واکنش حقیرانه ی باند رجوی با بی آبرویی تاریخی
ایراندیدبان
پس از انتشار کتاب سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام ، در مطلبی خبر از فرا رسیدن فرجام تاریخی گروه تروریستی مجاهدین دادیم و به دلایل صدور مجوز انتشار چنین کتابی از جانب جمهوری اسلامی، که همانا اطمینان از عدم تهدیدات امنیتی و سیاسی از ناحیهی مجاهدین است پرداختیم.
سرمقالهی پیشین ایراندیدبان تحت عنوان من لعن میشوم، پس هستم نیز اختصاص به یکی از وجوه رایج شارلاتانیسم در فرقهی رجوی دارد که بر اساس آن، از هر مطلب و نوشتهای (ولو تاریخی) بهره جسته و برای خود موقعیت کاذب و مجازی دست و پا میکنند.
برنامهی ارتباط مستقیم این هفته، ارتباط مستقیمی با موضوعات فوق داشت که با حضور دو تن از دستاندرکاران و مسؤولان دستگاه منگول تبلیغاتی مجاهدین – محمدعلی توحیدی و حمید اسدیان – برگزار گردید.
اصل هدفی که مجاهدین از اجرای این قسمت از برنامهی ارتباط مستقیم داشتند این بود که به نحوی از تأثیرات بسیار مهم کتاب سازمان مجاهدین خلق از پیدایی تا فرجام بکاهند و از سوی دیگر با وارونهنمایی، آن را نتیجهی موجودیت تهدیدآمیز خود برای جامعه و حکومت ایران وانمود کنند!
این دو نفر که جزو اسوههای شارلاتانیسم این فرقه هستند، در این جهت، انبوهی از نویسندگان و کسانی که خاطراتشان در این سالها به رشتهی تحریر درآمده است را به باد فحاشی گرفته و به زنده و مرده رحم نکردند و وقایع و حقایق تاریخی را طوری وارونه میکردند که گویی فقط اینها بودند که در زندانهای رژیم شاه بودند و حتی فردی مثل عزت مطهری که اسوهی مقاومت در برابر شکنجهی عمال ساواک شاه هست را متهم به همکاری با ساواک کردند و یا تئوریسین ایدئولوژیک مجاهدین – حسین روحانی – که فرقهی رجوی بهطور دربست وامدار وی میباشد را مسؤول اصلی انهدام مجاهدین در سال 1354 معرفی کردند، در حالی که واقعیت تاریخی خلاف این است و روحانی کمترین نقش را در وقایع سال 54 داشت و بعد بهدلیل ضعف ایدئولوژیکی مجاهدین به مارکسیسم گروید.
از چنین وارونهنماییهایی که بگذریم، انگیزهی باند رجوی از این همه مایه گذاشتن برای خنثیسازی وقایع تاریخی – که عموماً هم به سالهای قبل از انقلاب مربوط میشود – که صراحتاً در اظهارات این دو تن مشهود بود، واکنشی حقیرانه در برابر افشای ضعفها و انحرافات باند رجوی در زمان شاه و کژیها و رفتار نادرستی بود که طی آن سالها انجام دادهاند و اکنون از پردهها بیرون افتاده است.
آنها همانند همیشه و در واکنش هیستریک و غریزی خود، برای تطهیر و دفاع از خود، به لجنپراکنی و گندگاوچالهدهانی علیه تمامی انقلابیون و مبارزان پرداختند. اما یک مورد هم در مقام پاسخگویی و روشنگری برنیامدند و به این طریق صحت تمام مطالب منتشره در این سالها را تأیید کردند.
از سوی دیگر برای روحیه دادن به نیروهای وارفتهی خود تلاش داشتند تا مطالب تاریخی که عموماً خاطرات زندان زمان شاه است را بهصورت کاملاً ناچسبی به قربانیان محصور در اشرف ربط دهند و با شعبدهبازی باز هم این نیروها را تحمیق کنند.
اما اساسیترین نکته مربوط به موضعگیری مجاهدین در قبال اسناد و مدارک تاریخی که به نحوی مربوط به این گروه میشود و در ایران انتشار یافته است، تناقض مهمی است که مسؤولان دستگاه منگول تبلیغاتی مجاهدین در مورد انگیزهی انتشار آن معرفی میکنند.
آنها مدعی هستند که:
– مجاهدین برای حکومت ایران تهدید به حساب میآید.
– حکومت برای جلوگیری از گسترش نفوذ آنها دست به سرکوب، سانسور و ایجاد اختناق میزند.
سؤال اساسی این است که اگر حکومت از ناحیهی مجاهدین احساس ترس میکند و واقعاً آنها تهدید سیاسی و امنیتی به حساب میآیند و بنا بر ادعای مجاهدین یکی از ابزار این حکومت سانسور و سرکوب است، به چه دلیل کتب خاطرات و اسناد و مدارکی را که طی دو دههی گذشته در بایگانی بوده است منتشر میسازد؟
با پاسخ به این سؤال، سفسطهی شارلاتانهی رجوی مبنی بر من لعن میشوم، پس هستم بهطور کامل بیاعتبار میشود و عکس آن به اثبات میرسد.