری در کوره های آتش سوختند تا شاید پاسخی برای نفس سرکش خود پیدا بکند که این امر هم صورت نگرفت و راهی جز خودکشی برای خویش ندید و شد آن چه اکنون تاریخ از او نام می برد هیتلر بزرگ ترین آدم کش دنیا و از آن پس هر گونه زیاده خواهی و سلطه جویی و خود برتربینی به او و حزبش تشبیه شده و می شود.
گرچه بیش از شش دهه از آن فاجعه غم بار تاریخی می گذرد و پایان جنگ را پایان فاشیسم می دانند، اما، افکار و ماهیت و بنیان غلط اندیشه ی او هنوز برجاست و در زمان کنونی هستند حکومت هایی مثل امریکا که به دلیل همان اعتقادات و جهت گسترش سلطه خود حمله به ملت ها و دیگر کشورها را در دستور کار خود دارند و در سطح گروه ها رهبرانی با چنین اندیشه ای و با برتر دانستن خود باشکل و رنگ دیگری به فدا کردن اعضا می پردازند. درعصر و قرن حاضر نمونه ی چنین رهبری، رجوی و همسرش است که صاحبان همان تفکرند؛ در ماهیت و در ظاهر دم از دین و مذهب دیگری غیر از هیتلر می زنند اما چنان خود را برتر می دانند که اعضا را وادار به پرستش خود می نمایند و در کلام حتی خود رابرتر از الگوها و اسوه های دینی که از ان دم می زنند، دانسته و چنان غرق در رؤیاهای قدرت طلبی جنون آمیز به سر می برند که هر خیانتی را هم بر ملت خویش روا دانسته و با هر دشمنی بیگانه با هر اسم و عنوانی نسبت به مردم و کشور خویش همراه و هم صدا می گردند، هیتلر نژاد ملت خود را برتر می دانست و آن فجایع را آفرید و رجوی برتری ملت خود را هم نمی خواهد و فقط در اندیشه ی قدرت طلبی و بر مسند صدارت تکیه زدن خود است و دیگر هیچ.
ولیکن تاریخ، سرنوشت محتوم این بنیان های فکری را به زوال و نابودی، ثبت نموده و اگر هیتلر با خودکشی خود ، دیگر ملل رااز شر خود رهانید رجوی با مزدوری و خیانت در این مسیر قدم نهاده و با تنفر عمومی ملت و حتی اعضای فرقه ی خود روبرو گردیده و در زمان حیات خفت بارش نابودی خود را رقم زده و قطعاً پایان این همه اعمال تروریستی و افکار فاشیستی جز خودکشی و یا حضور در محکمه و پاسخ نداشتن برای مواضع خود نخواهد بود. به امید نابودی کامل افکار فاشیستی در دنیا.